خلیج فارس: تصاویر زیر مربوط به تهران در سالهای دور هستند، در این تصاویر از اتوبوسهای دو طبقه گرفته تا خیابان برفی و همچنین کیوسکهای قدیمی تلفن دیده میشود.
منبع:اطلاعات آنلاین
خلیج فارس: رئیس پلیس فتا تهران بزرگ: یک کلاهبردار اینستاگرامی که تحت عنوان قالیشویی اقدام به کلاهبرداری بیش از هشت میلیارد ریال از مردم کرده بود شناسایی و دستگیری شد.
متهم با راهاندازی یک صفحه اینستاگرامی و تبلیغات این صفحه به بهانه شستشوی فرش با قیمت بسیار مناسب مراجعهکنندگان را با ترفند رزرو ترغیب به پرداخت بیعانه میکرد و پس از واریز وجه دیگر پاسخگوی تلفن آنها نبود.
فریب ظاهر زیبا و پر رنگ و لعاب صفحات اینستاگرامی را نخورید و قبل از دریافت کالا و یا گرفتن خدمات وجهی را به عنوان تسویه و یا بیعانه پرداخت ننمایید.
منبع: خبر فوری
خلیج فارس: روز دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۴۰ ناگهان کاروانی از یازده شتر که بر پشتشان بوتههای خار را برای چهارشنبهسوری حمل میکردند، در یکی از خیابانهای تهران شعلهور شد، شتران بیقرار، نعرهکشان و آتش بر پشت افسار پاره، و شروع به جست و خیز به این سو و آن سو کردند، مردم از ترس فریاد میزدند. ماجرا از این قرار بود که چند دانشآموز در حال بازگشت از مدرسه، شیطنت کرده و به زیر یکی از بتهها کبریت کشیده بودند!
به گزارش خلیج فارس؛ روز دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۴۰ ناگهان کاروانی از یازده شتر که بر پشتشان بوتههای خار را برای چهارشنبهسوری حمل میکردند، در یکی از خیابانهای تهران شعلهور شد، شتران بیقرار، نعرهکشان و آتش بر پشت افسار پاره، و شروع به جست و خیز به این سو و آن سو کردند، مردم از ترس فریاد میزدند. ماجرا از این قرار بود که چند دانشآموز در حال بازگشت از مدرسه، شیطنت کرده و به زیر یکی از بتهها کبریت کشیده بودند! جزئیات این ماجرا که فردای آن روز در روزنامهی کیهان منتشر شد به این شرح بود:
نزدیک ظهر دیروز [دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۴۰] کاروانی مرکب از ۱۱ شتر در حالی که مقدار زیادی بته و خار برای آتش زدن در شب چهارشنبهسوری را حمل میکردند از خیابان خاکباز (شمال غرب تهران) وارد خیابان سالار شدند.
ساربان اشتران در حالی که افسار شتر نخستین را دست داشت پیشاپیش کاروان حرکت میکرد و از آنچه که در پشت سر کاروان روی میداد اطلاعی نداشت.
فقط یک کبریت
در این وقت عدهای از دانشآموزان دبستانها که مرخص شده بودند و به طرف خانههای خود میرفتند در اطراف کاروان راه افتاد و شترها را تماشا میکردند. ۴ نفر دانشآموز که به دنبال آخرین شتر حامل خار بودند با تصمیم قبلی به شتر نزدیک شدند و ناگهان یکی از آنها کبریت مشتعلی را به میان بتههای پشت شتر افکند. بتههای پشت شتر در دم آتش گرفت و شعلههای آتش به هوا برخاست. لحظه به لحظه شعلههای آتش فروزانتر میشد، ناگهان شتر بر اثر سوزش زیاد جستوخیزی کرد و به جلو دوید و در حالی که خود را به کاروان اشتران میسایید فرار کرد. به این ترتیب خارهای شتر دوم نیز آتش گرفت و او نیز بر اثر حرارت شروع به دویدن کرد، خلاصه ظرف چند دقیقه خارهای پشت ۸ شتر دستخوش آتش شد و کاروان شتر مبدل به کاروانی از آتش گردید.
شترها که سوختگی و گرمای فوقالعاده آزارشان میداد هرکدام افسار خود را پاره کردند و به سویی گریخته و هرچه سر راهشان بود زیر پا له میکردند. کوشش ساربان که خیلی دیر از ماجرای آتش گرفتن شترها باخبر شده بود برای خاموش کردن حریق به جایی نرسید.
عابرین خیابان که وحشتزده بودند شروع به تعقیب اشتران و تهیهی آب برای خاموش کردن آتش کردند ولی به علت جست و خیز شترها و بیم از سرایت آتش به لباس خودشان قادر به خاموش کردن آتش نشدند و هنگامی که آتش اشتران را ناراحت و وحشتزده ساخت هر کدام به داخل پستو، مغازه یا خانهای فرار کردند و اشتران را به دست آتش سپردند. ساربان که با ازخودگذشتگی و تهور برای خاموش کردن آتش شتران خود تلاش میکرد توانست ۳ نفر از شتران را از سایر شتران جدا کند و در گوشهای نگهدارد.
در این هنگام راه عبور و مرور اتومبیلها نیز به کلی مسدود شده بود و رفت و آمد به هیچ صورتی امکان نداشت. صدای جیغ و فریاد کودکان دبستانی که در آن ساعت از مدرسه به منزل میرفتند به آسمان میرفت و جنجال و هیاهوی عجیبی به راه افتاده بود.
سرانجام کسبه و اهالی محل با ترس و لرز با سطلهای آب در حالی که به دنبال شترها میدویدند به آنها نزدیک شدند و شروع به اطفای حریق نمودند.
از طرفی عدهای از تماشاگران به وسیلهی تلفن ماجرا را به ادارهی آتشنشانی اطلاع دادند و یک دستگاه اتومبیل آتشنشانی و عدهای از مامورین برای خاموش کردن شترها به محل آمدند.
در این واقعه چشم دو نفر از شتران کور شد و بقیه نیز بهسختی دچار سوختگی شدند.
مامورین کلانتری ۲۳، کیومرث، گودرز، اکبر و محمدعلی جوانان دانشآموزان ۱۲ تا ۱۴ سالهای را که با افکندن کبریت مشتعل شترها را آتش زده بودند دستگیر کردند و با پرونده به دادسرا فرستادند.
شترها که از فرط درد و سوزش مرتبا ناله میکردند تا امروز [سهشنبه ۲۲ اسفند ۴۰] در مقابل کلانتری نگهداری میشدند و امروز به صاحب اشتران تحویل داده شدند.
منبع: خبرآنلاین
خلیج فارس: عکاسی و ثبت لحظههای شاد و غمانگیز، زشت و زیبا و همه آنچه در زندگی رخ میدهد، امری است که تنها به عکاسان حرفهای با تجهیزات مدرن و گرانقیمت محدود نمیشود. با انتشار وسیع تلفنهای همراه که به طور معمول دوربین کوچکی نیز در خود دارند، لذت عکاسی برای همه قابل تجربه شده است.
با اینحال علاوه بر تجهیزات، که میتواند، یک دوربین مدرن و بسیار پیشرفته چند صدهزار دلاری باشد یا یک دوربین ساده یک موبایل، ذوق و تجربه و حتی گاهی شانس در خلق تصویر زیبا نقش ویژهای دارند. عکسی که در زمان و مکان مناسب گرفته شده باشد، فارغ از آنکه عکاس کیست، میتواند به یک اثر زیبا، جذاب و به یاد ماندنی مبدل شود.
در ادامه عکسهایی که در زمان و مکان مناسب گرفته شدهاند، را با هم میبینیم.
منبع: برترینها
خلیج فارس: کشف اجساد سه زن که در سه نقطه از پایتخت به قتل رسیده بودند پروندههای جنایی تازهای را مقابل بازپرس ویژه قتل تهران گشود.
رکنا نوشت: نخستین حادثه ساعت دو بعد از ظهر چهارشنبه ۲۵ بهمن ماه به پلیس اعلام شد. مردی که خود را صاحب یک تالار در شرق تهران معرفی کرد، گفت: لحظاتی قبل در اتاقک محل استراحت و اسکان کارگران تالار با جسد زنی ناشناس روبهرو شدم.
عصر ۲۵ بهمن ماه قتل زن میانسالی از سوی مأموران کلانتری نواب به بازپرس موسی رضازاده اعلام شد. با گزارش این خبر، تیم جنایی راهی محل جنایت که طبقه اول خانهای در محدوده نواب بود، شدند.با ورود به خانه آنها با جسد زن ۵۳ سالهای روی تختخواب در حالی مواجه شدند که روسری دور گردنش گره خورده بود.
ساعت ۱۲ شامگاه چهارشنبه ۲۵ بهمن ماه، مرد جوانی در حالی که به سختی قادر به صحبت بود با برادرش تماس گرفت و از او خواست به محلی که میگوید برود. مرد جوان، به دنبال موقعیت مکانی که برادرش امیر به تلفن او ارسال کرده بود خودش را به محل که در شمال تهران بود رساند.
ناگهان کنار بزرگراه با خودروی پراید سفید رنگ برادرش در حالی مواجه شد که برادرش و همسر او داخل خودرو بودند. اما به محض نزدیک شدن به خودرو با صحنه وحشتناکی مواجه شد. برادر و همسرش خونین روی صندلی جلو خودرو قرار داشتند.
خلیج فارس: این روزها آنقدر هزینه خرید لپتاپ و کامپیوتر سر به فلک کشیده است که قدرت خرید در این بازار بهشدت کاهش داشته است و فعالان صنفی از کاهش فروش در این بازار خبر میدهند.
به گزارش خلیج فارس؛ با این حال نیاز به این کالا برای برخی اقشار سبب شده است که آنها به سمت خرید لپتاپهای دستدوم و قاچاق سوق پیدا کنند. «بهتازگی در فضای مجازی با موجی از تبلیغات فروش لپتاپهای برند روبهرو میشوید که قیمت آن با لپتاپهایی که در بازار رسمی و قانونی کشور به فروش میرسد، قابل قیاس نیست». این جمله را محمدرضا فرجیتهرانی، رئیس اتحادیه فناوران رایانه تهران، میگوید.
او در این زمینه توضیح میدهد: خرید لپتاپهای دستدوم و قاچاق ضرر مصرفکننده را به همراه دارد. وقتی فردی نیاز به لپتاپ داشته؛ اما امکان خرید ندارد، سراغ لپتاپ دستدوم یا قاچاق میرود. این در حالی است که متأسفانه از هر پنج لپتاپ دستدوم و قاچاق، تنها سه دستگاه سالم است؛ در نتیجه بیشک مصرفکننده متضرر خواهد شد. رئیس اتحادیه فناوران رایانه تهران با توجه به اینکه امکان مرجوعکردن لپتاپ قاچاق پس از خرید وجود ندارد، گفت: از آنجایی که بسیاری از لپتاپهای دستدوم و قاچاق از طریق سایتهای اینترنتی یا صفحات فضای مجازی به فروش میرسند، پس از بروز ایراد در دستگاه، امکان مرجوعکردن آن وجود ندارد.
از سوی دیگر بسیاری از قاچاقچیان فعالیت شفافی ندارند و معمولا با چند دست معامله کالا فعالیت میکنند؛ بنابراین دسترسی به آنها بهسادگی امکان ندارد و امکان پیگیری و شکایت برای مصرفکننده وجود ندارد. فرجی همچنین درباره خرید کالای استوک به خریداران هشدار داد و افزود: هنگامی که صحبت از لپتاپ استوک میشود، قطعا کیفیت این کالاها با اجناس نو متفاوت است. مصرفکننده باید آگاه باشد که کجای دنیا قیمت یک لپتاپ برند ۶۰۰ هزار تومان است که در ایران باشد؟ با این حال برخی خریداران این ملاحظات را در نظر نمیگیرند و مدتهاست که در بازار شاهد فروش لپتاپ قاچاق هستیم و کالای استوک را به جای نو به مصرفکننده میفروشند.
در نتیجه به خریداران توصیه میکنیم، محصول را از فروشگاهی خریداری کنند که گارانتی آن مورد تأیید سامانه جامع گارانتی و اتحادیه است.به گفته او، فروش کالا بدون گارانتی به منزله کالای قاچاق است.از سوی دیگر فرجیتهرانی، با اشاره به خرید ارزانترین لپتاپهای موجود در بازار، گفت: حداقل قیمت لپتاپ در بازار کشور حدودا از ۱۱ میلیون تومان آغاز میشود و عملکردی معمولی دارند؛ اما خرید یک لپتاپ ارزان و کاربردی بستگی به انتظارات فرد دارد. چنانچه نیاز کاربری فقط استفاده از اینترنت و مطالعه و کارهای معمولی و روتین است، لپتاپهایی با حداقل قیمت در بازار کشور پاسخگو است؛ اما برای انجام پروژههای سنگین و کارهای تخصصی این لپتاپها کارایی لازم را ندارند.
در واقع این لپتاپها بیشتر برای استفاده منشی ادارات یا برخی از اپراتورها کارایی دارند. او در پاسخ به اینکه آیا ممکن است برخی به دلیل گرانی لپتاپ به سراغ خرید تبلت بروند، گفت: هرکدام جایگاه خود را دارد و هیچگاه تبلت جایگزین لپتاپ نخواهد شد. همچنین هرچند که روزانه با وجود اپلیکیشنهای مختلف تلفن همراه بسیاری از کارها انجام میشود؛ اما برای انجام برخی فعالیتها بهویژه تجاری و بازرگانی وجود لپتاپ و کامپیوتر ضروری است.
منبع: برترین ها
خلیج فارس: زنی که به سفر رفته بود با بررسی دوربینهای مداربسته خانهاش به خیانتهای شوهرش پی برد.
به گزارش خلیج فارس؛ راز سیاه مرد خیانتکار که فراموش کرده بود دوربین مداربسته خانه را خاموش کند، لو رفت و همسرش که صحنههای خیانت او را دیده بود شکایت کرد.
متهم که مردی میانسال است، وقتی همسرش در سفر بود، افراد غریبه را به خانهاش میبرد و این صحنهها در حالی به وسیله دوربین مداربسته ضبط شد که متهم فراموش کرده بود دوربین را خاموش کند و همسرش این صحنهها را روی تلفن همراهش دید.
زنی چند ماه قبل به ماموران گزارش داد صحنههای وحشتناکی از خیانت شوهرش دارد و از او شاکی است. با توجه به اینکه مساله رابطه نامشروع مطرح شده بود پرونده به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. زن در شکایت خود گفت: شوهرم مرد پولداری است و من هم صاحب یک شرکت خصوصی هستم. به خاطر شغلم ناچارم مدام به سفر خارج از کشور بروم. مدتی بود متوجه شده بودم در غیابم پول و دلار از خانه ما سرقت شده است. به همین خاطر من و همسرم تصمیم گرفتیم در خانهمان دوربین مداربسته نصب کنیم.
او ادامه داد: در آخرین سفر کاری در خارج از کشور در هتل در حال استراحت بودم که از سر بیکاری و اتفاقی تصمیم گرفتم از طریق گوشی موبایلم دوربین مداربسته خانه را چک کنم. وقتی فیلم را بررسی کردم با صحنه عجیبی روبهرو شدم. شوهرم در غیابم چند فرد غریبه را به خانه آورده و با آنها در ارتباط بود.
این زن توضیح داد: پیشتر وقتی شوهرم در خانه تنها بود، دوربین را خاموش میکرد؛ اما این بار فراموش کرده بود دوربین را خاموش کند. او نمیدانست من میتوانم از طریق گوشی موبایلم فیلمهای دوربین مداربسته را ببینم. من که از دیدن فیلم شوکه شده بودم، آن زمان سکوت کردم و به ایران بازگشتم. وقتی حافظه دوربین مداربسته را بررسی کردم به راز سیاه همسرم پی بردم و متوجه شدم هر بار به سفر خارج میرفتم همسرم با افراد غریبه رابطه داشته است.
این زن فیلمها را به دادگاه ارائه داد و به این ترتیب مرد میانسال بازداشت شد. او به داشتن رابطه با افراد غریبه اعتراف کرد اما مدعی شد تعرضی انجام نداده است. او گفت: به خاطر مشکلاتی که داشتم همیشه خیلی از مسائل را از همسرم پنهان میکردم و نمیخواستم موضوع لو برود.
در ادامه تحقیقات روشن شد افراد غریبهای که به خانه این زوج رفتوآمد داشتند در فرصت مناسب پول و دلارها را سرقت میکردند. پرونده اتهامی این مرد در دادگاه در حال رسیدگی است.
منبع: اعتمادآنلاین
خلیج فارس: دختری که سه پسر جوان را فریب داده و میلیاردها تومان از آنان کلاهبرداری کرده است، به صورت غیابی محاکمه خواهد شد.
به گزارش خلیج فارس؛ دختر شیاد که سه پسر ثروتمند را عاشق خودش کرده و بعد از کلاهبرداری از آنان متواری شده است به صورت غیابی محاکمه میشود.
این دختر سراغ پسران جوان و ثروتمند میرفت و با اغواگری آنها را عاشق خود میکرد و اموالشان را میگرفت.
اولین شکایت از این دختر ۲۵ساله از سوی نامزدش به پلیس داده شد. او گفت: یک سال قبل با دختری به نام سونیتا آشنا شدم. او بسیار مهربان و جذاب بود، من هم عاشقش شدم؛ اما چون ثروتمند بودم از اینکه با دختران ارتباط داشته باشم خیلی میترسیدم چون نمیتوانستم به آنها اعتماد کنم. سونیتا به من گفت از داراییام چیزی نمیخواهد و همین که کنارم باشد برایش کافی است. اوایل هر جا میرفتیم خودش حساب میکرد یا اینکه سهم خودش را پرداخت میکرد. این رفتارش برایم این معنا را داشت که دختر مستقلی است. برای همین هر روز بیشتر به او نزدیک شدم و دل بستم. حتی صیغه محرمیت هم بین خودمان خواندیم. من آنقدر به او اعتماد کردم و دل بستم که هدیههای گرانقیمت برایش میخریدم. مقدار زیادی طلا و یک ماشین گرانقیمت برایش خریدم؛ بدون اینکه ذرهای به او شک کنم. تا اینکه یک ماه قبل متوجه شدم با فردی رابطه دارد. اوایل به من می گفت بیخود شک کردهام و کسی در زندگیاش نیست؛ اما در نهایت او را با فرد دیگری دیدم.
مرد شاکی گفت: شماره آن مرد را پیدا و بعد هم از سونیتا شکایت کردم. از او خواستم همه آنچه را به او دادهام پس دهد اما به محض شکایت، فهمیدم فرار کرده و تلفن همراهش را هم از دسترس خارج کرده است.
منبع: اعتمادآنلاین
خلیج فارس: لرزش پاهای دخترک در سرمای صبحگاهی مشهد از فاصله دور هم نمایان بود به گونه ای که حتی صدای به هم خوردن دندان هایش نیز شنیده می شد اما مادرش در کنار دیوار پمپ بنزین جاده کلات کز کرده و سرگرم استعمال مواد مخدر صنعتی (شیشه) بود.
به گزارش خلیج فارس؛ «مصطفی» (مردضایعات فروش) با دیدن دخترک، طاقت نیاورد و به سراغ زن جوان رفت تا او را به درون انبار ضایعات دعوت کند. زن جوان چشمان خمارش را به«مصطفی» دوخت و درحالی که «یلدا» را به آغوش می گرفت لوازم استعمال مواد مخدر را برداشت و درکنار بخاری ضایعاتی به مصرف این ماده خانمانسوز ادامه داد. حالا دختر۳ساله که به جای کفش جوراب به پا داشت آرام و بی صدا درگوشه ای نشسته بود که زن جوان راز عجیبی را برای «مصطفی»(مالک ضایعات فروشی) فاش کرد. اوگفت: چندساعت قبل با شوهر معتادم درگیر شدم و او را با ضربات چاقو کشتم، حالا هم قرار است ساعت یک شب (بامداد)یکی از دوستان شوهرم که با او آشنا هستم به خانه ما در بولوار بهمن بیاید تا جسد او را به خارج از شهر ببریم!…
مرد ضایعات فروش حیرت زده چشم به دهان زن جوان دوخته بود اما تصور می کرد او به خاطر مصرف شیشه«توهم»دارد و هذیان می گوید. ساعتی بعد زن جوان به همراه دخترش«یلدا»از ضایعات فروشی بیرون رفت اما حرف های او افکار«مصطفی» را به هم ریخته بود. تصمیم گرفت موضوع را به پلیس گزارش بدهد اما گوشی تلفن همراه نداشت تا این که حدود ساعت3بعدازظهر وقتی به خانه مادرش رسید ابتدا گوشی تلفن او را گرفت وهر آن چه را شنیده بود برای «اپراتور پلیس 110» بازگو کرد. طولی نکشید که با دستور سرهنگ روح ا…شجاعی (رئیس کلانتری خواجه ربیع مشهد) گروهی از افسران تجسس،عازم بولوار بهمن شدند و خانه ای درانتهای یک کوچه 5/1 متری را یافتند که زن جوان نشانی آن را داده بود. نگاه یکی از افسران از شیشه کثیف پنجره به داخل اتاق خیره ماند. پیکر مردی در زیر پتو دیده می شد که اطراف آن خون ریخته بود.
دقایقی بعد ماموران انتظامی با دستور قاضی ویژه قتل عمد، قفل در را شکستند و با جسد مردی 41 ساله روبه رو شدند که «هادی-ص»نام داشت و با ضربات چاقو به قتل رسیده بود.تعداد زیادی فندک اتمی و زرورق های مصرف هرویین و لوازم استعمال شیشه در خانه کشف شد که حکایت از فاجعه اعتیاد داشت. طولی نکشید که با دستورات محرمانه قاضی دکتر صادق صفری جست وجوها برای یافتن زن جوان آغاز و مشخص شد او «زهره» نام دارد و همسر هادی(مقتول) است. با توجه به حساسیت پرونده جنایی،2تن از افسران زبده تجسس(ستوان اسدیان وستوان محمدی)عازم پاتوق های استعمال مواد مخدر در گوشه و کنار شهر شدند اما اثری از «زهره» نبود به همین دلیل و با دستور مقام قضایی، آن ها دوباره به طور نامحسوس به محل جنایت بازگشتند تا سرنخی از قاتل فراری به دست آورند. همسایگان نیز از رفت و آمد زنان غریبه و افراد ناشناس زیادی به منزل هادی(مقتول) گلایه داشتند و هر کدام سخنی می گفتند تا این که حدود ساعت 21 شب مرد پراید سواری سر کوچه توقف کرد و راننده به در منزل «هادی» رفت. دراین هنگام افسران تجسس بلافاصله مرد راننده وسرنشین پراید را دستگیر کردند. «حمید»(راننده پراید) که با ماجرای قتل دوستش روبه رو شده بود به نیروهای انتظامی گفت: هادی از همکلاسی های قدیمی من است به همین دلیل به همراه یکی از دوستانم که از او مبلغی پول طلب دارد به در منزلش آمدم ولی از ماجرای قتل اطلاع ندارم. اگر چه همسر هادی را با خودروی پرایدم به منزل یکی دیگر از دوستانم رساندم که رفاقت دیرینه ای با من و هادی (مقتول) دارد.
با اطلاعاتی که «حمید»(راننده تاکسی اینترنتی)در اختیارپلیس گذاشت بلافاصله افسران تجسس به سرپرستی سروان سید قطبی به سوی ابتدای بولوار طبرسی شمالی حرکت کردند و«زهره» را در پاتوق استعمال مواد مخدر به دام انداختند. عقربه ها ساعت23 نهم دی را نشان می دادند که زن جوان به همراه دخترش«یلدا» به کلانتری خواجه ربیع انتقال یافت و با نظارت مستقیم رئیس کلانتری مقابل افسر بازجو نشست و به قتل شوهرش اعتراف کرد اما پلک های «یلدا» به روی هم افتاده بود. طولی نکشید که یکی از افسران تجسس تکه موکتی را چندلا کرد و دخترک را روی میز گوشه اتاق بازجویی گذاشت. او در حالی به خواب عمیقی فرو رفت که دیگر آیندهاش در هالهای از ابهام قرار داشت. پدرش چند ساعت قبل به قتل رسیده بود و حالا مادر از صحنه آن جنایت وحشتناک سخن میگفت. آرامش عجیبی در چهره دخترک دیده میشد گویی در عالمی دیگر زندگی میکند و از ماجرای اعتیادهای مرگبار چیزی نمیداند.
زن جوان درباره چگونگی قتل شوهرش ادامه داد: پدر و مادرم در یکی از روستاهای کلات زندگی میکنند من هم چند سال قبل با «هادی» هنگام مصرف مواد مخدر آشنا شدم و او بعد از مدتی مرا به عقد موقت خودش آورد! حالا ۴ سال از آن ماجرا میگذرد و من صاحب دختری سه ساله به نام «یلدا» هستم ولی هر شب زنان غریبه به خانهام رفت و آمد داشتند و من بسیار ناراحت بودم. او مدام کتکم می زد و مرا مقابل پدر و مادرم تحقیر میکرد تا این که صبح روز حادثه (نهم دی) بعد از یک مشاجره لفظی به سمت آشپزخانه رفت و با چاقو به من حمله ور شد. در همین هنگام عینکش کف اتاق افتاد و من با استفاده از همین فرصت، چاقو را برداشتم و دو ضربه به شکمش زدم .خون فواره زد و روی زمین افتاد. بعد هم پتو را رویش انداختم و به همراه دخترم از خانه بیرون زدم… هنوز سخنان «زهره» ادامه داشت که «یلدا» از شدت گرسنگی چشمان معصومش را گشود و با جملاتی آرام گفت: «مامان نان نداریم!» این جمله افسران بازجو را تکان داد. یکی از آن ها بلافاصله بیرون رفت و دقایقی بعد با کیک و آب میوه به کلانتری بازگشت. دخترک با حرص و ولع چنان کیک را بلعید که گویی تاکنون در آرزوی چنین لحظهای عمرش را سپری کرده است.
شب از نیمه گذشته بود که بازجوییهای مقدماتی به پایان رسید و زن جوان به کلانتری بانوان انتقال یافت. صبح روز بعد اما ماجرای این جنایت تلختر شد. «زهره» در حالی که «یلدایش» را در آغوش گرفته بود مقابل قاضی ویژه قتل عمد قرار گرفت. قاضی صفری در حالی که پرونده جنایی را مطالعه میکرد، نگاهی به زن جوان انداخت که از شدت خماری روی صندلی اتاق بازپرسی به خواب عمیقی فرو رفته بود اما در همین حال هم «یلدا» دست مادرش را میفشرد و چشمان زیبایش را به اطراف میچرخاند گویی گمشدهای دارد که قرار است او را درآن سوی نگاهش بیابد!… حالا زن جوان خمار بود و با سختی به سوالات قاضی پروندههای جنایی پاسخ میداد. بنابراین مقام قضایی بازجویی و تحقیقات را تا رهایی زن جوان از این شرایط اسفبار تعطیل کرد و دستور داد تا کارشناسان اجتماعی بهزیستی «یلدا» را با خود ببرند! این صحنه دردناک حتی مقام قضایی را نیز متاثر کرد. نمیدانم در افکار دختر معصوم چه می گذشت اگرچه فراق مادر برایش دشوار بود اما چارهای دیگر نداشت. این خداحافظی تلخ به چشمان زیبای یلدا و چهره معصومش رنگ اشک داده بود.
شاید هم درون قلبش فریاد می زد: «خداحافظ عزیز من!» تو اگر مرا دوست میداشتی من نمیرفتم! کجا برایم عزیزتر و دوست داشتنی تر از کنار مادر بود؟ اگر با من مهربان بودی، کجا گرم تر و زیباتر از آغوش تو بود؟ اگر مرا در بر میگرفتی، کجا امیدبخش تر و روح نوازتر از دامان تو بود؟ اگر چون مادری دلسوز مرا پناه میدادی و میبوسیدی …! اما حالا که سرنوشتم را تغییر دادی و مرا نمیبوسی! حالا که پناهم نمیدهی و من پناهگاهی ندارم، خداحافظ ای عزیزترین عزیزها! از تو جدا میشوم در حالی که برای همیشه تو را دوست خواهم داشت. اما اگر روزی بازگشتم و تو بودی، مرا بپذیر و دیگر سراغ مواد افیونی نرو! تو و پدرم آینده ام را به تباهی کشاندید ولی همچنان در قلب من خواهید ماند!…
منبع: خراسان
خلیج فارس: زمستان سال ۱۳۹۹ زنی با مراجعه به پلیس آگاهی عنوان کرد که همسر ۴۷ سالهاش ناپدید شده است. وی در تشریح ماجرا به مأموران گفت: همسرم مثل همیشه صبح دیروز برای کار از خانه خارج شد اما دیگر خبری از او نشد. تلفن همراهش هم خاموش است.
به گزارش خلیج فارس؛ پس از این شکایت پلیس ردیابی مرد گمشده را در دستور کار قرار داد تا اینکه یک هفته بعد مأموران جسد وی را در حالی که با پارچهای دور گردنش خفه شده بود، در یکی از باغهای حاشیه پرند پیدا کردند.
در ادامه، مأموران با بررسی ریز مکالمات تلفنی قربانی به مرد جوانی که از دوستان مقتول بود، رسیدند و آخرین تماسها هم توسط این شخص برقرار شده بود. اما وقتی مأموران به سراغ وی رفتند، مشخص شد وی همزمان با ناپدید شدن مقتول به مکان نامعلومی گریخته است.
۶ ماه بعد مأموران رد او را پیدا کرده و دریافتند وی به تازگی با دختر جوانی به نام سمیرا ازدواج کرده است. بنابراین مرد جوان دستگیر شد. متهم پس از دستگیری و در همان بازجوییهای اولیه به قتل با همدستی همسرش سمیرا اعتراف کرد.
با تکمیل تحقیقات، برای مرد جوان به اتهام مباشرت در قتل و برای سمیرا به اتهام معاونت در قتل کیفرخواست صادر و پرونده برای رسیدگی به شعبه ۴ دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
اولین جلسه دادگاه
در ابتدای این جلسه اولیای دم درخواست قصاص کردند.
سپس متهم به جایگاه رفت و گفت: به واسطه شوهرخواهرم با مقتول آشنا و دوست شده بودم و مدت زیادی با او رفت و آمد داشتم. پس از آنکه من و سمیرا با هم نامزد کردیم، روز حادثه قصد داشتیم به باغی در پرند برویم که مقتول هم از من خواست با ما به باغ بیاید. از آنجا که با او دوست بودم و به او اعتماد داشتم قبول کردم و سه نفری به باغ رفتیم.
وی ادامه داد: شب من از باغ بیرون رفتم تا غذا بگیرم اما وقتی برگشتم با صحنه عجیبی روبهرو شدم. نامزدم فریاد میکشید و گریه میکرد. فهمیدم مقتول قصد داشته به نامزدم تعرض کند. به حدی از این موضوع عصبانی شدم که کنترل خودم را از دست دادم و سنگی را که جلوی پایم بود برداشتم و چند ضربه به سرش زدم. وقتی غرق خون روی زمین افتاد، من و نامزدم همان موقع ماشین گرفتیم و به تهران برگشتیم و به سرعت خانهام را هم عوض کردم. چند ماه بعد هم من و سمیرا ازدواج کردیم تا اینکه بازداشت شدم.
پس از آن سمیرا به جایگاه رفت و گفت: من در این جنایت نقشی نداشتم. نه او را زدم و نه دخالتی در مرگش داشتم. من آن روز از ترس و شوکی که به من وارد شده بود فقط تماشاگر بودم و به همین خاطر اتهام معاونت در قتل را قبول ندارم.
در پایان جلسه، قضات برای صدور رأی وارد شور شدند و با توجه به اظهار نظر کارشناسان پزشکی قانونی که علت مرگ را خفگی اعلام کرده بودند هر دو متهم را به قصاص محکوم کردند.
نقض حکم
پس از صدور حکم، متهمان اعتراض کردند و پرونده به دیوان عالی کشور رفت و قضات دیوان پس از بررسی دقیق پرونده حکم قصاص را نقض کردند و پرونده برای رسیدگی به شعبه ۱۰ دادگاه کیفری یک استان تهران(همعرض) فرستاده شد.
دومین جلسه دادگاه
در این جلسه اولیای دم بار دیگر بر درخواستشان که قصاص بود، تأکید کردند.
پس از آن مرد جوان به جایگاه رفت و با تکرار اظهاراتش در مراحل مختلف بازجویی و جلسه نخست دادگاه اظهار داشت: من به خاطر آنچه در شب حادثه اتفاق افتاد و سوءنیت او به نامزدم عصبانی شدم و او را با سنگ زدم اما سمیرا در این ماجرا دخالتی نداشت. باور کنید وقتی ما آنجا را ترک میکردیم او زنده بود و نفس میکشید.
قاضی از متهم پرسید: درباره گزارش پزشکی قانونی که علت مرگ را خفگی اعلام کرده چه توضیحی دارید؟
متهم جواب داد: نمیدانم چه کسی پارچه را دور گردن او پیچیده و خفهاش کرده است. اما نه من و نه نامزدم چنین کاری انجام ندادهایم.
بعد از آن سمیرا هم به جایگاه رفت و بار دیگر اتهام مشارکت در قتل را نپذیرفت و گفت: وقتی شوهرم برای گرفتن غذا از باغ خارج شد، آن مرد به سراغم آمد و میخواست آزارم دهد. ابتدا از او خواهش کردم تا از من فاصله بگیرد اما او توجهی به حرفها و تذکراتم نکرد. در نهایت به ناچار با او درگیر شدم تا اینکه شوهرم سر رسید و او را با سنگ زد.
در پایان جلسه قضات برای صدور رأی وارد شور شدند.
منبع: ایران