خلیج فارس: یک حقوقدان در واکنش به پیشنهاد کاهش مهریه توسط مجلس توئیتی معنادار منتشر کرد.
محسن برهانی در شبکه اجتماعی ایکس نوشت: قوانین مهریه فقط به نفع مردان تغییرمیکند، سهم زنان چه میشود؟
خلیج فارس: کامران غضنفری نماینده مجلس گفت: برای افتتاح سدی در نقطه صفر مرزی قرار بوده وزرای دو کشور حضور پیدا کنند که با اصرار علیاف، آیتالله رئیسی قبول میکنند که در افتتاح حضور داشته باشند. همچنین چند روز قبل از این حادثه آقای علیاف با خاخامهای اسرائیلی دیداری داشته است. طبق اسنادی که به دست نیروهای ایران افتاده، یک مقام آمریکایی در جلسه ای بیان میکند که اسرائیل قرار است یکی از مقامات ارشد ایران را ترور کند.
خلیج فارس: استایل مجلسی الهام حمیدی، بازیگر سینما و تلویزیون در عکس جدیدش مورد توجه قرار گرفته است.
الهام حمیدی (زاده ۸ آذر ۱۳۵۶) بازیگر ایرانی است. او ابتدا با بازی در مجموعهٔ تلویزیونی مسافری از هند شناخته شد و مدتی بعد با ایفای نقش در فیلم خیلی دور، خیلی نزدیک و مجموعهٔ یوسف پیامبر به شهرت رسید.
خلیج فارس: والیبال زنان ایران طلایی شد؛ این دومین مدال تاریخ این رشته است که در جام کاوا و در آسیای مرکزی بهدست میآید. جام کاوا کوچکتر از حدواندازههای والیبال ایران است؛ این را نتایجی که تیم ملی در این رقابتها بهدست آورده نشان میدهد. نکته عجیب اینکه فدراسیون والیبال مدعی شد این مهم بعد از ۶۲ به دست آمده. اما واقعیت این است که تیمملی والیبال زنان ایران ۹ سال پیش هم قهرمان رقابتهای آسیای مرکزی شده بود!
تابناک در یادداشتی در این باره نوشت: نگار کیانی که عضوی از تیم قهرمان در مسابقات آسیای مرکزی به میزبانی مالدیو در سال ۱۳۹۵ بود و حتی عنوان بهترین لیبرو را هم از آن خود کرده بود، در صفحه شخصیاش عکسی از همان قهرمانی که خودش و همبازیانش مدال طلا بر گردن دارند را به اشتراک گذاشت و نوشت: «چجوری یادتون میره و میگید قهرمانی بعد از ۶۲ سال».
قهرمانی تیم ملی والیبال زنان آنقدر ارزشمند بود که بلافاصله تیترهایی، چون «تاریخسازی» برای آن استفاده شود و مهمتر اینکه رسانه رسمی فدراسیون والیبال از جملاتی مثل «نخستین مدال طلای تاریخ والیبال زنان ایران» یا «طعم قهرمانی پس از ۶۲ سال فعالیت»، برای این موضوع بهره ببرد. در بخش پایانی گزارش رسانه فدراسیون آمده است: «تیم ملی والیبال زنان ایران نخستینبار در سال ۱۳۴۲ تشکیل شد. این موفقیت بزرگ، پایان سالها تلاش و پشتکار بدون مدال طلای نسلهای مختلف والیبال زنان ایران است؛ افتخاری که نمادی از غرور، اتحاد و توان ایرانی بهشمار میآید و بار دیگر ثابت کرد که با ایمان و اراده، هیچ رؤیایی برای والیبال ایران دستنیافتنی نیست.»
جعفر محمدی
خدا رحمت کند شهید حسن طهرانی مقدم را که با دوراندیشی، صنایع موشکی ایران را بنا نهاد تا در شرایطی که به دلیل تحریم ها، ایران از داشتن نیروی هوایی مدرن محروم است، حرفی برای گفتن در آسمان داشته باشد. اگر نبود قدرت موشکی ایران در جنگ 12 روزه، اسرائیل در تبدیل ایران به غزه، سوریه یا لبنانی دیگر، تردید به خود راه نمی داد.
بی شک، توان موشکی ایران، بخشی مهم و راهبردی از قابلیت های دفاع ملی ماست که باید در حراست از آن کوشید تا هنگام نیاز، موشک ها از ما حراست کنند.
آنچه مرا به نوشتن این چند سطر واداشت، ویدئویی فراگیر شده از سردار رحیم صفوی، فرمانده پیشین سپاه است که هر چند ظاهراً در تمجید از توان موشکی کشور سخن می گوید، ولی به باور من، نوع گفتار در نهایت به وهن آن انجامیده است. فراموش نکنیم که برای تخریب چیزی،لازم نیست حتماً بدان حمله شود؛ در اغلب موارد، دفاع بد، کاری می کند که صد حمله از انجامش عاجز است.
ضمناً اگر این سخنان را افرادی مانند رائفی پور و حسن عباسی و علم الهدی و … می زدند، این چند سطر تحریر نمی شود چرا که گفته می شد اینان در زمینه مسائل نظامی، تخصصی ندارند ولی وقتی کسی درجه ژنرالی دارد،سال ها فرمانده کل سپاه بود و اینک به مقامات عالی کشور مشاوره نظامی و به افسران کشور در دانشگاه های نظامی، مشق جنگ می دهد، چنین می گوید، لاجرم باید نقدی نوشت تا کسانی که بر مسندهای مهم تکیه دارد، بدانند که باید وسواس بیشتری در سخن گفتن داشته باشند.
ایشان می گوید: اخیراً یک نفر از اسرائیل آمده بود و میگفت: موشکهای ایرانی محدوده ای به اندازه ۳ کیلومتر در ۳ کیلومتر را تخریب میکردند.
1 – قدرت تخریب موشکی را ، سازنده اش بهتر از بقیه می داند. بنابراین اگر قرار باشد درباره قدرت تخریب موشک های ایرانی اطلاع یابی یا اطلاع رسانی شود، نیازی نیست کسی از اسرائیل بیاید و بگوید موشک های شما چنین کردند و چنان کردند اما به هر روی، کسی آمد چیزی گفت که باب میل بود، یا باید حرفش را همین جور روی هوا پذیرفت و بی تامل در جمع تکرار کرد؟
2 – می گوید برخی موشک های ایران، مساحتی به اندازه 3 کیلومتر در 3 کیلومتر را تخریب می کردند ؛ یعنی تخریب 9 کیلومتر مربع توسط یک موشک!
با یک جست و جوی ساده می توان فهمید که کل مساخت شهر تل آویو، حدود 52 کیلومتر مربع است. با این حساب، باید با شلیک تنها 6 موشک، تمام تل آویو تخریب می شد و از بین می رفت.
آیا چنین شد و یا اساساً می توان شهری به وسعت تل آویو را تنها با 6 موشک تخریب کرد؟!
حتی اگر فقط و فقط یک موشک از همین هایی که آقای صفوی می گوید به تل آویو خورده باشد، الان باید یک ششم این شهر تخریب شده یا اگر به بندر حیفا – نه خود شهر – اصابت کرده باشد، تمام محوطه 5 کیلومتر مربعی اش با همه تاسیسات بندری و صنعتی و گمرکی از بین رفته باشد.
به راستی چرا مسوولان ما، حتی در چنین سطوحی، فارغ از عدد و رقم اند؟ و چرا فکر می کنند که مردم بدون محاسبه و مداقه، حرف هایشان را می پذیرند و باور می کنند؟! و واقعاً چه زمانی قرار است احترام به شعور مخاطب، در مسوولانی که تریبون گیرشان می افتد، نهادینه شود؟!
3 – بمب اتمی که آمریکا روی شهر هیروشیما انداخت، 11 کیلومتر مربع را تخریب کرد که تنها 2 کیلومتر مربع بیشتر از تخریب موشکی است که یک نفر از اسرائیل آمده و درباره اش حرف زده است!
در شهری مانند تل آویو که 480 هزار نفر جمعیت دارد، 9 کیلومتر مریع به طور متوسط پذیرای حدود 80 هزار نفر است که باید کشته، مجروح یا بی خانمان می شدند. اگر واقعاً چنین اتفاقی رخ می داد و موشک های ایرانی چنین حجم حیرت انگیزی از تخریب بر جای می گذاشتند، صحنه های آخرالزمانی آن، اساساً قابل سانسور نبود.
4 – خطاب به سردار صفوی باید گفت: یا کسی که از قول مسافری از اسرائیل برایتان روایت کرده، دروغ گفته و یا اگر از خودش شنیده اید، جسارتاً سرکارتان گذاشته است؛ بهتر است درباره راوی یا مسافر، بیشتر تحقیق کنید؛ اما به هر حال، مسؤولیت “پختن سخن قبل از گفتن سخن” بر دوش شماست، بسیار سنگین تر از درجه هایی که بر شانه هایتان است.
منبع: عصرایران
خلیج فارس: روزنامه اطلاعات نوشت: یکی از عاملان مؤثر در امر تحریم، کاسبان داخلی و خارجی هستند. بخش کوچکی از این گروه در داخل قرار دارند که دلال نفت و طلا و خواربار و کالاهای خانگی و ارز و اتومبیل خارجی و هزارها وسیله قاچاق دیگر میباشند.
این واسطهها گلوی مردم را گرفته و شبکهای چنان قدرتمند دارند که دولت و دستگاه بوروکراسی و دیوانسالاری و گاهی تفتیش هم نمیتواند سر نخ و طنابی از آنها نشان دهد. چه رسد به آن که افشا کند و رشته را پاره و فساد را از میان بردارد!
مسأله آنجاست که دولت و حاکمیت در این مرحله باید تکلیف اینها را روشن کند وگرنه همین جماعت که غالباً برای رد گم کردن و ناشناخته ماندن (و شاید ترساندن) از اسم رمز مافیا استفاده میکنند، ضرباتی مهلک به جامعه، دولت و کل نظام خواهند زد.
اما در ورای این شبکه داخلی، سود کلانی به بازار پول و کالای امارات و شیخ نشینهای جنوبی، و نیز عراق و حتی صرافیهای هرات میرسد. ترکیه نیز منفعت کلانی برده و اخیراً هم با انسداد میلیاردها دلار ارز و طلا و ملک و داراییهای قانونی و ثبت شده ایرانیان، در توافق با دولت ترامپ، ضربه سختی به ما زده و افزون بر سودهای سابق که از تحریم میبرد، مشغول مکیدن خون ایرانیان شده است.
مهرداد خدیر- “کشورهایی مانند چین با نفوذ فرهنگی، همچون لبوبو، بازار اروپا را گرفتهاند، ولی ما نتوانستیم دین اسلام را به صورت مؤثر به جوانان منتقل کنیم!”
این سخن گهربار را آقای عباسعلی کدخدایی عضو حقوقدان شورای نگهبان بر زبان آوردهاند. جناب ایشان البته در حافظۀ سیاسی مردم ایران بیشتر با عنوان سخنگوی این شورا شناخته میشود ولو دیگر در این سمت نباشند.
همان شورایی که به گفتۀ معاون اجرایی آقای پزشکیان صلاحیت او را بالاتفاق تأیید نکرد ولی او اکنون رییس جمهوری ایران است و همان شورایی که صلاحیت رییس سه دورۀ مجلس شورای اسلامی را دو بار برای ریاست جمهوری تأیید نکرد و او (علی لاریجانی) هم اینک دبیر شورای عالی امنیت ملی است یعنی جایگاهی به مراتب بالاتر از یکایک اعضای شورای نگهبان!
جناب سخنگوی سابق و عضو حقوقدان منتها به جای توضیح دربارۀ عملکرد سؤال برانگیز این نهاد و این که چرا به نام شرع و قانون اساسی مصوبات مجلس را رد میکردند تا بعد از مدتها بلاتکلیفی در جای دیگر ( مجمع تشخیص مصلحت) تأیید شود سراغ موضوع انتقال اسلام به جوانان رفته و مثال عروسک لبوبو را آورده است!
(لبوبو مجموعهای از عروسکهای پولیشی و کلکسیونی است که یک تصویرگر هنگکونگی به نام کاسینگ لونگ ساخته و در حال حاضر یکی از پرفروشترین عروسکها در جهان به شمار میرود.)
به این بهانه 10 نکته را یادآوری میکنیم:
1. همین که اذعان کردند “نتوانستیم” جای قدردانی دارد. چون معجزۀ هزارۀ سوم که دو بار از صافی شورای منبوع ایشان گذشت و دو بار نگذشت در هر قضیهای اصرار داشت بگوید ما میتوانیم! ثمرۀ آن میتوانیمهای شعاری ناترازیهایی است که وضع کشور را به این صورت درآورده.
2. اگر چینیها آیین کنفوسیوس یا مرامنامۀ حزب کمونیست چین را به اروپا منتقل کرده بودند مقایسه وجهی داشت که چطور آنها می توانند دین بیخدای خود را معرفی و منتقل کنند و ما نتوانستیم؟ عروسک لبوبو را که با اسلام مقایسه نمیکنند! عروسک لبوبو را با عروسکهای دارا و سارا یا با کلاه قرمزی و پسرخاله باید مقایسه کنید!
3. چنان که در مقدمه آمد عروسک ایده و ساخت یک مبتکر هنگکنگی است و هنگ کنگ با فرهنگ بریتانیایی اُخت بوده و درست است که به چین بازگشته اما از آن فرهنگ تأثیر پذیرفته است. پس در این فقره بعید نیست کار، کار انگلیسیها بوده باشد نه الزاماً چینیها!
4. بله نتوانستید چون در هر دوره انتخابات نصف کاندیداها را رد صلاحیت کردید و تازه وقتی مردم به نامزد عبور کرده از صافی شما رأی دادند لوایح مورد نظر او را رد کردید! توقع دارید با این عملکرد از شما استقبال شود؟ چه جذابیتی ارایه کردید که انتظار دارید جذب شوند؟!
5.کدام اسلام مد نظر شماست که قرار است منتقل شود؟ اسلامی که عضو دیگر همان نهاد جناب سید احمد خاتمی در نماز جمعه تبلیغ می کند و تنها برای همان چند هزار نفر حاضر در آن مراسم جذاب است یا اسلام طالقانی که در سال 57 مردم را به خیابان ها کشاند و سال بعد میلیون ها نفر پشت سر او نماز گزاردند؟
6. منظورتان از “ما” کیست؟ تبلیغ اسلام در این کشور یک متولی دارد به نام سازمان تبلیغات اسلامی که با نهادهای مرتبط سالانه 8 هزار میلیارد تومان بودجه میگیرد. صدا و سیما هم 34 هزار میلیارد تومان. بقیه هم هستند. این کمکها را در قانون بودجه میآورند و شورای نگهبان تأیید میکند. به خاطر همین نتوانستن به آنها بودجه میدهید؟ وقتی که اعتراف میکنید نتوانستند چرا هر سال بودجه آنها را زیاد میکنید؟ پول این سازمانها را اگر به صورت کالابرگ به مردم بدهید بیشتر راضی هستند و شاید مفاهیم مورد نظر هم انتقال یابد.
7. یک خانم محجبه ایرانی به نام زینب بهرامی که در ژاپن زبان انگلیسی تدریس میکند در کانال تلگرامی با بیش از 12هزار عضو مشاهدات و تجربیات خود را به اشتراک میگذارد با محتواهایی بسیار مفید و سالم.
در تازهترین فرسته (پُست) نوشته از زبانآموزان درباره همین عروسک لبوبو پرسیده و این که چرا به رغم این همه سر و صدا در ژاپن از آن استقبال نشده. وقتی دلیل را پرسیده پاسخ دادهاند: “ما خودمون تو ژاپن هزاران کاراکتر و عروسک و شخصیت داریم از کارتون و انیمه و مانگا تا شهرداری و شرکت و بیمارستان و هر کدوم برای خود یک عروسک و شخصیت دارن و این قدر متعدد و متنوع اند که جایی برای لبوبو نمیمونه! ” خانم بهرامی اضافه کرده: فقط بحث لبوبو هم نیست. در وسایل بچه ها عروسک مرد عنکبوتی و سیندرلا هم نیست.
شما نمایش ساز ایرانی را در صدا و سیما ممنوع میکنید و هزار محدودیت ایجاد می کنید و انتظار دارید فرهنگ ایرانی در چنین بستری ببالد؟ همین که موضوع هنری و فرهنگی را با دین و ایدیولوژی مقایسه کردهاید نشان می دهد چقدر با فرهنگ و هنر بیگانهاید.
8. همین روزها از افغانستان خبر رسید آثار 10 نویسنده برجسته ایرانی را ممنوع کردهاند. یکی از آنها جمال میرصادقی است که بعد از محمود دولت آبادی بزرگ ترین داستاننویس در قید حیات است. منتها بخشی از آثار او در ایران هم ممنوع یا تحت سانسور است!
طالبان نمیگوید خودتان هم برخی آثار او را ممنوع کردهاید؟ نسل جدید این رفتارها را مانند طالبان پای اسلام می نویسد و پس می زند و وقتی چنین شد همان گونه که گفته اید از این همه کار مطالعاتی و تحقیقاتی در حوزه ها چه برمی آید وقتی عروسک لبوبو ایران را درمینوردد؟
9. چرا راه دور برویم؟ مگر همین شورای نگهبان شما قانون حجاب را تأیید نکرد؟ در حالی که مشکل فقهی داشت و شورای نگهبان باید آن را مغایر شرع میشناخت زیرا شرع جریمه مادی و بگیر و ببند تعیین نکرده و به صرف توصیه به زنان برای پوشاندن نمیتوان با داغ و درفش مجازات کرد. با این حساب بر اساس توصیف شاعران به گمراهان و سرگردانان در قرآن شعر و شاعری هم باید ممنوع شود. حال آن که چین تفسیری صورت نمیگیرد و شعر و شاعری منزلت خاصی داشته و دارد.
آن قانون البته با جسارت و همت رییس جمهور پزشکیان متروک و مطرود شد. غرض این است که وقتی زبان زور و جریمه و محرومیت را برای انتقال پیامتان انتخاب میکنید چگونه توقع دارید جوانان استقبال کنند؟ لبوبو یک عروسک بیآزار است ولی قانون شما میخواست به زور منتقل کند! تفاوت در این است!
10 و سرانجام این که جناب کدخدایی. خودتان را دستکم نگیرید. لبوبو که یک عروسک است و دو روز دیگر از مد میافتد. اختراع شما بسیار شگرفتر است و آن همانا نظارت استصوابی است که نه در قانون اساسی آمده و نه در وصیتنامۀ امام خمینی در توصیه به شورای نگهبان و با آن اختراع هم کثیری را از حق انتخاب شدن محروم کردید و هم کثیری را از شوق انتخاب کردن انداختید و کار به جایی رسیدکه یکی از مؤسسان جمهوری اسلامی و یک رییس جمهور دیگر و رییس سه دوره مجلس شورای اسلامی و معاون اول مستقر رییس جمهور رد صلاحیت شدند. نتیجه مجلسی شده که اکثریت مردم ایران را نمایندگی نمیکند و شبیه اکثر مردم ایران نیست و به بازی هم گرفته نمیشود و تنها استیضاح وزیران برای آن مانده.
سال 58 و در فضای آزاد بعد انقلاب صادق قطب زاده رییس وقت رادیو تلویزیون یکی از سوژه های انتقادات بود. رضا براهنی روشنفکر ایرانی که از تبعید بازگشته بود در مقاله بلندبالایی در کیهان نوشت: آقای قطب زاده! عشق عاشقان را، جام جم شما را…
46 سال بعد از آن و حالا میتوان نوشت: آقای کدخدایی! لبوبو چینیان را، استصوابی هم شما را. هر چند که پایان خالص سازی سه ساله و حضور پزشکیان ولاریجانی در رده اول نظام نشان میدهد این پروژه هم به شکست انجامیده است ولو از این دو هم کاری برنیاید…
منبع: عصرایران
خلیج فارس: عباس عبدی، روزنامهنگار، در اعتماد نوشت: روزنامه شرق گزارشی درباره افزایش تولد نوزادان با اختلالات کروموزومی به ویژه نوزادان دارای سندروم داون منتشر کرده است که بلافاصله از سوی دادستانی علیه آن اعلام جرم شده است.
این گزارش معطوف به خبری بوده که سقط جنین در موارد ابتلا به سندروم داون به کلی ممنوع شده است. در حالی که با تایید پزشک معالج و پزشکی قانونی، همچنان و پیش از رسیدن به ۴ ماهگی و در صورت درخواست مادر، دادگاه اجازه سقط را میدهد.
پس از چهار ماه نیز گرچه اجازه قانونی نمیدهند، ولی وضعیت ایران به گونهای است که اگر کسی بخواهد امکان سقط به سهولت فراهم است و با خوردن قرص یا تزریق آمپول، قلب جنین را از کار انداخته در بیمارستان یا به صورت عادی سقط میشود و به نظر میرسد که مقررات جدید، در عمل اثر تعیینکنندهای در نتیجه ماجرا ندارد؛ مگر اینکه خود مادران نخواهند سقط کنند، و الا مانع چندانی پیش روی آنان نیست.
توضیحات فوق را از گفتوگو با یک پزشک متخصص زنان نقل میکنم. متأسفانه ورود طرفداران قانون فرزندآوری به مساله غربالگری نه تنها مشکلی را حل نکرد و نمیکند که یقین دارم به زیان گرایش به فرزندآوری نیز هست. بدتر از آن اینکه ورود دادستانی به این مساله نیز به جای گشودن گره، آن را سختتر میکند و همه اینها خلاف هدف ادعایی آنان، یعنی بهبود وضع فرزندآوری است.
مساله غربالگری و موافقت و مخالفت با آن موضوع جدیدی نیست. این مساله در غرب نیز همچنان موضوع بحث جدی است. شبیه به اختلاف نظری است که درباره سقط جنین وجود دارد. دو گروه قطبی «طرفداران حق حیات» در مقابل «طرفداران حق انتخاب» در برابر یکدیگر هستند که اولی هر نوع سقط جنینی را رد میکند و دومی هر محدودیتی را نقض حقوق اولیه زنان میداند.
بنابر این غربالگری از زوایای گوناگون از جمله حقوق زن و کودک و حق حیات، از دیدگاه اخلاق پزشکی، از نظر عدالت اجتماعی، فلسفه و کرامت انسانی و حتی مسائلی از قبیل اصلاح نژادی (نه به معنای نژادپرستی) که در فاشیسم و نازیسم هم دیده میشد، از زاویه فرهنگی و دینی و نیز ابعاد اقتصادی و بیمهای موضوع مجادله و بحث است که ورود به آنها در صلاحیت کارشناسان مربوط است.
از سوی دیگرعدم تولید و انتشار اطلاعات در نظام رسمی کشور ریشه اغلب این اختلافات است. در دوره سهساله دولت پیش، به صورت حاد در تولید و انتشار اطلاعات بیماریها و سلامت مردم محدودیت کامل ایجاد کردند و همین ترس از تولید و انتشار اطلاعات یکی از علل بدبینی نسبت به آن سیاستها است. اصلا تردیدی نیست که با اجرای دقیق قانون جدید، منطقا باید تولد نوزادان دارای سندروم داون یا هر نوزاد دارای مشکلات کروموزومی افزایش پیدا کند.
البته در صورتی که حکومت قادر به اجرای قانون باشد. یعنی هم جلوی غربالگری را بگیرد و هم جلوی سقط جنین را. در این صورت طبیعی است مواردی که قبل از این قانون شناسایی و منجر به سقط میشد، اکنون نمیتواند شناسایی شود. در این صورت نباید منتظر ماند تا یک روزنامهنگار از قول یک پژوهشگر معتبر این حوزه، آن آمار را گزارش کند.
باید حکومت و وزارت بهداشت بهطور مستمر این دادهها را به عنوان واقعیت قانون در اختیار قرار دهند. ولی این کار را نمیکنند. چرا؟ به این علت که یا نوزادان دارای این سندروم بیشتر شدهاند که طبیعی هم هست، که در این صورت نمیخواهند به این نتیجه منطقی اقرار کنند.
در واقع قانون را برای همین تصویب کردهاند ولی نمیخواهند کسی از نتایج بیزارکننده آن مطلع شود. در غرب اگر کسی مخالف غربالگری است دقیقا برای این است که این جنینها به دنیا بیایند نه اینکه متولد شوند ولی آمارش را انکار کنند یا بپوشانند!
در حالت دیگر ممکن است که متولدین دارای این سندروم زیادتر نشده باشند، که این به معنای ناتوانی حکومت در اجرای قانون است و این را هم نمیخواهند بپذیرند یا کسی بداند. اکنون نسبت به انتشار آماری (فارغ از دقت آن) که نتیجه طبیعی سیاستهای خودشان است و باید این را نشانه موفقیت بدانند، معترض هستند و آن را به دادگاه هم میکشانند. ظاهرا معلوم نیست که آقایان با خودشان و دیگران چند چند هستند! شما اگر موفق شده بودید باید آمار روزنامه شرق را معرف موفقیت خود میدانستید.
البته حالت سومی هم هست که من این حالت سوم را محتملتر میدانم. تردیدی نیست که آقایان در اجرای هدف اصلی این قانون و نیز در اجرای ماده مربوط به غربالگری شکست خوردهاند ولی ممکن است در عین شکست خوردن آمار متولدین دارای سندروم و مشکلات کروموزومی افزایش یافته باشد. چرا؟ چند شاخص را مینویسم تا روشن شود.
میانگین فاصله ازدواج تا آوردن اولین فرزند، به ۵/۴ سال رسیده است. در واقع نه تنها زنان دیرتر ازدواج میکنند، بلکه فاصله ازدواج تا فرزندآوری آنان هم بسیار بالا رفته. طی یک دهه گذشته سن مادر در زمان فرزندآوری ۳/۲ سال بیشتر شده و به ۳۰ سال رسیده است. فاصله فرزند اول و دوم نیز به ۹/۵ سال رسیده که افزایش چشمگیری است.
اینها چه ربطی به سندروم داون دارد؟ کافی است بدانیم احتمال تولد نوزادان سندروم داون بهشدت تابع سن مادر است. این احتمال از حدود ۷ در ۱۰۰۰۰ نوزاد در مادرانی که در سن ۲۰ سالگی زایمان میکنند تا حدود ۱۰۰۰ در ۱۰۰۰۰ برای مادرانی که در سن ۴۹ سالگی و بیشتر زایمان میکنند متغیر است. این احتمال از حداقل آغاز و با افزایش سن به حداکثر میرسد و از ۳۵ سالگی جهش شدیدی میکند.
این اتفاقی است که به علت قانون فرزندآوری در دادن امتیازات مادی برای افزایش فرزندآوری در زنان با سن بالا رخ داده است. در حالی که نسبت تولد در نوزادان اول و دوم کمتر شده؛ شواهد آماری نشان میدهد، تولد فرزند چهارم و فرزند پنجم که مادران فقیرتر و مسنتری دارند نسبت به گذشته بالاتر رفته است.
لذا بهطور طبیعی احتمال تولد کودکان دارای سندروم داون بیشتر میشود، بدون اینکه هدف اصلی قانون که افزایش فرزندآوری کل باشد محقق شود! متاسفانه این آزمایشها از پوشش بیمهها خارج شده و موجب میشود که طبقات ضعیف نتوانند هزینه آنها را از جیب پرداخت کنند در نتیجه عطای آزمایش را به لقای آن میبخشند و با این قانون تعداد بیشتری از کودکان دارای سندروم داون را در دامن مادران فقیر آنان میگذاریم.
ولی طبقات متوسط و بالا هر طور شده هزینه ۱۵-۱۰ میلیونی این آزمایش را فراهم و پرداخت میکنند و اگر هم نتوانند از ابتدا دور ازدواج و فرزندآوری را خط میکشند. امیدوارم اکنون طرفداران قانون متوجه شوند که چگونه مردم را از ازدوج و فرزندآوری دور و گریزان میکنند و نیز موجب بیعدالتی علیه طبقات فقیر میشوند؟
طبیعی است که در زمینه غربالگری باید کارشناسان گوناگون نظر دهند. به همین دلیل پیشنهاد مشخص این است که دادستان خیلی سریع دادگاه علنی را برگزار کند و کارشناسان معتبر پزشکی، آماری، اخلاقی و فلسفی بیایند و نظرات خود را درباره اصل موضوع و ماجرا بدهند و طرفداران قانون فرزندآوری هم که متاسفانه اطلاع چندانی از این مسائل ندارند نکات خود را بگویند و همراه مردم قضاوت و داوری کنند، تا حداقل متوجه شویم مساله مورد اختلاف کجاست و چیست؟
اینگونه برخورد با رسانهها و مساله غربالگری نه تنها هیچ کمکی به فرزندآوری نمیکند، بلکه میتوان انتظار داشت که نتیجه معکوس دارد و زنان را بیش از گذشته نسبت به اهداف سیاستهای رسمی بدبین و از فرزندآوری دور میکند، همچنان که در این سالها چنین کرده است.
خلیج فارس: در یک مهمانی خانوادگی صبحگاهی، سفرهای ساده اما باصفا پهن شده است. نان تازه، چای خوشعطر و بشقابی از پنیر سفید کنار گردو و سبزی. در همان لحظه که دستتان به سوی پنیر میرود، شاید یکی از اطرافیان هشدار دهد: «زیاد پنیر نخور، کندذهن میشی!» این جمله سالهاست در فرهنگ شفاهی ما تکرار میشود. از دیدی بسیاری از مردم، پنیر نهفقط یک خوراکی روزمره، بلکه عنصری پرحاشیه در رابطه با مغز و حافظه بوده است.
به گزارش یک پزشک، باور عمومی بر این است که کلسیم (Calcium) فراوان موجود در پنیر، با فسفر (Phosphorus) مغز واکنش میدهد و نتیجه آن چیزی جز کاهش هوشیاری و افت تمرکز نخواهد بود. این روایت، که گاهی حتی در جمعهای علمینما هم شنیده میشود، سبب شده است عدهای مصرف پنیر را بهویژه پیش از مطالعه یا فعالیتهای ذهنی محدود کنند. اما آیا چنین ادعایی حقیقت دارد یا تنها زاییده ترکیبی از ترس و سوءبرداشتهای علمی است؟
وقتی به تاریخچه تغذیه نگاه میکنیم، پنیر در بسیاری از فرهنگها بهعنوان «غذای مغز» شناخته میشد. امروزه نیز پژوهشهای تغذیهای آن را منبعی سرشار از پروتئین، ویتامینهای گروه B و مواد معدنی معرفی میکنند. پس چطور از یک خوراکی مغذی چنین اتهامی ساخته شد؟ این مقاله به بررسی ریشههای این باور، تحلیل علمی رابطه کلسیم و فسفر، و واقعیت تأثیر پنیر بر عملکرد مغز میپردازد.
این باور ریشهای قدیمی دارد و به ترکیبی از پزشکی سنتی، فرهنگ شفاهی و برداشتهای نادرست از علم برمیگردد. در برخی متون کهن، غذاهایی سنگین یا دیرهضم به کندی ذهن نسبت داده میشدند. پنیر، بهویژه انواع کهنه و پرچرب، در دسته غذاهای «سنگین» قرار میگرفتند و همین نگاه به مرور به حافظه و توانایی فکری تعمیم داده شد.
در دوران معاصر، با گسترش دانش شیمی تغذیه، برخی توضیحات ظاهراً علمی برای این باور ارائه شد. یکی از آنها این بود که کلسیم موجود در پنیر میتواند با فسفر موجود در مغز واکنش بدهد و تعادل شیمیایی سیستم عصبی را بههم بزند. این تعبیر، اگرچه برای عامهپسند شدن ایده مناسب به نظر میرسید، اما پایه علمی محکمی نداشت. فسفر مغز به شکل آدنوزین تریفسفات (ATP) و فسفولیپیدها (Phospholipids) حضور دارد و نه به صورت یون آزاد که با کلسیم خوراکی ترکیب شود.
بنابراین، ریشه این باور بیش از آنکه در آزمایشگاههای علمی باشد، در تاریخ فرهنگ غذایی و برداشتهای نادرست از علم است.
کلسیم یکی از حیاتیترین یونها در بدن است که نقشی کلیدی در انتقال پیامهای عصبی دارد. در پایانههای عصبی، ورود کلسیم به نورون (Neuron) باعث آزاد شدن انتقالدهندههای عصبی (Neurotransmitters) میشود. این فرآیند اساس برقراری ارتباط میان سلولهای عصبی و شکلگیری حافظه و یادگیری است.
اگر کلسیم کافی به مغز نرسد، مشکلاتی مانند اختلال در تمرکز، ضعف حافظه و حتی تشنج رخ میدهد. بنابراین نهتنها کلسیم باعث کندی ذهن نمیشود، بلکه حضور آن برای عملکرد طبیعی مغز ضروری است. پنیر بهعنوان منبع مهم کلسیم میتواند به این روند کمک کند.
با این حال، باید به تعادل توجه داشت. مصرف بیش از حد کلسیم از طریق مکملها، نه غذاهای طبیعی، ممکن است مشکلاتی مانند رسوب در کلیه یا اختلالات متابولیکی ایجاد کند. اما پنیر در حد مصرف متعادل، هیچگاه به این سطح از خطر نمیرسد.
پس اگر بخواهیم علمی نگاه کنیم، کلسیم نه دشمن مغز بلکه یکی از دوستان اصلی آن است.
فسفر نیز همانند کلسیم برای بدن ضروری است. بخش مهمی از فسفر در بدن به صورت فسفولیپیدها در غشاهای سلولی وجود دارد و در ساختار DNA، RNA و ATP نقشی حیاتی دارد. مغز برای تأمین انرژی خود به فسفر وابسته است، زیرا ATP موتور اصلی فعالیت نورونها محسوب میشود.
ایدهای که میگوید فسفر مغز با کلسیم پنیر واکنش میدهد، از نظر بیوشیمیایی نادرست است. فسفر مغز در قالب ساختارهای مولکولی پایدار حضور دارد و کلسیم خوراکی نمیتواند بهطور مستقیم آن را «غیرفعال» کند. در حقیقت، هر دو ماده در تعادل متابولیکی با هم عمل میکنند. استخوانها و دندانها ذخیرهگاه اصلی کلسیم و فسفر هستند و مغز تنها مقدار محدودی از این مواد را در فرم فعال خود مصرف میکند.
در نتیجه، هیچ شواهدی وجود ندارد که مصرف پنیر باعث اختلال فسفر مغز یا افت کارکرد شناختی شود. برعکس، فسفر موجود در پنیر خود میتواند به بهبود عملکرد سلولی کمک کند.
مطالعات تغذیهای در دهههای اخیر نشان دادهاند که پنیر نهتنها مضر نیست، بلکه میتواند اثرات مثبتی بر کارکرد شناختی داشته باشد. در برخی پژوهشها، مصرف لبنیات پرکلسیم با کاهش ریسک زوال شناختی (Cognitive Decline) و حتی بیماری آلزایمر ارتباط داشته است.
پنیر علاوه بر کلسیم و فسفر، حاوی ویتامین B12، ریبوفلاوین (Riboflavin) و اسیدهای چرب مفید است که برای سلامت مغز حیاتیاند. این مواد به تشکیل میلین (Myelin) کمک میکنند، لایهای که دور نورونها را پوشانده و سرعت انتقال پیامهای عصبی را افزایش میدهد.
در مطالعات جمعیتی، افرادی که مصرف متعادلی از لبنیات داشتند، در تستهای حافظه و یادگیری عملکرد بهتری نسبت به کسانی که این گروه غذایی را حذف کرده بودند، نشان دادند. این یافتهها مستقیماً با باور سنتی کندذهنی ناشی از پنیر در تضاد است.
یکی از دلایلی که این باور رایج شد، تجربه فردی برخی افراد پس از خوردن پنیر بود. پنیر، بهویژه انواع پرچرب، میتواند سنگین باشد و باعث احساس خوابآلودگی یا کاهش انرژی لحظهای شود. این اثر بیشتر به هضم چربی و پروتئینهای سنگین مربوط است و ربطی به واکنش شیمیایی در مغز ندارد.
همچنین پنیر حاوی تریپتوفان (Tryptophan) است، اسیدآمینهای که باعث افزایش سروتونین (Serotonin) و ملاتونین (Melatonin) در مغز میشود. این فرآیند ممکن است حس آرامش یا خوابآلودگی ایجاد کند. در فرهنگ عامیانه، همین تجربه به «کندذهنی» تعبیر شده است، در حالی که در واقع یک واکنش طبیعی به تغییرات شیمیایی در سیستم عصبی است.
امروزه توصیههای تغذیهای بر تعادل در مصرف پنیر تأکید دارند. پنیر میتواند بخشی از یک رژیم سالم باشد، اما بهدلیل محتوای بالای نمک و چربی، نباید در مصرف آن زیادهروی کرد. انواع کمنمک و کمچرب انتخابهای مناسبتری برای سلامت عمومی هستند.
از منظر علمی، پنیر نهتنها تهدیدی برای ذهن نیست، بلکه منبعی ارزشمند برای سلامت استخوانها، دندانها و سیستم عصبی است. مصرف هوشمندانه و همراه با سایر گروههای غذایی، بهترین راه بهرهبردن از فواید آن است.
باور همگانی درباره کندذهنی ناشی از مصرف پنیر، ریشهای فرهنگی و غیرعلمی دارد. تحلیل بیوشیمیایی نشان میدهد که کلسیم و فسفر هر دو برای عملکرد مغز ضروریاند و مصرف پنیر در حد متعادل هیچ تداخل مخربی ایجاد نمیکند. احساس سنگینی یا خوابآلودگی پس از خوردن پنیر به ترکیباتی مانند تریپتوفان و چربی آن مربوط است، نه به تخریب حافظه یا کندی ذهن.
تحقیقات تغذیهای اخیر حتی نشان دادهاند که مصرف لبنیات میتواند به تقویت حافظه و کاهش ریسک بیماریهای شناختی کمک کند. بنابراین، ترس از پنیر بهعنوان عامل کاهش هوش یا تمرکز پایه علمی ندارد.
پنیر باید در چارچوب یک رژیم متنوع و متعادل مصرف شود، اما حذف آن به امید جلوگیری از «کندذهنی» یک سوءبرداشت فرهنگی است.
۱- آیا پنیر واقعاً باعث کندذهنی میشود؟
خیر، هیچ شواهد علمی چنین ارتباطی را تأیید نمیکند. پنیر در حد متعادل برای مغز مفید است.
۲- کلسیم پنیر با فسفر مغز واکنش دارد؟
نه، فسفر مغز به شکل مولکولی پایدار حضور دارد و کلسیم خوراکی نمیتواند آن را غیرفعال کند.
۳- چرا بعضی افراد بعد از خوردن پنیر احساس خوابآلودگی میکنند؟
بهدلیل وجود تریپتوفان و چربی بالای پنیر است که باعث افزایش سروتونین و ملاتونین میشود.
۴- بهترین نوع پنیر برای مغز کدام است؟
پنیر کمنمک و کمچرب با ویتامینهای گروه B و کلسیم بالا انتخاب مناسبی برای سلامت عمومی و شناختی است.