دیروز در تقویم رسمی کشور، روز حمایت از صنایع کوچک بود؛ صنایعی که ستون فقرات اقتصاد ایران‌ هستند. این صنایع، با کمتر از ۵۰ کارمند، حدود ۹۲درصد از کل واحدهای صنعتی کشور را تشکیل می‌دهند و نزدیک به ۴۵درصد از اشتغال صنعتی را تامین می‌کنند. اما این روزها حال و روزشان خوب نیست. بسیاری در آستانه تعطیلی‌اند و آنهایی که هنوز نفس می‌کشند، با درد و رنج به حیات خود ادامه می‌دهند. اگر امکان آن بود که بنگاه‌های صنعتی را پس از مرگ کالبدشکافی کرد، احتمالا دلیل اصلی مرگ بسیاری از آنها «قتل توسط دولت» اعلام می‌شد. البته منظور از دولت، فقط قوه مجریه نیست، بلکه کل حکمرانی را دربرمی‌گیرد؛ از سیاستگذاری‌های کلان تا تصمیم‌های خلق‌الساعه‌ای که کمر تولید را می‌شکند. پیش خودم فکر می‌کردم کاش برای صنایع هم قبرستانی بود و سیاستگذاران را مجبور می‌کردند، پنج‌شنبه‌ها و جمعه‌ها به این قبرستان بروند. شاید آنجا، میان سنگ قبرهای خاموش کارگاه‌ها و کارخانه‌ها، می‌دیدند که سیاست‌هایشان چه بلایی بر سر رویاهای تولیدکنندگان و زندگی کارگران آورده است.

قبرستان صنایع پر است از داستان‌های ناگفته. هر سنگ قبر، روایت کارآفرینی است که با امید شروع کرد؛ اما زیر فشار تورم، کمبود نقدینگی، قطعی برق و آب، بوروکراسی پیچیده و قوانین ناپایدار به زانو درآمد. کارگری که نان خانواده‌اش را از دست داد، خانواده‌ای که با بیکاری سرپرستش فروپاشید و جامعه‌ای که با هر تعطیلی، قدمی به سوی ناامیدی و بحران نزدیک‌تر شد. این قبرستان، آینه‌ای است از ناکارآمدی سیاست‌هایی که به جای حمایت، موانع می‌سازند؛ از مالیات‌های سنگین و بیمه‌های کمرشکن تا نوسان‌های ارزی که هر روز تولیدکننده را غافلگیر می‌کند.

اما این قصه نباید به اینجا ختم شود. اگر قرار است روز حمایت از صنایع کوچک فقط نامی در تقویم نباشد، باید صدای این بنگاه‌ها شنیده شود. سیاستگذاران باید به جای شعار، به میدان عمل بیایند. ساده‌سازی قوانین، تامین نقدینگی، ثبات در سیاست‌های اقتصادی و رفع موانع زیرساختی مثل کمبود انرژی، کمترین کاری است که می‌توان برای نجات این صنایع کرد. شاید وقت آن رسیده که به جای قبرستان، «بیمارستانی» برای صنایع کوچک بسازیم؛ جایی که زخم‌هایشان درمان شود، نه اینکه شاهد مرگ خاموششان باشیم.