خلیج فارس:روزنامه شرق – نسترن فرخه: بدون صوت قرآن یا نوای غمانگیزی که سوگ این خانواده را نشان دهد، بنرهای تسلیت را به دیوار این خانه سیاهپوش میچسبانند. تمایلی به حرفزدن ندارند: «به ما گفتهاند مصاحبه نکنیم، گفتهاند هیچ کاری نکنیم». اهالی محل و همسایهها هم به عزاداری بیسروصدای آنها اشاره میکنند که داغ دختر جوانشان را در سکوت پیش میبرند. ساعت ۱۱ صبح جمعه شانزدهم خرداد، یکی از کوچههای منتهی به چهارراه قائم اسلامشهر، مقابل خانه «الهه حسیننژاد» غرق سکوت است. نه صدای گریه میآید، نه نالههای عزاداری. آدمها با رخت سیاه از در بزرگ خانه میروند و میآیند.
گوشهکنار کوچه، زنانی از محله، دور هم جمع شدهاند، صدای پچپچشان به سختی میآید. خبر پیداشدن پیکر بیجان دختر جوان، صبح پنجشنبه به خانواده حسیننژاد رسید؛ پیکری که بعد از ۱۱ روز در بیابانهای اطراف فرودگاه امام خمینی پیدا شد. این پایان امید برای پیداکردن دختر ۲۴سالهای بود که ۱۱ روز همه به دنبالش بودند. تشییع الهه بدون اعلام قبلی برگزار شد. با اینکه خبرنگار «شرق» تا ساعت ۱۲:۳۰ ظهر مقابل خانه الهه حضور داشت، خبری از تشییع جنازه نبود. ساعاتی بعد ویدئویی منتشر شد که نشان میداد او را عصر روز گذشته تشییع کرده و در قبرستان دارالسلام اسلامشهر به خاک سپردهاند.
خانه الهه کجاست؟
جادههای بیابانی اطراف تهران را باید پشت سر گذاشت تا به اسلامشهر رسید؛ شهرستانی که صبح جمعه پانزدهم خرداد، خلوت است و در خیابانها و کوچههایش کمتر رهگذری به چشم میخورد. از فروشنده یک گلفروشی تا صاحب سوپرمارکتهای کوچک و بزرگ، همه ماجرای قتل الهه حسیننژاد را میدانند، اما کسی آدرس دقیقی از خانهاش ندارد؛ خانهای که حالا داغ جوانی را به دوش میکشد که حدود ۱۰ روز تمام رسانههای داخلی و تعدادی از رسانههای خارجی خبر مفقودی او را منتشر کرده بودند. پیداکردن آدرس خانه سخت است.
بیشتر خیابانها و کوچهها را بالا و پایین کردیم تا ردی از خانه آنها پیدا شود. کمکم تابش عمودی آفتاب، نزدیکشدن به ظهرگاه را نشان میدهد که رانندههای خطی چهارراه قائم اسلامشهر، آدرسی حدودی از خانه آنها را میدهند. باید مسافتی نزدیک به یک کیلومتر را پیاده پیش رفت تا به کوچه آنها رسید؛ مسیری که بیشتر روزها الهه، این دختر جوان برای رفتن به محل کار از آن عبور میکرد. نزدیک ۱۲ ظهر است و رفت و آمد چندانی در این خیابان به چشم نمیخورد.زمینهای وسیع خاکی و پیادهراههایی که حتی تیر برقی در آن دیده نمیشود تا شبهای این جاده را روشن کند، همه نشان از ناامنی منطقه در ساعتهای خلوت و تاریک دارد.
داغ جوانی بر پیکر خانه
جلوی در خانه، چند مرد سیاهپوش ایستادهاند. یکی با زانوهای خمیده گوشه دیواری را گرفته و بلند گریه میکند. جوانی به سمتش میرود و صحنههای عزاداری در هم گم میشوند. چشمهای سرخ آنها، داغی که بر جانشان نشسته را نمایان میکند. چند جوان با بیحوصلگی به دیوارهای ساختمان داربست میزنند تا بنرهای ترحیم را روی آن بچسبانند. صدای قرآن یا نوای غمانگیزی که سوگ این خانواده را نشان دهد به گوش نمیرسد. کوچه در سکوت فرو رفته و چند گروه زن جوان و میانسال دور هم جمع شدهاند که از همسایه و هممحلیهای خانواده حسیننژاد هستند.
آنها از الهه میگویند که دختر سربهزیر و آرامی بود. چند نفرشان توضیح میدهند که روز قبل چند بنر به ساختمان زده بودند و بعد آنها را برداشتند. پیرزن چادر رنگی را از جلوی صورتش کنار میزند و پشت هم تکرار میکند: «واقعا دختر زیبایی بود. حیف از او، لعنت بر باعث و بانی این اتفاق». زن دیگر که کمی جوانتر است، توضیح میدهد: «ما از فامیلهایشان شنیدیم چون جسد این دختر چند روز در بیابان مانده بوده، در پزشکی قانونی خیلی کار دارد و هنوز جسد را تحویل ندادهاند، چیزی که به ما گفتند گویا تا شنبه طول میکشد».
به ما گفتند مصاحبه نکنیم
مردهای جلو در خانه، بیحوصله گوشهای ایستادهاند، بیشترشان از اقوام نزدیک هستند. یکی از آنها توضیح میدهد که: «از پلیس آگاهی به ما گفتهاند فعلا مصاحبهای نکنیم. گفتند فعلا هیچ کاری نکنیم». آنها حتی اجازه نمیدهند، خبرنگار وارد خانه شود و با عذرخواهی، مانع از ورودش به این خانه میشوند. مرد میانسال یکی از اقوام نزدیک الهه است، سرش را پایین انداخته و عرض کوچه را بالا و پایین میکند. خیسی چشمانش را پاک میکند و تماسهای پشت هم تلفن همراهش را پاسخ میدهد. او در پاسخ به اینکه تاریخ مراسم چه زمان است؟ تنها یک جمله میگوید: «نمیتوانم بگویم».
بعد با صدای آرامی ادامه میدهد: «این قاتل خیلی نامردی کرد، باید این بساط از کشور جمع شود. حداقل به ما زنگ میزد و میگفت الهه را کجا انداخته است. این بچه خیلی بیآزار بود. راننده گفته گوشی را بده وقتی بچه ما مقاومت کرده، اول چاقو را به قلبش زده، وقتی الهه جیغ زده، دوباره ضربه دیگری به او میزند و الهه را میکشد».
با لرزهای در صدایش درباره تحویل جسد میگوید: «جسد اول باید کالبدشکافی شود و بعد آن را تحویل میگیریم ولی نباید به کسی بگوییم چه زمانی این اتفاق میافتد. ما تاریخی نمیگوییم که مسئلهای پیش نیاید و این چیزها دیگر دست ما نیست، از دست ما خارج است». بین حرفهایش از خواهر و برادر الهه میگوید که در بهت این ماجرا ماندهاند. گریه شانههایش را به لرزه درمیآورد و میگوید: «برادر معلولش این چند روز فقط الهه را صدا کرده. اسم الهه از زبانش نیفتاد. چه بگویم؟ همه بیتابیم، این حق ما نبود، بچه ما را کشتند».
محلهای ناامن
آنطورکه اهالی این محله میگویند، آنها بارها شاهد دزدی و زورگیری در این منطقه بودهاند. یکی از آنها میگوید: «چند هفته قبل دو سارق جلوی خانه یکی از اهالی رفته بودند، زن خانه تا در را باز کرده، دهانش را گرفتند و همه انگشتر و طلاهایی را که به خودش آویزان کرده بود، از دست، گوش و گردنش کشیدند، بعد هم سوار ماشین شدند و رفتند». یکی دیگر از آنها توضیح میدهد: «اینکه یک نفر به این شکل دزدیده شود را نشنیده بودیم، اما در این منطقه دزدی و زورگیری زیاد اتفاق میافتد. مثلا یک یا دو سال قبل یک دختر را دزدیده بودند ولی اینطور نبود».
زن میانسال دیگری هم ادامه صحبتهای هممحلیهایش را میگیرد و میگوید: «این اطراف دزدی زیاد رخ میدهد، هر وقت از خانه بیرون میآییم باید مراقب باشیم». زمینهای وسیع بیابانی اطراف شهرستان اسلامشهر ناامن است، آنجا حتی چراغ کافی برای روشنایی شب ندارد. این داستان بسیاری از مناطق حاشیهای شهر تهران است که با افزایش مهاجرت به این مناطق حتی برنامهریزی خاصی برای امکانات زیربنایی آن نشده است. مسیری که «الهه» هر روز برای رسیدن به محل کارش در آن رفت و آمد میکرد، از جادههای حاشیه شهر تهران و بیابانهایی گذر میکند که کیلومترها با فضای شهری فاصله دارد؛ جادههایی که تا همین حالا قربانیهای بسیاری به خود دیده و شاید بیش از این هم شاهد قربانیهای دیگری باشد.
مردم چه میگویند؟
از زمانی که خبر ناپدیدشدن «الهه» منتشر شد، بسیاری از مردم در فضای مجازی شروع به پیگیری این ماجرا کردند. موج ایجادشده به رسانهها هم رسید و پلیس آگاهی تهران هم اعلام کرده بود تیمی تخصصی و مشترک را برای یافتن سرنخهای پرونده گمشدن «الهه حسیننژاد» در پایتخت تشکیل داده و تحقیقات میدانی و دیجیتال را بهصورت ویژه آغاز کرده است. هرچند همان زمان هم بسیاری به این موضوع اشاره کردند که ردیابی گوشی همراه الهه، به زمان چندانی برای پیگیری نیاز ندارد و چند روز بررسی این پرونده توسط بسیاری از مردم زیر سؤال رفته بود. پس از آنهم با انتشار خبر قتل این دختر جوان، واکنشهای عموم مردم جنس جدیدی به خود گرفت و بیشتر مردم از گستردگی ناامنی و موج ناامیدی اجتماعی سخن میگفتند.
https://www.pgnews.ir/?p=266204