خلیج فارس:جوانی که دختر مورد علاقه خود را کشته است در آستانه ماه محرم از مرگ با طناب دار نجات یافت.
به گزارش«خلیج فارس» به نقل از رکنا؛جوانی که دختر مورد علاقه خود را کشته است در آستانه ماه محرم از مرگ با طناب دار نجات یافت.عابران و رهگذران که در ساعات میانی روز ۲۱ دیماه سال ۱۳۹۸ از نزدیکی یکی از بیمارستانهای شهری در مرکز کشور رد میشدند، متوجه توقف ناگهانی یک خودروی پراید شدند که رانندهاش، مرد جوانی بود. او هراسان و مضطرب از خودرو پیاده شد و بلافاصله دختری جوان را که بیحال روی صندلی جلوی خودرو نشسته بود، از ماشین خارج کرد و با فریاد از کادر درمانی بیمارستان کمک خواست.
این مرد چند لحظه بعد به بهانه جابهجایی خودرو به سرعت از محل حادثه گریخت و ناپدید شد. پرسنل بیمارستان که بلافاصله دختر جوان را به بخش اورژانس منتقل کرده بودند مشغول اقدامات پزشکی شدند، اما تنها چند لحظه زمان لازم بود تا معاینات اولیه پزشکان نشان دهد، او پیش از رسیدن به بیمارستان بر اثر خفگی جان خود را از دست داده است.
با اعلام خبر فوت مشکوک دختر جوان به مامور پلیس حاضر در بیمارستان، موضوع به سرعت به تیم جنایی پلیس آگاهی گزارش شد و تیمی از کارآگاهان برای بررسی موضوع و آغاز تحقیقات به بیمارستان اعزام شدند. معاینات اولیه متخصصان پزشکی قانونی و اظهارات پزشک معالج بیمارستان تایید کرد که علت مرگ، خفگی بوده است. از آنجا که هیچگونه مدرک هویتی همراه مقتول یافت نشد، بازپرس جنایی دستور انتقال جسد به پزشکی قانونی را صادر کرد تا هویت دقیق متوفی شناسایی شود. همزمان، دستور بازبینی تصاویر دوربینهای مداربسته اطراف بیمارستان نیز صادر شد تا با شناسایی شماره پلاک خودروی پراید، هویت راننده فراری و مظنون اصلی پرونده مشخص شود.
در حالی که تحقیقات برای کشف راز قتل و ماجرای پشت پرده آن ادامه داشت، چند ساعت بعد از وقوع حادثه، اتفاق غیرمنتظرهای رخ داد. خودروی پرایدی مشابه ماشینی که در نزدیکی بیمارستان دیده شده بود، مقابل یکی از کلانتریهای شهر توقف کرد. مرد جوانی از خودرو پیاده شد و با حالتی پریشان خود را به افسر کشیک کلانتری معرفی کرد. او که بهنام نام داشت، با چشمانی اشکبار اعتراف کرد که ساعاتی پیش به طور ناخواسته دختری به نام غزل را که به گفته خودش عشق زندگیاش بود، به قتل رسانده است. بهنام با ابراز پشیمانی عمیق از قتلی که مرتکب شده بود، جزئیات ماجرا را شرح داد.
پس از آن بهنام بازداشت شد و در بازجوییهای بعدی گفت: چند ماه پیش با غزل آشنا شدم و از همان ابتدا رویای زندگی مشترک با او را در سر میپروراندم. عاشقانه غزل را دوست داشتم و قصد داشتم با او ازدواج کنم، اما غزل پس از مدتی گفت که قلبش پیش شخص دیگری است و خواست رابطهمان تمام شود.
بهنام ادامه داد: این خبر برایم غیرقابل تحمل بود و مرا در شوک فرو برد. روز حادثه، با اصرار و التماس از غزل خواستم تا برای آخرین بار با او ملاقات کنم. غزل پس از مقاومت بسیار، سرانجام پذیرفت و در محل قرار حاضر شد. او را سوار ماشین پرایدم کردم اما در مسیر، گفتوگو به مشاجرهای تند تبدیل شد. در این بین بارها از غزل خواستم که در تصمیمش برای جدایی تجدید نظر کند، اما غزل با قاطعیت درخواستم را رد کرد. پس از آن بود که خشم و ناامیدی وجودم را فرا گرفت و در اوج عصبانیت، برای ساکت کردن فریادهای غزل، دستم را روی دهانش گذاشتم. لحظاتی بعد، وقتی به خودم آمد، متوجه شدم که غزل دیگر نفس نمیکشد. در وحشت از آنچه رخ داده بود، با این امید به اینکه شاید غزل هنوز زنده باشد، او را به بیمارستان رساندم، اما ترس و اضطراب باعث شد از محل فرار کنم. با این حال، عذاب وجدان لحظهای مرا رها نکرد و در نهایت تصمیم گرفتم خودم را به پلیس معرفی کنم.
پس از اعترافات بهنام، پروندهاش برای محاکمه به دادگاه کیفری استان ارجاع شد. در جریان جلسات دادگاه، قضات با توجه به شواهد، مدارک و درخواست اولیای دم غزل، که خواستار مجازات قصاص بودند، حکم قصاص بهنام را صادر کردند. این حکم پس از بررسی در دیوان عالی کشور تایید شد و پرونده برای اجرای حکم به دادسرا بازگشت.
در حالی که بهنام در زندان در انتظار اجرای حکم قصاص به سر میبرد، چند جلسه صلح و سازش با حضور اولیای دم برگزار شد، اما والدین غزل همچنان بر اجرای قصاص پافشاری میکردند. به این ترتیب، با نزدیک شدن زمان اجرای حکم، به نظر میرسید که بهنام به پایان راه رسیده است اما در زمانی غیرمنتظره، پدر و مادر غزل به دادسرا رفتند و اعلام کردند که به حرمت ایام عزاداری امام حسین (ع) بدون هیچگونه چشمداشتی، از قصاص قاتل فرزندشان صرف نظر میکنند و او را میبخشند.
مادر غزل در توضیح این تصمیم غیرمنتظره گفت که ابتدا هیچ قصدی برای بخشش قاتل فرزندش نداشتند، اما اخیراً اطلاعاتی از رفتار بهنام در زندان به آنها رسیده بود. ظاهراً بهنام در زندان هر هفته برای غزل خیرات میداد و رفتارش با همبندیهایش چنان خوب بود که همه از او رضایت داشتند. با این حال، دلیل اصلی بخشش، تماسی از زندان بود که زندگی آنها را تغییر داد. مردی به نام مظفر، که او هم یکی از زندانیانی بود که با بهنام هم بند بود، با آنها تماس گرفت و با گریه از آنها خواست که بهنام را ببخشند. او توضیح داد که سردسته یک گروه در زندان بوده و با گروه دیگری به رهبری فردی به نام هوشنگ درگیری و کریخوانی داشته است. این درگیری به نزاعی شدید منجر شده بود و مظفر که به شدت کتک خورده بود، از هوشنگ کینه به دل گرفت. برای همین تصمیم داشت با چاقوی دستسازی که تهیه کرده بود، هوشنگ را شبانه به قتل برساند اما بهنام، که از این ماجرا باخبر شده بود، ساعتها با مظفر صحبت کرد و او را از تصمیم مرگبارش منصرف کرد. سپس با میانجیگری بین مظفر و هوشنگ، صلحی پایدار بین آنها برقرار کرد.
مظفر در تماس خود گفت که به اتهام قتل دوستش در زندان بود و به تازگی توانسته است رضایت اولیای دم را جلب کند و در آستانه آزادی قرار دارد. اگر به دلیل کشتن هوشنگ مرتکب قتل دیگری میشد، تمام تلاشهایش برای آزادی بینتیجه میماند. او تاکید کرد که بهنام با اقدامش زندگی او را نجات داده است. والدین غزل ابتدا تصور کردند که این داستان ساختگی است اما پس از تحقیق از زندان، متوجه شدند که تمام گفتههای مظفر حقیقت دارد. آنها با دیدن پشیمانی واقعی بهنام و کار خیرخواهانهای که در زندان انجام داده بود، تصمیم گرفتند به حرمت امام حسین (ع) و برای رضای خدا، از قصاص قاتل فرزندشان چشمپوشی کنند.
با اعلام رضایت اولیای دم، بهنام از مجازات قصاص نجات یافت. پرونده او به زودی از جنبه عمومی جرم در دادگاه کیفری استان بررسی خواهد شد تا مجازات جنبه عمومی جرم قتل برای او تعیین شود.
https://www.pgnews.ir/?p=272219