خلیج فارس:بهاره افشاری با انتشار یک استوری در اینستاگرام پدر شدن سردار آزمون را تبریک گفت.
پدر
خلیج فارس: رئیس پلیس فتا آذربایجان شرقی از کشف سرقت ۴۵ میلیون تومانی یک پسر از حساب بانکی پدرش خبر داد.
روزنامه ایران نوشت: سرهنگ محسن محمودی رئیس پلیس فتا آذربایجان شرقی در تشریح این خبر گفت: مردی با مراجعه به پلیس اظهار داشت مبلغ ۴۵۰میلیون ریال از حساب وی برداشت شده است.
وی افزود: با انجام تحقیقات و بررسیهای فنی و دقیق از سوی افسران سایبری این پلیس مشخص شد فرزند شاکی برای خرید اکانت بازی از کارت بانکی پدر خود، سوءاستفاده کرده و در چند مرحله اقدام به خرید اکانت کرده است.
سرهنگ محمودی اظهار کرد: پس از اعلام موضوع به شاکی، وی با حضور در پلیس فتا از شکایت خود صرفنظر و رضایت خود را نسبت به پسرش اعلام کرد.
این مقام مسئول به شهروندان توصیه کرد که رمز کارت بانکی خود را در اختیار دیگر افراد قرار ندهند و برای اطلاع از نحوه واریز و برداشت هر وجهی از حسابهای بانکی خود نسبت به فعالسازی پیامک بانکی اقدام کنند و حتماً مراقب فرزندان خود و رفتارهای آنها در فضای مجازی و حقیقی باشند.
خلیج فارس: پسر جوانی که به دلیل کشیدن سیگار و سرزنشهای برادرش، وی را به قتل رسانده و پدر و پسرعمویش را مجروح کرده بود در حالی محاکمه میشود که پدر و مادرش از قصاص وی گذشت کردهاند.
به گزارش خلیج فارس؛ پس از آن مأموران بلافاصله به محل اعزام شدند و با بررسیهای اولیه مشخص شد دو برادر به نامهای شهرام و شاهرخ با هم درگیر شدهاند و برادر کوچکتر، با ضربههای متعدد چاقو شاهرخ را مجروح کرده و وقتی پدر و پسرعمویش قصد دخالت داشته اند آنها را نیز با چاقو زده و فرار کرده است.
پس از انتقال مجروحان به بیمارستان، شاهرخ جان باخت اما پدر و پسرعمویش زنده ماندند.
پدر خانواده در توضیح ماجرا به مأموران گفت: پسرم 21ساله است مدتی قبل متوجه شدم مخفیانه سیگار میکشد.
چندباری به او تذکر دادیم اما توجهی نکرد تا اینکه روز حادثه سرهمین موضوع با برادرش درگیر شد.
وقتی فهمیدم خودم را به خانه رساندم با دیدن پسرم که غرق در خون بود حالم بد شد خواستم مانع شهرام شوم که من را هم با چاقو زد در همان لحظه برادرزادهام مهران رسید و خواست تا چاقو را از شهرام بگیرد که او هم چاقو خورد و به زمین افتاد.
به دنبال اظهارات پدر شهرام، مأموران در کمتر از 48ساعت موفق شدند متهم را در یکی از بوستانهای نزدیک خانهشان شناسایی و بازداشت کنند.
وی پس از دستگیری به درگیری با برادر، پدر و پسرعمویش اعتراف کرد و گفت: حدوداً یکسالی میشد که مخفیانه سیگار میکشیدم.
روز حادثه برای کشیدن سیگار به گوشه حیاط رفته بودم که شاهرخ من را دید و با لحن تندی اعتراض کرد.
خواستم از خانه خارج شوم که یقهام را گرفت و یک سیلی به صورتم زد من هم به یکباره از کوره در رفتم و چاقویی که در جیبم بود را بیرون آوردم و چند ضربه به او زدم در همین حین پدرم سر رسید و از ترسم یک ضربه هم به او زدم و بعد هم مهران آمد و ناچار شدم او را هم بزنم تا بتوانم از خانه فرار کنم.
باور کنید من نمیخواستم برادرم را بکشم و در یک لحظه کنترلم را از دست دادم الان هم خیلی پشیمانم و دوست ندارم زنده باشم. نمیدانم چطور با پدر و مادرم روبهرو شوم.
با اعتراف متهم و تکمیل تحقیقات پرونده برای رسیدگی به شعبه 10 دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد اما پدر و مادر مقتول رضایت بدون قید و شرط خودشان را اعلام کرده و به این ترتیب شهرام بزودی از جنبه عمومی جرم محاکمه میشود.
منبع: رکنا
خلیج فارس: دختر نوجوان به خاطر پسر مورد علاقهاش دوست خودش را مورد ضرب و جرح قرار داد و حالا باید دیه بپردازد.
به گزارش خلیج فارس؛ الهه و رستا دو دختر نوجوان هستند که با هم درگیر شدهاند و الهه پای رستا را شکسته است. حالا رستا با طرح شکایتی درخواست دیه کرده است.
الهه برای سایت جنایی از علت درگیری میگوید:
*شما هر دو ۱۵ساله هستید، چطور با هم دعوا کردید که پای رستا شکست؟
من کار خاصی نکردم، هل دادم و رستا به زمین افتاد. پایش مو برداشت و بعد هم شکایت کرد.
*چرا هلش دادی؟
چون خیلی در کار من دخالت میکرد. خیلی فضولی میکرد.
*به هر حال بر سر موضوعی دعوا کردید.
من پسری به نام کسری را دوست داشتم. با هم خوب بودیم و بیرون میرفتیم. رستا اول موضوع را به مادرم گفت. بعد هم سعی کرد خودش با کسری دوست شود. من هم عصبانی شدم و به او گفتم نباید با من چنین میکرد. رستا فحش داد و من هم هلش دادم. از پله افتاد و پایش شکست.
*چه مدت بود با کسری رابطه داشتی؟
حدود 6 ماه میشد. او برادر یکی از دوستانم بود. رستا به من حسودی میکرد چون میدید خیلی به من توجه میکند.
*حالا که شکایت کرده باید دیه بدهید. میدانی؟
بله. آنها از من و پدرم شکایت کردهاند ولی پدرم اصلاً آنجا نبود. قاضی هم گفت که ما باید دیه بدهیم.
*میتوانید دیه بدهید؟
پدر من یک کارگر ساده است. خرج زندگی خودمان را به زور میرساند. ما پولی نداریم بدهیم.
*به هر حال تو به رستا آسیب زدهای.
اشتباه کردم. عذرخواهی میکنم.
*برای رضایت اقدام کردهای؟
مادرم با مادرش صحبت کرده است؛ ولی فکر نمیکنم رضایت بدهند.
*میدانی برای خانوادهات دردسر درست کردهای؟
اشتباه کردم. پدر و مادرم هم خیلی ناراحت هستند.
منبع: اعتمادآنلاین
خلیج فارس: پدر فقیر وقتی دخترش را از دست داد مصیبتش دو برابر شد! فقر نه تنها جان دخترش را از او گرفت بلکه او را وادار به کاری کرد.
مردم هند از این اتفاق بسیار شوکه و خشمگین شده اند . پدری به دلیل مشکلات مالی مجبور شد جسد دخترش را تا قبرستان روی دوش خود حمل کند. یک مرد هندی پس از مرگ دختر 5 سالهاش به دلیل نداشتن پول برای پرداخت هزینه آمبولانس مجبور شد جسد او را برای خاکسپاری بیش از 15 کیلومتر برروی دوش خود حمل کند.
گاتی دیبار، پدری هندی از روستای پچاموندی از توابع منطقه اودیسا است که دختر 5 ساله اش را در یک مرکز بهداشت محلی از دست داد. با این حال، به دلیل مضیقه مالی موفق به پرداخت هزینه جابجایی جسد دخترش با آمبولانس نشد. او در نهایت، بدن بی جان دخترش را در پتویی پیچید و با عبور از خیابانهای شلوغ و از میان هیاهوی خودروها، آن را در مسیر 15 کیلومتری مرکز درمانی تا محل دفن، روی دوش خود حمل کرد.
منبع: منیبان
به گزارش خلیج فارس؛ ۲ شهریور ماه حدود ساعت ۸ شب گزارشی مبنی بر یک فقره قتل در خیابان «تهرانپارس» به پلیس آگاهی اطلاع داده شد. در بررسیهای بیشتر مشخص شد همسر مقتول دقایقی قبل از ارتکاب جنایت خانه را ترک کرده است. بنابراین ماموران برای تحقیقات بیشتر سه عضو خانواده مقتول را به اداره آگاهی بردند. در این میان موضوعی که برای ماموران و بازپرس جنایی عجیب به نظر میرسید، این بود که دختر مقتول حین رفتن به اداره آگاهی هیچ ناراحتی نسبت به مرگ پدرش از خود نشان نمیداد و فقط نگران گربههایش که در خانه تنها میماندند، بود.
دختر مقتول در تحقیقات به بازپرس جنایی گفت: «آن روز به همراه برادر معلول و پدرم در خانه تنها بودیم که ناگهان یک مرد درشت هیکل و نقابداری از پشت بام وارد حیاط و خانه ما شد. او در لحظات اولیه با تهدید قتل برادرم مدعی شد، ساکت شویم و فریاد نزنیم. مرد نقابدار ابتدا چاقوی خود را از جیبش بیرون آورد و سپس به سمت پدرم که جلوی تلویزیون خوابش برده بود، رفت و با خونسردی و خندههای عصبی، ضربات چاقو را بیامان به دست و پهلوی پدرم وارد کرد. پس از ارتکاب جنایت، او دستکشهای خود را که خونی شده بود، عوض کرد و روی مبل نشست و گفت با پدرم به دلایل شخصی در توییتر مشاجره پیدا کرده و به همین دلیل تصمیم گرفته او را جلوی چشمان فرزندانش زجرکش کند. سپس قاتل از همان مسیری که آمده بود، فرار کرد.» پس از اظهارات عجیب این دختر، ماموران همسر مقتول را مورد بازجویی قرار دادند.
او هم در اعترافات خود عنوان کرد: «طبق روال روزانه، همسرم از سر کار بازگشت. من نیز برایش ناهار، چای و هندوانه آماده کردم. مشغول تمیز کردن آشپزخانه بودم که ناگهان دخترم از من درخواست کرد برای گربههایش، گردن مرغ تهیه کنم. به همین خاطر از خانه بیرون رفتم. پس از اینکه به خانه بازگشتم، دخترم هراسان به سمت من آمد و مدعی شد مرد ناشناس و چهارشانهای پدرش را به قتل رسانده و متواری شده است. من با همسرم گاهی اوقات به دلیل مشکلات مالی درگیری داشتم، اما انگیزهای برای ارتکاب قتل او نداشتم.» و، اما اعترافات ضد و نقیض دختر مقتول ادامه داشت تا اینکه روز پنجم شهریور ماه پسر معلول خانواده پرده از این جنایت برداشت و به ماموران گفت که خواهرش مرتکب قتل پدرشان شده است.
قاتل نجاتبخش!
حالا او را از بازداشت میآورند. ۲۲ سال دارد. چهرهاش معصوم جلوه میکند. انگار نه انگار که مرتکب قتل پدرش شده است و از اینکه دست به این جنایت زده ناراحت به نظر نمیرسد. او در مورد روز حادثه و انگیزهاش به «اعتماد» میگوید: «چند هفته قبل از قتل به این فکر میکردم که پدرمان را بکشم. راننده بود و مسافرکشی میکرد. مرتب ما را آزار میداد. بعد از اینکه دیپلم گرفتم، نگذاشت دانشگاه شرکت کنم. حتی نمیگذاشت سرکار بروم. مادرم زن مظلومی است. پدرم مرتب به مادرم و من و برادرم فحاشی میکرد. برادرم ۲۰ سال دارد و معلول جسمی است. روی ویلچر مینشیند. پزشک برادرم میگفت اگر او کاردرمانی شود وضعیت جسمانیاش بهبود پیدا میکند. من هر روز آب شدن برادرم را جلوی چشمانم میدیدم. میدیدم که باید دوا و درمان شود، اما پدرم عین خیالش نبود.
او فقط فکر خودش بود. پولدار نبودیم، ولی پدرم به ما همان مبلغی هم که داشت، نمیداد. مثلا میوه میخرید و میرفت پشتبام تنهایی میخورد. غذا تهیه میکرد و تنهایی روی پشتبام میخورد، بعد پایین میآمد. مرتب با ما دعوا میکرد. صدای دعواهای ما را کل همسایهها میشنیدند. از این وضعیت خسته شده بودم. چند بار خواستم خودم را بکشم، اما به خاطر برادر و مادرم این کار را انجام ندادم. آنها غیر از من کسی را نداشتند. اینطوری تنهاتر از همیشه میشدند. به همین جهت تصمیم گرفتم عامل اصلی بدبختیهایمان را بکشم. تا اینکه روز حادثه پدرم کمی زودتر به خانه آمد. مادرم مشغول کار خانه بود که از او خواستم به مغازهای برود و برای گربههایم غذا تهیه کند. مادرم که از خانه بیرون رفت دو چاقو از آشپزخانه برداشتم و دیگر نفهمیدم چه شد. پدرم جلوی تلویزیون خوابیده بود. به سمتش رفتم و چاقو را به چند ناحیه از بدن او فرو کردم. از آن لحظه هیچی یادم نمیآید. فکر میکنم سه، چهار ضربه با چاقو به بدن پدرم وارد کردم، اما ماموران به من میگویند که ۱۸ ضربه چاقو به بدن پدرت زدی!»
این دختر جوان توضیح میدهد که پس از قتل با خانواده پدریاش تماس گرفته و گفته فردی غریبه به خانه آنها آمده و پدرشان را به قتل رسانده است.
بازپرس پرونده در ادامه به «اعتماد» توضیح میدهد: «این قتل در محله تهرانپارس اتفاق افتاده است. روز حادثه وقتی برای بررسی صحنه جرم به خانه آنها رفتیم، دیدیم دختر و پسر مقتول در خانه تنها بودند و مادرشان هم برای خرید از خانه خارج شده بود. دختر و پسر مقتول گفتند که مردی وارد خانه آنها شده و با چاقو آنها را تهدید کرده و سپس سراغ پدرشان رفته و به او گفته دیدی بالاخره آمدم! سپس با چاقو به پدرشان حمله کرده و او را به قتل رسانده و متواری شده است! دختر مقتول دو تا از انگشتان دستش زخمی شده بود. وقتی از او پرسیدیم این زخمها چیست؟ گفت وقتی خواسته از پدرش دفاع کند آن مرد او را با چاقو زده است! همه چیز عجیب به نظر میرسید! حتی موقع انتقالشان به آگاهی واکنش این دختر برایمان خیلی عجیب بود. فقط نگران گربههایش بود که بیغذا نمانند و اصلا مرگ پدرشان برایش مهم نبود. او در اعترافات اولیه خود مرتب عنوان میکرد که پدرش در توییتر با فردی اختلاف داشته و به او فحاشی میکرده. میگفت او بوده که پدرش را به قتل رسانده، اما در نهایت با اظهارات پسر مقتول، دختر جوان هم به جرم خود اعتراف کرد.»
کشف راز جسد خونآلود مردی ۵۰ ساله با شلوار جین
«علی ولیپورگودرزی»، رییس پلیس آگاهی تهران بزرگ نیز در مورد جزییات این پرونده به «اعتماد» میگوید: «پنجشنبه دوم شهریور ماه ماموران کلانتری ۱۲۶ تهرانپارس مرگ مشکوک مردی میانسال را در خانهای در خیابان خبازی به اداره دهم پلیس آگاهی گزارش کردند. با اعلام این خبر، تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی راهی محل حادثه شدند و تحقیقات میدانی را آغاز کردند. تیم جنایی به محض ورود به خانه مورد نظر با جسد خونآلود مردی حدودا ۵۰ ساله با شلوار جین مواجه شدند که از ناحیه پهلو و دست هدف ضربات متعدد چاقو قرار گرفته و به قتل رسیده بود. در بررسیهای اولیه نیز مشخص شد دختر ۲۲ ساله و پسر ۲۰ ساله مقتول که معلولیت جسمانی دارد، لحظه ارتکاب جنایت در خانه حضور داشتند. بدین ترتیب دختر مقتول هدف تحقیق قرار گرفت و در اظهاراتی ضدونقیض گفت با برادر معلول و پدرش در خانه بودند که ناگهان مرد درشتهیکل و نقابداری از پشتبام وارد حیاط و از درب پشتی که به اتاق خواب او راه دارد وارد خانه شده است.
مرد نقابدار در لحظات اولیه آن دو را تهدید کرده! او ابتدا چاقو را از جیبش بیرون آورده و سپس به سمت مقتول که جلوی تلویزیون خوابش برده، رفته و با خونسردی و خندههای عصبی، ضربات چاقو را بیامان به دست و پهلوی پدرش وارد کرده! پس از ارتکاب جنایت او دستکشهای خود را که خونی شده بود، عوض کرده و روی مبل نشسته و گفته با پدر آنها به دلایل شخصی در توییتر مشاجره پیدا کرده و به همین دلیل تصمیم گرفته او را جلوی چشمان فرزندانش زجرکش کند. سپس قاتل از همان مسیری که آمده بود، فرار کرده است! دختر مقتول ابتدا این حادثه را به عموهایش و سپس به اورژانس اطلاع داده. او گفت در این درگیری جلوی قاتل و پدرش ایستاده تا پدرش را نجات بدهد، اما انگشتان دستش، هدف ضربات چاقو قرار گرفته. دختر مقتول عنوان کرد که آثار چنگ و کبودی که روی دستانش وجود دارد کار گربههایش است و ربطی به این درگیری ندارد.»
رییس پلیس آگاهی پایتخت درباره نکات مبهم پرونده توضیح میدهد: «تحقیقات ابتدایی کارآگاهان اداره دهم حکایت از آن داشت که مقتول راننده تاکسی بوده و با تلفن همراهش ماجرای اختلاف خود را از ۲ ماه قبل در توییتر منتشر کرده و مدعی شده بود که جانش از سوی فرد ناشناسی در خطر است و حتی تهدید به قتل شده، اما بررسیهای بیشتر مشخص کرد بعضی از زخمهای سطحی پهلوی مقتول کار یک زن بوده است. همچنین آثار خون و ضربات چاقویی که روی دستان دختر مقتول مشهود بود، نشان میداد که ضربات روی دست او، دفاعی نبوده است. فرش خانه غرق در خون بود و ردپای قاتل در سرامیک سالن پذیرایی، فرش اتاق خواب، موزاییکهای حیاط و پشتبام وجود نداشت.
بازپرس جنایی در ادامه متوجه شد همسر مقتول دقایقی قبل از ارتکاب جنایت خانه را ترک کرده است! مقتول با توجه به اضافهوزنی که داشت با شلوار جین جلوی تلویزیون با صدای بسیار بلند، خوابیده بود! در جریان این نکات مبهم و عجیب نیز یکی از همسایهها مدعی شده بود مقتول با همسر و دخترش در چند ماه گذشته مدام مشاجره داشتند. در تحقیقات بیشتر همسر مقتول هدف بازجویی قرار گرفت و گفت طبق روال روزانه، همسرش از سر کار بازگشته و او نیز برایش ناهار، چای و هندوانه آماده کرده. مشغول تمیز کردن آشپزخانه بوده که ناگهان دخترش از او درخواست کرده برای گربههایش، گردن مرغ تهیه کند. به همین خاطر از خانه بیرون رفته. پس از اینکه به خانه بازگشته، دخترش هراسان به سمت او آمده و مدعی شده مرد ناشناس و چهارشانهای پدرش را به قتل رسانده و متواری شده است. همسر مقتول گفت که با شوهرش گاهی اوقات به دلیل مشکلات مالی درگیری داشته، اما انگیزهای برای ارتکاب قتل او نداشته است.»
گودرزی میگوید: «تحقیقات بیشتر مشخص کرد، مقتول در خانه ورثهای پدرش سکونت داشته و طبقه بالای خانه را به مرد جوان چهارشانهای به نام بیژن اجاره داده است. کارآگاهان در ادامه، دوربینهای مداربسته اطراف خانه را هدف بازبینی قرار دادند، اما هیچ تردد مشکوکی را مشاهده نکردند. همین کافی بود تا فرضیه قتل مرد میانسال توسط فرد ناشناس با انگیزه مشاجره در توییتر کمرنگ شود. بدین ترتیب دختر مقتول که این ادعای عجیب را به زبان آورده بود، بازداشت شد. او که در جریان تحقیقات قصد داشت تیم جنایی را گمراه کند، پس از مواجهه با شواهد و مدارک موجود پس از چندین ساعت بازجویی، لب به اعتراف گشود و گفت که پدرش توسط بیژن که در طبقه بالای خانه آنها سکونت دارد به قتل رسیده است. پدرش قصد داشته خانه را بفروشد به خاطر همین با بیژن اختلاف پیدا کرده بود! روز حادثه بیژن از پنجره خانهاش به حیاط آنها پریده و سپس با چاقویی که در دست داشته به اتاق او آمده و با تهدید اینکه اگر شکایت کند برادر معلولش را به قتل میرساند با انگیزه انتقامگیری به سمت پدرش رفته و او را به قتل رسانده است.
دختر مقتول اظهار کرد که از تهدیدهای بیژن بسیار ترسیده بوده و با طراحی یک سناریوی دروغین سعی کرده او را در این جنایت بیگناه جلوه دهد تا در آینده سراغ او و برادرش نیاید. پس از دریافت این اطلاعات مهم، کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی با دستور بازپرس پرونده مخفیگاه بیژن را در جنوب شرق تهران شناسایی و سپس او را در یک عملیات غافلگیرانه بازداشت کردند. متهم در تحقیقات ابتدایی منکر ارتکاب قتل مرد میانسال شد و گفت دختر جوان به دلیل اینکه از اختلاف من و پدرش خبر داشته به دروغ گفته است که من مرتکب جنایت شدم. تحقیقات ادامه داشت تا اینکه صبح یکشنبه پنجم شهریور ماه، پسر معلول مقتول در پلیس آگاهی از راز این جنایت هولناک رازگشایی کرد و گفت خواهر و پدرش با همدیگر بسیار اختلاف داشتند. حتی ۲ روز قبل خواهرش تهدید کرده که پدرشان را به قتل میرساند تا از دستش راحت شوند!
پسر معلول مدعی شد، در ۲ ماه گذشته، پدرش هنگامی که به حمام یا سرویس بهداشتی میرفته، خواهرش گوشی او را برمیداشته و در توییتر برای صحنهسازی، با حساب کاربری پدرش، توییت میزده که از سوی فرد ناشناسی تهدید به قتل شده است. پسر معلول خانواده گفت که خواهرش از چند وقت قبل، نقشه این قتل را طراحی کرده بود. آن روز هم او به بهانه اینکه غذای گربههایش تمام شده مادرشان را به بیرون فرستاده تا برای گربههای او گردن مرغ بگیرد. سپس به برادر معلول خود گفته تا صدای تلویزیون را زیاد کند. او در ادامه چاقویی برداشته و ضربات مهلکی به پهلوی پدرشان وارد کرده. پسر معلول مقتول اظهار کرد پدرشان پس از اصابت ضربات چاقو توسط خواهرش، چند دقیقهای طول کشیده تا فوت کند و پس از اینکه خواهرش متوجه شده او به قتل رسیده به اورژانس و عموهایش این حادثه هولناک را اطلاع داده است.»
رییس پلیس آگاهی پایتخت توضیح میدهد که پس از رازگشایی از این جنایت هولناک، کارآگاهان از سوی قاضی جنایی ماموریت یافتند درباره این سناریوی پیچیده تحقیق کنند. همچنین متخصصان پزشکی قانونی از جسد نمونهبرداری کردند تا با آزمایشهای سمشناسی و آسیبشناسی مشخص شود مرد میانسال در چه حالتی به قتل رسیده است. دختر مقتول نیز که شواهد نشان میداد پدرش را به قتل رسانده، به جرم خود اعتراف کرد و گفت پدرشان غرور جوانی او را در میان خانواده، دوستان و جامعه نابود کرده بود. فشارهای او باعث شد دچار افسردگی شدیدی شود. در این سالها خیلی فکر کرده و قصد داشته تا پدرش را برای حل مشکلات به مشاوره ببرد، اما وقتی این موضوع را با او در میان گذاشته با یکدیگر مشاجرههای شدیدی پیدا کردند. حتی تصمیم گرفته با مادر و برادرش از خانه فرار کند، اما میدانسته که پدرشان آنها را پیدا میکند و اوضاع بدتر میشود.
بعد دختر مقتول تصمیم میگیرد خودکشی کند، اما، چون نسبت به مادر و برادر معلولش حس مسوولیت داشته، منصرف میشود. همچنین قاتل اعتراف کرده که تقریبا از ۴ ماه قبل قصد داشته تا پدرشان را به قتل برساند و یک زندگی با آرامش برای اعضای خانوادهاش درست کند. او اقرار کرده؛ روز حادثه پدرش در سالن پذیرایی خانه خواب بوده که از آشپزخانه ۲ چاقو برداشته و ضرباتی را به پهلوی او وارد کرده. آنقدر شوکه بوده که فقط ۳ ضربهای که در ابتدا به بدن پدرش وارد کرده را به یاد دارد. سپس به همراه برادرش با فریادهای کمک کمک سعی کردند تا در میان همسایهها صحنهسازی کنند.»
منبع: اعتماد
خلیج فارس:جوان ۳۱ ساله ای که در ۲۱ سالگی با شلیک گلوله به صورت خود صورتش را از دست داده بود و زنده مانده بود ، بالاخره با عمل پیوند صورت صاحب چهره ای جدید شد !
به گزارش«خلیج فارس» به نقل از منیبان؛جوان ۳۱ ساله ای که در ۲۱ سالگی با شلیک گلوله به صورت خود صورتش را از دست داده بود و زنده مانده بود ، بالاخره با عمل پیوند صورت صاحب چهره ای جدید شد ! جالب این است که صورتی که به وی پیوند زده شده نیز متعلق به پسریست که در ۲۱ سالگی خودکشی نموده است! نتیجه جراحی پیوند صورت به یک مرد ۳۱ ساله که با اسلحه اقدام به خودکشی کرده بود, چیزی فراتر از حد انتظار بوده است.
پزشکان آمریکایی توانستند صورت فردی را که ۱۰ سال پیش بر اثر شلیک گلوله تخریب شده بود، ترمیم کنند.اندی سندنس ۳۱ ساله، ۱۰ سال پس از اقدام به خودکشی با اسلحه، تحت یکی از نادرترین عملهای جراحی قرار گرفت و در حال حاضر به بهبودی نسبی دست یافته است.
پزشکان پس از انجام عمل جراحی پیوند تا سه هفته به این بیمار اجازه ندادند که صورت خود را در آیینه ببیند.پس از اینکه اندی برای اولین بار موفق به دیدن چهره خود در آیینه شد اظهار کرد که نتیجه عمل واقعا فراتر از انتظار وی بوده است.
صورت جدید اندی متعلق به یک پدر ۲۱ ساله بود که در سال ۲۰۱۶ خودکشی کرده بود.
عمل جراحی پیوند صورت این جوان که توسط ۶۰ تیم و در حدود ۵۶ ساعت به طول انجامید به طور کامل در کلینیک مایو انجام شد. این کلینیک یکی از معتبرترین مراکز و دانشگاههای علوم پزشکی جهان است.
اندی در سال ۲۰۰۶ اقدام به خودکشی با اسلحه کرده و فورا پشیمان شده بود اما متاسفانه این پشیمانی دیرهنگام سبب شد تا این جوان صورت خود را از دست بدهد.
او در نهایت پس از ۱۰ سال و پس از تحمل سختیهای بسیار به انجام یکی از نادرترین جراحیها در جهان رضایت داد.در این جراحی پیوند صورت، که برای اولین بار در مرکز پزشکی مایو انجام شد او بینی، گونهها، دهان، لبها، فک، چانه و حتی دندانهای فرد اهدا کننده را دریافت کرد.
پس از انجام جراحی مدتها زمان برد تا این جوان بتواند به طور طبیعی صحبت کند.در حال حاضر عضلات صورت اندی در حال رشد و قویتر شدن بوده و او برای یادگیری استفاده از زبان، دهان و فک و اصلاح طرز صحبت، به کلاسهای گفتار درمانی میرود.
به گفته پزشکان ، اندی در حال حاضر به صورت طبیعی و به راحتی نفس میکشد و میتواند غذاهایی را که سالها از خوردن آن محروم بود، مصرف کند.
در سال ۱۹۹۷ فیلمی به نام “تغییر چهره”(فیس آف) به کارگردانی جان وو و با حضور بازیگرانی همچون جان تراولتا و نیکلاس کیج ساخته شد که داستان زندگی اندی سندس به نوعی به داستان این فیلم شبیه است. شاید در آن زمان وقوع این اتفاق در دنیای واقعی امری بعید به نظر میرسید، اما امروز با پیشرفت علم و فناوری پزشکان موفق به انجام این عمل جراحی سخت و دشوار شدند.
خلیج فارس:زنی که متهم است بعد از ۱۰ سال زندگی با شوهر صیغهای، او را آتش زده و کشته، پای میز محاکمه رفت.
به گزارش«خلیج فارس» به نقل از اعتمادآنلاین؛ زنی که متهم است بعد از ۱۰ سال زندگی با شوهر صیغهای، او را آتش زده و کشته، پای میز محاکمه رفت.
رابطه عاشقانه این زوج در نوجوانی شروع شد و برای اینکه بتوانند به این رابطه ادامه بدهند صیغه کردند اما مرگ دلخراش مرد جوان به نام مهرداد در بیمارستان راز بزرگی را فاش کرد.
دو سال قبل بود که زن و مرد جوانی به بیمارستان سوختگی تهران منتقل شدند. بلافاصله کارهای درمانی روی آنها انجام گرفت اما شدت جراحات مرد 28ساله به حدی بود که به آیسییو منتقل شد. مهرداد قبل از مرگ به ماموران گفت همسرش لیدا او را آتش زده است. این در حالی بود که لیدا نیز در بیمارستان بستری بود اما شدت جراحاتی که به او وارد شده بود بسیار کمتر بود.
دو روز بعد مهرداد به دلیل سوختگی بالای 90 درصد جان باخت و لیدا بازداشت شد. این زن به ماموران گفت: من مدتهاست با مهرداد زندگی میکنم. وقتی 19ساله بودم عاشق مهرداد شدم، او هم 18ساله بود. ما با هم خانهای اجاره و بعد از عقد موقت، زندگی مشترکمان را شروع کردیم. گاهی هم به خانه پدر و مادرمان میرفتیم چون به آنها نگفته بودیم که ازدواج کردهایم، البته چند سال بعد همه چیز مشخص شد و آنها هم زندگی ما را قبول کردند. در این 10 سال مهرداد به هر دری زد تا بتواند زندگی خوبی درست کند و بتوانیم یک روز به صورت رسمی با هم ازدواج کنیم. او هر کاری که فکر میکرد ممکن است در آن موفق شود، شروع کرد. در این مدت گیر نزولخواران افتاد و کلی بدهی بالا آورد. هرچه سعی کرد از این وضعیت خارج شود نتوانست. تا اینکه مدتی قبل از فوتش گفت دیگر زندگی را دوست ندارد. من حرفش را جدی نگرفتم؛ اما یک روز وقتی به خانه آمدم دیدم دارو خورده و بیحال شده است بلافاصله او را به بیمارستان رساندم و از مرگ نجات پیدا کرد.
لیدا ادامه داد: زندگی ما خیلی تلخ شده بود. من مهرداد را دوست داشتم و با وجود فقر کنار او بودم اما مهرداد دیگر آدم سابق نبود. چند ماه بعد دوباره خودکشی کرد. باز هم نجاتش دادم تا اینکه تصمیم گرفتم او را پیش روانپزشک ببرم. دارو مصرف میکرد. گاهی خوب بود و گاهی بد میشد. مدتها بود با افسردگی و افکار خودکشی او دستوپنجه نرم میکردیم. تا اینکه روز حادثه مهرداد دوباره گفت قصد خودکشی دارد و از من خواست او را نجات ندهم. خسته شده بودم، نمیتوانستم این وضعیت را تحمل کنم. عصبانی هم شده بودم. یک پیت بنزین آوردم و گفتم حالا که میخواهی خودکشی کنی دوتایی با هم میمیریم. میخواستم او را بترسانم. بنزین را به این طرف و آن طرف خانه پاشیدم. بنزین روی بخاری هم ریخت. مهرداد کنار بخاری نشسته بود یکدفعه گر گرفت و همه جای بدنش سوخت. من هم سوختم. همسایهها به کمک آمدند، آتش را خاموش کردند و ما را به بیمارستان بردند.
با توجه به شکایت اولیای دم، پرونده برای رسیدگی به شعبه 5 دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد. در جلسه دادگاه والدین مهرداد درخواست قصاص کردند. آنها گفتند میدانستند لیدا در زندگی پسرشان است و با اینکه صیغه بود اما به خواست پسرشان احترام میگذاشتند و حالا که لیدا باعث مرگ او شده درخواست قصاص دارند.
وقتی نوبت به لیدا رسید اتهام قتل عمدی را رد کرد و گفت: من آنقدر عاشق مهرداد بودم که وقتی به من گفت حاضر نیست من را عقد دائم کند کنار او ماندم. من 10 سال صیغه او بودم و هر کاری برای درمان افسردگیاش کردم. حتی والدینش هم خبر دارند من هر کاری میتوانستم کردم. روز حادثه هم برای اینکه به او نشان دهم چقدر ناراحت هستم بنزین آوردم و گفتم اگر تو میخواهی همه چیز تمام شود با هم میمیریم. بنزین را همه جا پاشیدم که او را بترسانم و اصلاً روی مهرداد نپاشیدم اما چون کنار بخاری نشسته بود گر گرفت. من بلافاصله به سمتش رفتم که نجاتش بدهم دستهای خودم به همین خاطر سوخت ولی نتوانستم.
متهم گفت: من خودم در آتش بودم خودم مهرداد را خاموش کردم. خودم هم سوختم؛ اما نتوانستم مهرداد را نجات بدهم. ای کاش من خودم میسوختم و میمردم. مهرداد را خیلی دوست داشتم. هیچ عمدی در این کار نبود.بعد از گفتههای متهم و دفاعیات وکیل مدافع او، هیات قضات برای تصمیمگیری در این خصوص وارد شور شدند.