سروش بامداد– تصریح روزنامۀ جوان به ناکارآمدی و شکست گشت ارشاد و حتی تبدیل آن به ضد حجاب را میتوان تیر خلاص به پدیدهای دانست که نه کسی مسؤولیت آن را بر گردن میگیرد و نه به آن میبالد! همه میدانند روزنامۀ جوان تنها یک روزنامه نیست که اگر چنین بود این موضع فراتر از یک نظر نبود و به سبب انتساب رسمی یا غیر رسمی به مهمترین نهاد در جمهوری اسلامی میتوان این نگاه را فراتر از دیدگاه نویسنده آن دانست ولو الزاما با جایی هماهنگ نشده باشد.
دأب ما پرداختن تحلیلی و تفسیری به رسانههای دیگر خاصه از موضع نقد نیست اما به این بهانه میتوان بر پدیده گشت ارشاد تأمل کرد. نخست همان که در آن نوشته آمده: «تنها روایتی که از گشت ارشاد میبینیم، روایت جریان مقابل و مخالف حجاب است. این جریان به نوعی دارد گشت ارشاد را بر ما برساخت میکند و تصویر همگی ما این است که پلیس خشن است، همیشه خشونت اعمال میکند، دخترها را میگیرد و در ون میاندازد… در حالی که واقعیت گشت ارشاد این نیست، ولی، چون روایتی ندارد، اینگونه بازنمایی میشود.
اگر خود پلیس و گشت ارشاد از نحوه مواجههاش با بدحجابان و دلیل برخی برخوردهای بعضاً خشن تصویربرداری کند و خودش روایت اول را ارائه بدهد، این ذهنیت تعدیل میشود. بسیاری از این موارد خشونت که ما تصاویرش را میبینیم، یک مرحله قبل دارد که آنها را کسی نمیبیند و روایت نمیشود. مرحله قبلی معمولاً این است که آن فرد خاطی شروع میکند به توهین و دعوا و گلاویز شدن با پلیس و پلیس برای دفاع از خودش یا برای اجرای قانون، مجبور به اعمال خشونت میشود.»
به عبارت دیگر خانم یا دختری جوان دارد با همسرش یا تنها راه میرود و یکی از راه میرسد و میگوید چون پوششتان فلان و بهمان است سوار ون شوید تا شما را ارشاد و هدایت کنیم! شهروند خوب هم لابد کسی است که بگوید: چشم، خیلی محبت کردید.حتما! داشتم می رفتم سر کار یا سر کلاس یا سر قرار یا رستوران یا مطب یا پارک می رفتم. نمیروم و در خدمت شما هستم تا مرا ارشاد فرمایید! معلوم است که هیچ کسی از این دخالت استقبال نمیکند. با این وصف خشونت قبل کدام است؟!
نکته اصلی یادداشت اما این است: “اگر معتقدیم گشت ارشاد ضمانت اجرایی قانون است، ولی به ضد غایت خود تبدیل شده است.”
واقعیت این است که هیچ پدیده ای در این چند ده سال به اندازه گشت ارشاد اشمئزاز و نفرت ایجاد نکرده است. این که مأمور کم سن وسالی به خود اجازه دهد با دختر جوان یا خانم میانسال فارغ از سن و تحصیلات یا تأهل و تجرد برخورد کند و معیار پلیس درباره نیمی از نفوس جامعه این باشد که چی پوشیدهاند نه در شرع پذیرفته است نه در قانون. چرا که بسته به طبقه و سن و فرهنگ و موقغیت و خواست خانواده یا شوهر یا مقصد یا عوامل دیگر دارد.
خود نیروی انتظامی هم به گشت ارشاد افتخار نمیکرد و نمیکند و بارها از زبان فرماندهان در ردههای مختلف و به صورت خصوصی شنیدهام که از این وضعیت رنج میبرند و دلیل آن هم روشن است. وقتی سارقی را دنبال و دستگیر میکنند کسی آنان را سرزنش نمیکند ولی این مقوله مورد اتفاق همه نیست و تمام خدمات و زحمات نیروی انتظامی را تحتالشعاع قرار داده است.
بهترین گواه این مدعا هم این که روی دیوارهای ساختمان مرکزی فرماندهی نیروی انتظامی در بزرگراه کردستان کمی قبل از نیایش انواع خدمات پلیس تصویر سازی شده ولی اشارتی به گشت ارشاد نیست. چون خودشان هم میدانند دافعه تولید می کند.
اعلام شکست گشت ارشاد تنها ناکامی یک پدیده نیست. اذعان به تفاوت سه ساحت خصوصی و عمومی و رسمی است. گشت ارشاد خیابان و عرصه عمومی را هم مثل اداره قابل کنترل می دانست حال آن که چنین نیست. نوع پوشش هر فرد به سلیقه و سنت فرهنگی و خانوادگی یا اقتضای محیط بستگی دارد و پاسبان مرد و زن نمیتواند بگوید چی بپوش و چی نپوش قبل از این که پیش از صداها سال پاسبانان -منهای دورهای در عهد رضاشاه- به لباس کار نداشتند و مردم ما متناسب با سن و فرهنگ منطقه و سلیقه و عوامل دیگر میپوشیدند.
ایران، کره شمالی نیست که یک یونیفورم واحد را تعریف کنید تا دختر 6 ساله و جوان 20 ساله و زن میانسال و بالای 60 نیز همان را بپوشند. جامعه هم سریال تلویزیونی کمبیننده نیست که یک حوض بگذارید وسط حیاط و یک هندوانه هم بیندازید در آن و زنان با همان لباس خانه بیرون بروند و داخل شوند.
زندگی واقعی چیز دیگری است. بد یا خوب همین است که نه در تهران و شهرهای بزرگ که در جایجای ایران میبینید. می گویید نه؟ هر شب 10 دقیقه تصویر پیادهراه یک شهر را مستقیم و زنده از تلویزیون نشان دهید. ماشاءالله هزار ماشاء الله دوربین که زیاد است. همین است که میبینید. این که ذهنها را باید با عین تطبیق دهند یا دیگران مطابق ذهن برخی شوند بحثی مفصل است اما اعلام شکست گشت ارشاد را از این منظر هم میتوان دید که عاقلانه نیست حکومت این امکان را به 20 میلیون دختر و زن بدهد که با میزان سفتی و شلی شالشان مخالف سیستم تفسیر شوند در حالی که چه بسا اهل سیاست هم نباشند.
خانمی میگفت جمهوری اسلامی سه فرصت استثنایی به زنان داده ولی خودشان متوجه نیستند:
فرصت اول امکان حضور اجتماعی به دختران خانواده های سنتی و مذهبی در حالی که پیش از انقلاب فضای جامعه را مساعد نمیدیدند و بعضا به دانشگاه نمیفرستادند. ورزش و هنر که جای خود داشت. فرصت دوم عرصه آموزش و دانشگاه. چون پسران به خاطر نظام وظیفه سال بعد از گردونه خارج میشدند و میدان به دست دختران میافتاد. یا نزد پسران بحث جاذبههای شغلی رشته انتخابی هم مهم است ولی برای دختران الزاما چنین نیست. فرصت سوم این که از نوع ریش و سبیل و شلوار و پیراهن پسران و مردان نمیتوان به دیدگاه سیاسی آنان در قبال سیاستهای رسمی پی برد اما به دشواری میتوان باور کرد آن که شال انداخته یا شال شل بر سر دارد ارادتی به اصولگرایان هوادار گشت ارشاد داشته باشد.
سالها پیش گزارشی تحقیقی خواندم که نشان میداد در اغلب بزرگراههای تهران هنگام طراحی و نقشه و حتی اجرا پل عابر پیاده درنظر گرفته نشده بود. اما از وقتی شهروندی یا کسانی حین عبور ناگزیر خدای ناخواسته دچار سانحه می شدند اهل محل مکاتبه میکردند تا شهرداری پلی نصب کند. دو مورد پل ظفر روی بزرگراه مدرس و پلی در بزرگراه کردستان را خود به خاطر دارم. حتما لازم است اتفاقی بیفتد تا بدانیم چه کار لازم است و کدام کار نه؟
منبع:عصرایران