خلیج فارس:صداوسیما بعد از سانسور اظهارات پزشکیان در مورد بازگرداندن اساتید اخراجی، اینبار بخشی از سخنان تازه عارف را درباره اخراج دانشجویان از دانشگاه حذف کرد و از پخش آن در تلویزیون جلوگیری نمود.
روزبه علمداری، روزنامهنگار نوشت: صداوسیما سخنان معاون اول رئیسجمهور درمورد اخراج دانشجویان و ضرورت عدم دخالت نهادهای بیرونی در دانشگاه را در تمامی بخشهای خبری سانسور کرد و فقط بخش مربوط به معیشت اساتید را پوشش داد.
دانشگاه
خلیج فارس:استاد دانشگاه آزاد اسلامی قم با اشاره به اینکه سال ۹۹ با یک تلفن از دانشگاه آزاد اسلامی قم اخراج شده است، گفت: من باور دارم به جای اینکه پرونده استادان مورد بررسی قرار بگیرد، امروز درخواست استادان، جامعه علمی و مردم آن است که چرا بعضی از دانشگاهها بدون مجوز و بدون در نظر داشتن قوانین مورد نظر استادان را اخراج میکنند؟ اگر استادی فعالیتی خارج از قوانین در ارتباط با زندگی شخصی، سیاسی، اجتماعی و شهروندی خودش دارد، باید در دادگاههای صالحه با شکایت فرد مشخص یا سازمان و نهاد معینی مورد خطاب و عتاب قرار بگیرد و سپس اگر محکوم شد بر اساس قوانین آثار آن بر زندگی و موقعیت شغلی آنها اثر بگذارد.
به گزارش «خلیج فارس» به نقل از جماران، مشروح گفتوگو با مهدی مطهرنیا را در ادامه میخوانید:
آقای پزشکیان در جلسه معارفه وزیر علوم گفت «بنده اعلام کردم در خصوص همه اساتیدی که به هر طریقی دانشگاهها با آنان لغو قرارداد یا اخراج کردند بازنگری کنید». آیا آماری دارید که در چند سال اخیر چه تعداد از استادان دانشگاه قراردادشان تمدید نشده و یا اخراج شدهاند؟ دلیل این مشکلات پیش آمده برای استادان چیست؟
در مورد آمار اساتید اخراجی در ایران، حداقل من میتوانم بگویم اطلاعات دقیق و رسمی ممکن نیست. چون در سالهای اخیر گزارشهای زیادی از اخراج یا تعدیل تعدادی از استادان دانشگاه به دلیل مسائل سیاسی، اجتماعی و حتی بهانههای بسیار دور از انتظار و تعقل وجود دارد. این وضعیت معمولا تحت تأثیر شرایط سیاسی و اجتماعی قرار میگیرد و ممکن است در زمانهای مختلف هم تغییر کند؛ لذا باید برای دریافت اطلاعات دقیقتر به خود وزارت علوم مراجعه کرد و مجموعه دانشگاههای دولتی، آزاد، غیر انتفاعی و علمی – کاربردی را مورد توجه قرار داد و آمار را از خود اینها درخواست کرد. در هر صورت باید بگویم آنچه که در شبکههای اجتماعی بروز و ظهور دارد، تعداد این افراد کم نیستند و فقط افراد شاخص که دارای وجهه برتری در صحن عمومی جامعه هستند شناسایی میشوند.
تجربه زیسته من نشان داده که مثلا در دانشگاه آزاد نزدیک ۱۵۰۰ نفر اسامی به واحدهای گوناگون داده شده بود که در مجموع هزار نفر در واحدها نام برده شد که اخراج و یا مجبور به بازنشستگی و بازخریدی شدند. سال ۹۹ با یک تلفن از دانشگاه آزاد اسلامی واحد قم به من اعلام شد که باید اخراج، بازنشست یا بازخرید شوی. حدود ۱۳ نفر اسامی در دانشگاه آزاد اسلامی مطرح شد که همه آنها جز من و فرد دیگری به کار بازگشتند.
در میان اینها عدهای به واسطه فشارهای وارده به آنها و خانوادههایشان با چالشهای جدی رو به رو شدند و شخص مثل دکتر اباذری در دانشگاه آزاد اسلامی واحد قم درگذشت. یک هفته قبل از این فشار قلبی که منجر به سکته او شد، با خود من تلفنی صحبت میکرد و در پی این بود که وکیلی بگیریم تا بتوانیم به حقوق خودمان دست پیدا کنیم. این تجربه زیسته من است و تلاش کردم به هیچ وجه موضوع رسانهای نشود و علی رغم به درخواستی که رسانههای داخلی و خارجی داشتند، به هیچ وجه تا حالا صحبتی نکرده بودم که اجازه انتشار داشته باشد.
بعد از این فرمان آشکار و واضح آقای پزشکیان به عنوان رئیس جمهور، هنوز هم جز چند فرد شناخته شده، بسیاری مسائل مورد توجه قرار نگرفته است و دانشگاهها، به ویژه دانشگاههایی که خود را در زمینههای گوناگون متعهد به پذیرش فرمان قوه اجرائیه نمیدانند، به آن تن در ندادهاند. خود من با وجود اینکه در دادگاه و همچنین دادگاه تجدیدنظر توانستهام موفق به گرفتن حکم بازگشت به کار و دریافت حق و حقوق خود شوم، تنها حکم حقوقی من برگشته و با وجود چند بار درخواست رفتن سر کلاس و تدریس، هنوز بازگشت به خدمت نشدهام.
این نگرانی برای استادان وجود دارد که دانشگاهها با وجود نگذاشتن کلاس درس برای استادان مدعی شوند که کاهش فعالیتهای علمی است و به این بهانه فشارهای بیشتری را از نظر قانونی به استادان وارد کنند؛ لذا به طور رسمی و غیررسمی بارها امثال من به دانشگاهها اعلام کردهایم که حاضر به انجام وظایف قانونی خود در برابر دانشگاه و مردم هستیم، اما هنوز حداقل من و بعضی افراد دیگر نتوانستهایم به کار خود بازگردیم. بالطبع این باید مورد توجه دولت قرار بگیرد که با توجه به فرمان رئیس جمهور چرا این امر صورت نمیگیرد.
ظاهرا نظر آقای پزشکیان هم این بود که باید پرونده این استادان بازنگری و یا به تعبیری بررسی شود و این طور نبوده که بدون بازنگری پرونده دستور به بازگشت همه استادان داده باشند. با این اوصاف آیا میتوانیم امیدوار باشیم که این استادان از اول مهر ماه به سر کلاس برگردند و یا این پروسه حداقل چند ماه طول میکشد؟
به هر ترتیب باید به این موضوع توجه داشت که دستور بازگشت استادان و سپس بررسی است. در مرحله نخست افرادی حضور دارند که سوابق عضویت هیأت علمی آنها مانند خود من به حدود ۲۸ سال باز میگردد و گمانههایی در این ارتباط مطرح میشود که ناشی از دخالت برخی نهادهای خارج از دانشگاه به درون دانشگاه و از سوی دیگر بهانههایی است که به هیچ وجه مدرکی دال بر تخلف استادان محسوب نمیشود.
به طور نمونه؛ من» مهدی مطهرنیا» وقتی میپرسم چه خلافی صورت پذیرفته است، تنها به طور شفاهی بعضی بهانههایی را میآورند که در دادگاه صالحه خود نظام جمهوری اسلامی قابل اثبات نبوده است و سپس در زمانی که نمیتوانند پاسخگو باشند، مسأله را به نهادهای خارج از وزارت علوم و دانشگاهها باز میگردانند؛ که این بیشتر بهانهای در جهت فرار از پاسخگویی است.
آنجا که گفته میشود شما باید ادلّه خود را به طور مکتوب، رسمی و در چهارچوب قانون به استادان دهید هم هیچ پاسخی به استادان دانشگاه داده نمیشود؛ لذا آیا زمانی که این وضعیت برای استادان پیش میآید، پروندهای قابل بررسی هست؟! اینجا باید پرونده افراد و مدیرانی مورد بررسی قرار بگیرد که دستور اخراج استادان را صادر کردهاند. یعنی بیش از اینکه پرونده استادان مطرح باشد، اگر حقی وجود دارد، حق استادان در شکایت از مدیرانی است که موجب اخراج استادان و ضربه زدن به حیثیت، وضعیت عاطفی – روانی و مسائل مربوط به آنها در زمانهای است که شما شاهد یک پاندومی به نام کوید ۱۹ هم بودهاید؛ لذا من باور دارم به جای اینکه پرونده استادان مورد بررسی قرار بگیرد، امروز درخواست استادان، جامعه علمی و مردم آن است که چرا بعضی از دانشگاهها بدون مجوز و بدون در نظر داشتن قوانین مورد نظر استادان را اخراج میکنند؟ اگر استادی فعالیتی خارج از قوانین در ارتباط با زندگی شخصی، سیاسی، اجتماعی و شهروندی خودش دارد، باید در دادگاههای صالحه با شکایت فرد مشخص یا سازمان و نهاد معینی مورد خطاب و عتاب قرار بگیرد و سپس اگر محکوم شد بر اساس قوانین آثار آن بر زندگی و موقعیت شغلی آنها اثر بگذارد.
مگر در زمان پهلوی دوم امثال آیتالله مطهری به واسطه فعالیتهای سیاسی از دانشگاه اخراج شدند؟! به شهادت تاریخ مطهری و امثال او به زندان افتادند، اما حقوق خود را از دانشگاه اخذ کردند و پس از دوران زندان دوباره به سر کلاس درس خود بازگشتند. آیا این تطبیق برخورد نظام کنونی با استادان و زمانه پهلوی دوم یک شاخص قابل قبول هست؟ این پرسشی است که باید مسئولان کشور از جمله آقای پزشکیان پاسخ بگویند. افرادی که این وضعیت را ناتراز کردند و نارضایتی عمومی، آن هم میان استادان و خانوادههای آنها، ایجاد کردهاند نباید پاسخگو باشند؟!
آیا نفوذ فقط در سیستمهای امنیتی و اقتصادی صورت میگیرد یا نفوذ بالاتر در دانشگاهها و مراکز آموزش عالی تحت نارضایتیسازی از وضع موجود جریان پیدا میکند؟ آیا این وضعیت مهمتر است یا نفوذی که در حوزه امنیتی و اقتصادی ایجاد میشود؟ اکنون پاسخگویی آنها در ارتباط با نارضایتی عمومی در حوزه دانشگاه و نظام تعلیم و تربیت بیشتر اصالت ندارد؟!
آییننامه انضباطی دانشگاهها هم در دولت قبل دستکاری شد و به نظر میآید که این آییننامه جدید هم در مشکلات ایجاد شده برای استادان بیتأثیر نبوده است. نظر شما در خصوص تأثیر این آییننامه چیست؟ باید چه بازنگری در این زمینه صورت بگیرد؟
آییننامههای قانونی چرا در گذشته مورد توجه قرار نمیگرفت؟ آییننامههایی که در باب حقوق استادان هست، چرا به این اندازه مورد توجه قرار نمیگیرد؟ آییننامههایی که امنیت شغلی استادان را مدنظر قرار میدهد چرا در حوزه اجرا و میدان عمل مورد وثوق نیست؟ چرا اساسا این آییننامه مورد تجدیدنظر قرار میگیرد؟ مگر آییننامههای قبلی با مسأله و چالش خاصی روبرو بود؟ اساسا بازنگری در این آییننامهها بر حسب بافت موقعیتی در جهت ایجاد زمینههای مناسب برای اخراج عدهای خاص صورت میپذیرد.
به طور مثال، دانشگاه آزاد اسلامی اعلام میکند حقوقی برای استادان ندارد، اما قبل از اینکه استادان را اخراج کند، استادان جدیدی را استخدام میکند و بدون توجه به جنبههای علمی استادان را جذب میکند؛ چه دروس عمومی و چه دروس اختصاصی به افرادی داده میشود که نه تنها از منظر مجامع علمی اصیل، بلکه از جنبه اصالت اجتماعی نیز، شایسته و بایسته ورود به این جایگاه نیستند. آیا همه اینها مورد توجه قرار میگیرد؟
من در سال ۱۳۷۸ مجددا در هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی مصاحبه دادم و به عنوان عضو هیأت علمی پذیرفته شدم؛ در حالی که از سال ۱۳۷۴ در دانشگاه آزاد اسلامی واحد آشتیان و اراک فعال بودم. در این سالها به هر ترتیب نتوانستم با وجود اینکه مصاحبه هیأت علمی در واحد بود، به عنوان عضو هیأت علمی سوابق خود را داشته باشم. بعدها هر ساله مقالات و کتابهای گوناگون علمی داشتم. سال ۱۳۸۲ بر حسب مجوز وزارت علوم در یک دانشگاه دولتی استادیار بودم و هنوز هم استادیار هستم؛ لذا با توجه به این معانی من هنوز هم رسمی آزمایشی در حکم خود داشتم در حالی که طبق قوانین قبلی سه سال پیاپی رسمی آزمایشی شدن در احکام برابر با رسمی شدن از نظر قانونی تلقی میشده است. آیا قوانین عطف به ما سبق میشود؟! لذا بعد از ۲۸ سال عضویت در هیأت علمی اکنون باید صلاحیت علمی استادان دوباره به کمیتههای گوناگون ارجاع شود؟! اگر استادان فعالیت مغایر با موازین قانون و عرف قانون داشتند نباید به دادگاه صالح ارجاع داده شوند و پس از تعیین حکم روی شغل آنها بر حسب قانون اثر بگذارد؟!
لذا اگر تجدیدنظری در قوانین انضباطی صورت گرفته که آن مورد توجه بوده، مصداق این قوانین توسط چه کسانی مشخص میشود؟ آیا کمیتهای آن را تشخیص داده یا فرد یا مدیری بر حسب گرایشات سیاسی یا نارضایتیهای اداری و فردی بدون توجه به قوانین موجود و اثبات اتهامهای وارده این گونه عمل کرده است؟ این سطح از نارضایتی عمومی در محافل آموزشی و علمی تا چه حدی میتواند در آینده یک هیأت قدرت اثر بگذارد؟ نتایج آن را میتوانیم در کنشهای سیاسی مردم در انتخابات اخیر و محافل عمومی شاهد باشیم.
آیا همه قوانین در کشور به این شکل مورد توجه قرار میگیرند؟ اگر قانونی است، این قانون عطف به ما سبق میشود یا باید کمیته انضباطی بر حسب این قانون از زمان تصویب مورد توجه قرار بگیرد؟ آیا بدون اخطار شفاهی و کتبی درخواست حضور در کمیته انضباطی میتوان به صورت مستقیم بدون گذر از این مراحل وارد عمل علیه استادان شد؟!
خلیج فارس:روزنامه اعتماد اسامی اساتیدی که در دولت ابراهیم رئیسی از دانشگاهها اخراج شدند را لیست کرده است.
در بخشهایی از این گزارش میخوانید:
از شهریور ۱۴۰۰ به دنبال آغاز فعالیت دولت سیزدهم تا روزهای پیش از برگزاری انتخابات ریاستجمهوری چهاردهم در هفته اول تیر ماه امسال، صدها استاد دانشگاه به دلیل اعتراض یا همسو نبودن با روسای منصوب شده دولت، از تدریس در دانشگاه کنار گذاشته شدند.
بررسی نشان میدهد که محمدعلی زلفیگل (وزیر علوم دولت سیزدهم) ۲۷ روز بعد از آغاز وزارتش، دست به کار عزل روسای دانشگاهها شد و قرعه اولین عزل هم به نام رییس دانشگاه تهران افتاد. ۳۰ شهریور ۱۴۰۰ محمود نیلی احمدآبادی از ریاست دانشگاه تهران عزل شد و سید محمد مقیمی به جای او نشست. تا ۲۹ آبان همان سال، ۲۶ نفر از روسای دانشگاههای وابسته به وزارت علوم، با حکم وزیر از مسوولیت خود عزل شدند. به عنوان مثال، ۱۶ آبان ۱۴۰۰ و به دنبال عزل خسروعزیزی از ریاست دانشگاه لرستان، علی نظری به ریاست این دانشگاه منصوب شد. رسول جلیلی هم که ۲۶ مهر ۱۴۰۰ به جای محمود فتوحی ریاست دانشگاه صنعتی شریف را برعهده گرفت، عضو حقیقی شورای عالی فضای مجازی بود. ۲۰ مهر ۱۴۰۰ هم عباس کتابی در حالی به جای رییس معزول دانشگاه کاشان نشست که اسفند ۱۳۹۲ با حکم وزیر علوم دولت یازدهم از ریاست دانشگاه کاشان برکنار شده بود.
بررسیها نشان میدهد که در دولت سیزدهم، زمانبندی عزل روسای دانشگاههای وابسته به وزارت علوم و جایگزینی چهرههای همسو، به میزان مرجعیت دانشگاهها وابسته بوده است. در مهر ۱۴۰۰ حکم عزل ۷ رییس دانشگاه و در آبان ۱۴۰۰ حکم عزل ۱۸ رییس دانشگاه صادر شد در حالی که عزل روسای دانشگاههای علامه طباطبایی، امیر کبیر، الزهرا، علم و صنعت، خواجه نصیر و صنعتی شریف که دانشگاههای تاثیرگذار در نظام آموزش عالی ایران محسوب میشوند، در مهر ماه ۱۴۰۰ صورت گرفت و این تعجیل در برکناری روسای دانشگاههای پرآوازه کشور، نشان میدهد که دولت سیزدهم از همان ابتدای فعالیت تصمیم به خالصسازی نظام آموزش عالی داشته چنانکه اولین احکام اخراج استادان هم در اولین ماههای فعالیت دولت سیزدهم صادر شد.
محمد فاضلی؛ استاد جامعهشناسی دانشگاه شهید بهشتی، اولین استاد اخراجی دولت سیزدهم بود که حکم اخراجش را ۱۵ شهریور ۱۴۰۰ و حدود ۱۲ روز بعد از آغاز فعالیت وزیر علوم دولت سیزدهم گرفت. آرش اباذری؛ استاد فلسفه علم در دانشگاه صنعتی شریف، دومین استاد اخراجی دولت سیزدهم بود که بهمن ۱۴۰۰ از تدریس در دانشگاه محروم شد.
با آغاز اعتراضات مردمی و جامعه دانشگاهیان به دنبال جانباختن مهسا امینی آمار استادان اخراجی افزایش یافت. البته وزارت علوم در این مورد اظهارنظر آشکاری نداشت و در ظاهر، مسوولیت به روسای دانشگاهها سپرده شده بود. از شهریور ۱۴۰۱ صدها استاد دانشگاه حامی دانشجویان اخراجی و بازداشتی و همراه با اعتراضات مردمی و دانشجویی، با اخراج، ممنوعالتدریسی، تعلیق از تدریس، قطع حقوق، تمدید نشدن قرارداد، حذف کد تدریس، کسر حقوق، بازنشستگی اجباری مواجه شدند که در این میان تعدادی از استادان به دلیل جملاتی که در فضای مجازی در حمایت از اعتراضات مردمی و دانشجویی نوشته بودند، احکام سختتری دریافت کردند و کارشان به احضار و بازداشت موقت و پاسخگویی به نهادهای امنیتی کشید.
تا آخرین روزهای فعالیت دولت سیزدهم، مسوولان وزارت علوم منکر حذف سیاسی استادان بودند و مدعی شدند که کنار گذاشتن برخی استادان به دلیل رکود علمی این اساتید بوده، اما دکتر رویا رسولی؛ دانشیار پایه ۱۶ گروه مشاوره دانشگاه الزهرا که از جمله استادان اخراجی دولت سیزدهم است، تصاویری از احکام دریافتی از دانشگاه را برای «اعتماد» فرستاده و متن این احکام نشان میدهد که مسوولان دانشگاه در حذف این استاد تا حدی عجله داشتند که حتی قانون جذب و به کارگیری استادان را هم زیر پا گذاشتهاند. رویا رسولی، روز ۲۶ خرداد امسال اخراج شد. همان روزی که حکم اخراج دکتر زهرا موسوی خامنه؛ فرزند میر حسین موسوی و زهرا رهنورد و عضو هیات علمی دانشکده هنر دانشگاه الزهرا ابلاغ شد.
این استاد دانشگاه میگوید که این حکم علاوه بر اینکه نشاندهنده تعجیل مسوولان دانشگاه برای پاکسازی این فضای آموزشی از استادان مستقل و غیر همسوست، مصداق روشنی از تخلفات متعدد است، چون نه تنها در این حکم هیچ دلیلی برای قطع همکاری اعلام نشده، بر فرض ممکن نبودن تبدیل وضعیت، استاد میتواند با همان قرارداد قبلی به تدریس خود ادامه دهد علاوه بر اینکه طبق قانون به کارگیری اساتید، موعد قطع همکاری استادان، پایان شهریور ماه و بعد از امتحانات دانشجویان است در حالی که این حکم در فصل امتحانات ابلاغ شده و تداوم همکاری استاد با همان قرارداد قبلی هم رعایت نشده است. تخلف دیگری که البته این استاد دانشگاه به آن اشاره نمیکند، همان نادیده گرفتن بخشنامه ابلاغی محمد مخبر است؛ بخشنامهای که هرگونه جابهجایی و به کارگیری و عزل را تا استقرار دولت جدید ممنوع کرده بود.
لیست اسامی و تصاویر اساتیدی که به دلیل غیرهمسو بودن با دولت سیزدهم از دانشگاه اخراج شدند!
خلیج فارس: نامه انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه شریف به وزیر علوم منتشر شد.
در نامه انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف به سیمایی صراف وزیر علوم آمده است:
سال گذشته، در چنین روزهایی بود که دکتر علی شریفی زارچی، استاد دانشکدۀ کامپیوتر دانشگاه صنعتی شریف، خبری مبنی بر قطع ارتباط علمی خود با دانشگاه را منتشر کردند.
با توجّه به اشتهار ایشان به تعهّد و مرجعیت علمی میان دانشجویان و جامعۀ دانشگاهی بر کسی پوشیده نبود که دلیل این تصمیم جز ادامۀ همان روند ناصواب مسبوق نبودهاست؛ «خالصسازی دانشگاه».
قطع همکاری با دکتر شریفی زارچی تنها نمونهای از تصمیمات چند سال اخیر مراجع ذیربط در راستای این هدف بوده که اثرات آن را میتوان در اخراجهای بیدلیل با اساتید دانشگاههای مختلف کشور به چشم دید. روندی که نتیجهای جز ناامیدی و سرخوردگی میان دانشگاهیان به همراه نداشتهاست.
علم به انحصار اقلیتی خاص درآمده و به دنبال آن دانشگاه از آن مرجعیتی که برای کمک به برونرفت کشور از وضع فعلی نیاز دارد، فاصلۀ زیادی گرفتهاست. اساتید دلسوز در کنار تزریق علم و تربیت، دانشجویانی مانند خود پرورش میدهند که میتوانند مرهمی بر زخمهای کشور در شرایط فعلی بگذراند.
اساتید بهنوعی آیینهای از آیندۀ دانشجویان هستند و نوع رفتار با آنان میتواند تأثیری عمیق بر ذهنیت دانشجویان از آیندۀ خود داشته باشد. بدیهی است که حذف این اساتید خبره دلسردی جامعۀ دانشگاهی را به همراه آورده و آنان را از هرگونه بهبود وضعیت خود ناامید میکند.
حاصل این روند تهی شدن کشور از متخصصان است. از جنابعالی به عنوان فردی برآمده از دانشگاه که خود را فرزند نهاد علم میدانید و بازگشت کرامت به دانشگاه را از اهداف خود تعریف کردهاید، انتظار میرود با دعوت از اساتید اخراجشده به دانشگاهها و دلجویی از آنان زمینهساز تحقق این هدف باشید.
خلیج فارس: بر اساس گزارش «رتبهبندی آکادمیک دانشگاههای جهان» موسوم به «رتبهبندی شانگهای»، دانشگاههای هاروارد و استنفورد آمریکا همراه با کمبریج بریتانیا به ترتیب در صدر بهترین دانشگاههای جهان قرار دارند. اما وضعیت دانشگاههای ایران نسبت به سالهای گذشته روندی نزولی طی کرده است.
دانشگاه علوم پزشکی ایران در سال ۲۰۲۰ در رده ۳۰۰ تا ۴۰۰ بهترین دانشگاههای جهان قرار داشت، اما اکنون در رتبه ۴۰۰ تا ۵۰۰ قرار گرفته است. دانشگاههای امیرکبیر و شریف که چهار سال پیش در رده ۵۰۰ تا ۶۰۰ بهترینهای جهان قرار داشتند، امسال در ردیف ۷۰۰ تا ۱۰۰۰ قرار گرفتهاند.
افول جایگاه دانشگاههای ایرانی در حالی است که برای نمونه دانشگاه ملک سعود عربستان در همین بازه زمانی از رده ۱۰۰ تا ۱۵۰ به رده ۹۰ صعود کرده است. نمونه دیگر امارات است که در سال ۲۰۲۰ هیچکدام از دانشگاههای آن در لیست ۱۰۰۰ دانشگاه برتر جهان نبودند، اما اکنون سه دانشگاه این کشور در لیست یاد شده قرار گرفته و حتی جایگاه دانشگاه «خلیفه» امارات از دانشگاههای علوم پزشکی شهید بهشتی و دانشگاه شریف ایران نیز پیشی گرفته و با دانشگاه تربیت مدرس ایران برابری میکند.
در خاورمیانه نیز تنها نام دانشگاه ملک سعود عربستان و سه دانشگاه از رژیم صهیونیستی در میان ۱۰۰ دانشگاه برتر جهان دیده میشود. در میان ۵۰۰ دانشگاه برتر جهان نیز تنها نام دو دانشگاه ایرانی دیده میشود؛ دانشگاه علوم پزشکی تهران و دانشگاه تهران هر دو در رتبه بین ۴۰۰ تا ۶۰۰ جایگاه بهترین دانشگاههای جهان قرار گرفتهاند.
هفت دانشگاه ایران نیز در رتبه ۷۰۰ تا ۱۰۰۰ دانشگاههای برتر جهان قرار گرفتهاند. با توجه به این شرایط پرسشهایی مطرح است از جمله این که چرا وضعیت دانشگاههای ما سیر نزولی گرفته است و ایراد کار از کجاست؟ فرارو برای پاسخ دهی به این پرسشها با هاشم اورعی، استاد تمام دانشگاه صنعتی شریف و رئیس اتحادیه انجمنهای علمی انرژی ایران گفتگو کرده است:
ما علم را کیلویی و استاد را به ماشین تولید مقاله تبدیل کرده ایم
هاشم اورعی به فرارو گفت: «قبل از پرداختن به این که چرا رنکینگ دانشگاههای ما روند نزولی پیدا کرده، باید به این نکته بپردازیم که ما گاهی ناآگاهانه رنکها را ملاک قرار میدهیم. این به این معنا نیست که رنکینگها مهم نیستند، ولی معتقدم ما باید معیارها و وزن رنکینگها را بدانیم. در دورهای که من خارج از کشور تدریس میکردم با مواردی با عنوان عوامل اثرگذار بر رنکینگها مواجه میشدم که شاید اصلا برای ما مهم نباشند. مثلا سرانه فضای سبز در دانشگاهها یا سرانه پارکینگ یا کیفیت خوابگاهی که دانشگاه برای دانشجویان فراهم میکند؛ بنابراین باید بدانیم که این رنکینگها حالیست از عوامل متعدد و متفاوت. اما در حالت کلی باید به رنکینگها توجه کنیم و از خودمان بپرسیم که چرا وقتی هم دانشجویان خوبی داریم و هم اساتید با ارزش، باز هم رنکینگمان رو به نزول است؟! وضعیت به گونهای است که گویی ما اصلا نیازی به دانشگاه نداریم. وقتی یک دانشجو از دانشگاه صنعتی شریف فارغ التحصیل شده وارد بازار کار میشود، میبیند که معیار انتخاب همه چیز هست به جز معیارهای آکادمیک و علمی و توان فرد. همین هم باعث میشود دانشجو سرخورده شود.»
وی افزود: «وقتی یک استاد مطالبی را بیان میکند که علمی، مستند و دقیق است و بعدها میبیند کوچکترین توجهی به این مسائل نمیشود و آقایان مدیر، هر کاری دلشان بخواهد میکنند، به تدریج انگیزه خود را برای فعالیت آکادمیک و علمی از دست میدهد. در چنین شرایطی، درس دادن، درس خواندن و پژوهش کردن، حالت تکلیف و روزمرگی، پیدا میکند. همه اینها در شرایطی است که مدعی هستیم صاحب علم هستیم و مقاله تولید میکنیم. اما ما علم را کیلویی کرده ایم. اینجا ایراد از وزارت علوم است. در فرمهای ارتقاء استاد به چند ده ساعت تدریس اشاره شده، از آن بدتر معیار، تعداد مقالات منتشره است. اما در هیج کجای این فرم ارزشیابی پرسیده نمیشود که این دهها مقاله، کجای مشکل مملکت را حل کرده است. با این روش سنجش و ارزشیابی ما استادها را به کارخانه تولید مقاله تبدیل کرده ایم. در این شرایط، استادی که کیفی کار میکند و در کارهای پژوهشی خود به دنبال حل مشکلی از مشکلات صنعت کشور است از ارتقا رتبه علمی عقب میافتد.»
مدیران دانشگاهها بر اساس قابلیتهای مدیریتی انتخاب نمیشوند
این استاد تمام دانشگاه صنعتی شریف در ادامه گفت: «من میتوانم دهها مورد مثال بزنم که یک استاد با دهها مقاله غیرکاربردی پیشرفت کرده و یک استاد که چند مقاله با کیفیت و بسیار کاربردی داشته اصلا رشد نکرده است. اما چرا این اتفاق افتاده؟ چون آنهایی که این فرمها را طراحی کرده اند، خودشان هم اطلاع و ارتباطی با نیازهای صنعت کشور ندارند. آنها یا فقط سرکلاس بوده اند یا پشت میز مدیریت. مشکل بعدی بودجههای تحقیقاتی و علمی است. استنفورد، کمبریج، هادوارد، یا هر دانشگاهی که رتبه بالاتر از ما در منطقه دارد، چه میزان بودجه تحقیقاتی میگیرند؟ کافیست بودجه تحقیقاتی آنها را با بودجههای دانشگاههای برتر خودمان مقایسه کنیم. بی رودروایسی بگویم که بودجه تحقیقاتی دانشگاههای ما نزدیک به صفر شده است. البته تا زمانی که ایراداتی که گفتم حل نشوند، ریختن پول در دانشگاهها به تنهایی دردی را دوا نخواهد کرد. وقتی یک لامپ در دانشگاه صنعتی شریف میسوزد، زمان زیادی سپری میشود که بودجه همین تعویض لامپ فراهم شود.»
وی افزود: «همکاران دانشکده مهندسی شیمی میگویند تجهیزاتی که در آزمایشگاه دانشگاهمان داریم مربوط به سال ۱۳۸۱ است و ما پول نداریم تجهیزات را به روزرسانی کنیم. ما پول نداریم برای آزمایشگاههایمان مواد اولیه بخریم و در نتیجه ناچاریم مجازی، با بچهها آموزش دهیم. در چنین شرایطی چگونه انتظار داریم دانشگاهمان رشد کند و با دانشگاههای برتر جهان وارد رقابت شود؟ این رقابت غیرمنصفانه است. در نهایت مهمترین مشکل، سیستم مدیریتی دانشگاه است. وقتی دولتها عوض میشوند، بلافاصله روسای دانشگاهها عوض میشوند. روسای دانشگاهها، بر مبنای خط و خطوط سیاسی عوض میشوند. در سه سال و اندی فعالیت دولت سیزدهم، چندین رئیس دانشگاه عوض شد. در خود دانشگاه شریف ما شاهد ۳ تغییر بودیم؛ بنابراین مدیریت دانشگاههای ما به شدت ناپایدار است و مدیران بر اساس قابلیت مدیریتی انتخاب نمیشوند، بلکه با توجه به خط و خطوط سیاسی انتخاب میشوند. این وضعیت برای محیط دانشگاهی سم است. بعید میدانم هیچ دانشگاهی در کشور دارای مدیریت حرفهای باشد.»
اگر رنکینگ دانشگاههای ما خوب باشد باید حیرت کرد
رئیس اتحادیه انجمنهای علمی انرژی ایران تاکید کرد: «وضعیت مقالات، بودجهها، اساتید، مدیریت و عدم اقبال جامعه به تحصیلات دانشگاهی و بی توجهی به اهمیت صنعت مبتنی بر علم را که روی هم جمع کنیم، آن وقت میفهمیم که در چنین وضعیتی اگر رنکینگ دانشگاههای ما خوب باشد باید حیرت کرد. معتقدم دانشگاههای ما همین روند نزولی را ادامه خواهند داد و جایگاه خود را یکی بعد از دیگری از دست میدهند. در کشور ما حلقه علم به فناوری پاره شده است. درواقع ما در دانشگاه کار خودمان را میکنیم و صنعت کشور هم مسیر خودش را میرود. نتیجه هم این میشود که فقط یک و نیم درصد از صادرات کشورمان، فناوری محور و مابقی، سنگ و آهک و هندوانه و خیار است.»
منبع: فرارو
خلیج فارس: روزنامه ای در واکنش به اطلاعیه وزارت علوم و بهداشت که اخراج استادان معترض در ۳۴ ماه اخیر را تکذیب کردند، لیستی از اساتید اخراجی تهیه کرده است.
به گزارش اعتماد، آنچه در ادامه میآید، بازخوانی ماموریت هوشمندانه دولت سیزدهم در فاصله پاییز ۱۴۰۰ تاکنون است.
اولین قرعه حذف در دولت سیزدهم، به نام استادان دانشگاه شهید بهشتی و دانشگاه صنعتی شریف افتاد. کمتر از یک ماه بعد از آغاز فعالیت دولت سیزدهم و نیمه شهریور ۱۴۰۰، حکم اخراج محمد فاضلی، استاد جامعهشناسی دانشگاه شهید بهشتی امضا شد اما خبر حذف این استاد دانشگاه از تدریس، ۵ ماه بعد به گوش دانشجویان و دانشگاهیان رسید. بهمن ۱۴۰۰ به دنبال افشای اخراج فاضلی از تدریس و موج گسترده اعتراضاتی که در واکنش به حذف این استاد ایجاد شد، دانشگاه شهید بهشتی اعلام کرد: «بر اساس آییننامههای جذب و ضوابط جاری تمدید قرارداد اعضای هیات علمی در دانشگاهها و مراکز آموزش عالی کشور، عضو هیات علمی پیمانی موظف است در یک بازه زمانی مشخص، شرایط تمدید فعالیت خود را از منظر عمومی، آموزشی و پژوهشی فراهم کند.
در صورتی که عضو، در پایان دوره پیمانی، امتیازات قانونی ادامه خدمت را کسب ننماید، قرارداد همکاری او با دانشگاه تمدید نخواهد شد. موضوع قرارداد پیمانی دکتر محمد فاضلی پس از طی مراحل اداری در جلسه هیات اجرایی جذب دانشگاه مورخ ۱۵ شهریور ۱۴۰۰ مطرح شد و به علتعدم انجام تکالیف مقرر در مواد ۲۱.۲۲ و ۱۱۴ آییننامه استخدامی اعضای هیات علمی، پرونده وی مورد تایید هیات قرار نگرفت.»
آرش اباذری، استاد فلسفه علم در دانشگاه صنعتی شریف، دومین قربانی پروژه خالصسازی دانشگاهها بود؛ زمستان ۱۴۰۰ بعد از افشای خبر اخراج این فیلسوف و فارغالتحصیل دانشگاه جانز هاپکینز، علاوه بر شماری از دانشجویان، انجمن علمی فلسفه علم دانشگاه صنعتی شریف و انجمن علمی فلسفه دانشگاه تهران هم اعتراض خود به حذف این چهره علمی را اعلام کردند و خواستار قطع دخالت نهادهای سیاسی و جلوگیری از اعمال غرضورزیهای سیاسی در نحوه حضور استادان دانشگاه شدند.
به دنبال این اعتراضات، روابط عمومی دانشگاه صنعتی شریف با صدور بیانیهای اعلام کرد: «نامبرده از حدود سه سال پیش در تدریس برخی از دروس با گروه فلسفه علم این دانشگاه همکاری داشته و اخیرا متقاضی استخدام به عنوان عضو هیات علمی این دانشگاه بودهاند. فرآیند استخدام ایشان، بر اساس روند قانونی وزارت علوم، منجر به نتیجه مثبت نگردید. با بازنگری مجدد نیز تغییری در نتیجه حاصل نشد. نامبرده تاکنون رابطه استخدامی با این دانشگاه نداشته و شایعه اخراج ایشان از دانشگاه صنعتی شریف قویا تکذیب میشود.»
جامعه دانشگاهی کشور نمیدانست که اخراج این دو استاد، مقدمهای از کتاب مفصل خالصسازی دانشگاههاست؛ کتابی که از پاییز ۱۴۰۱ با یک قرائت رسمی گشوده شد و هنوز هم به فصل پایان نرسیده است.
شهریور ۱۴۰۲ سخنگوی وزارت علوم در واکنش به اخراج ۵۸ استاد دانشگاه اعلام کرد: «از این ۵۸ نفر ۳ نفر مربوط به دانشگاههای علوم پزشکی و ۱۷ نفر مربوط به دانشگاه آزاد هستند که ارتباطی به وزارت علوم ندارند، از ۳۸ نفر باقیمانده ۳ نفر به سن بازنشستگی رسیدهاند و این بازنشستگیها هیچ ربطی به اخراج و اغتشاشات ندارد.
۳ نفر پرونده قضایی خارج از وزارت علوم دارند و طبق قانون از ما خواسته شد این افراد تعلیق شوند. ۵ نفر یا با استعفای شخصی کنار رفتهاند یا جابهجا شدهاند. یک نفر بدون اجازه دانشگاه از کشور خارج شده، ۷ نفر قرارداد حقالتدریس داشتند و دانشگاه صلاح بر این دانسته که افراد دیگری جایگزین آنها شوند.
۳ نفر در هیأت انتظامی اعضای هیأت علمی به دلایل مختلف پرونده دارند، ۷ نفر ارتباطشان توسط هیأت اجرایی جذب دانشگاه قطع شده است. ۷ نفر در اغتشاشات اخیر کنشگری مجرمانه داشتند و به مدت یک تا دو نیمسال تحصیلی معلق شدند، ۲ نفر توسط مراجع ذیصلاح رد صلاحیت شدند و دانشگاه با آنها قطع همکاری کرده است.»
شهریور ۱۴۰۲ و در حالی که وزارت علوم، اخراج استادان منتقد و تصفیه دانشگاهها از حضور استادان غیر همسو با دولت سیزدهم را انکار میکرد، مرکز اطلاعرسانی وزارت کشور با صدور اطلاعیهای اعلام کرد: «آنچه وزارت علوم در برابر معدود اساتیدی که دچار رکود علمی بوده، اما نقش مهمی در نمایشهای رسانهای داشتهاند، صورت داده کاملا بر مبنای موازین قانونی و اداری و البته وظیفه انقلابی این وزارتخانه برای پویایی علمی و فرهنگی دانشگاهها بوده است که جای تقدیر دارد. از جامعه دانشگاهیان و نخبگان علمی کشور نیز انتظار میرود همچون همیشه، با قدرت اراده در مسیر تولید علم و ارتقای فرهنگ بکوشند و در این مسیر به تبلیغات سیاسی و جناحی وقعی ننهند.»
در فاصله مرداد تا بهمن ۱۴۰۲، مهدی خویی (استاد دانشگاه علامه طباطبایی) احمد شکرچی (استاد دانشگاه شهید بهشتی) مصطفی آذرخشی (استاد دانشگاه شهید بهشتی) محسن خلیلی (استاد دانشگاه فردوسی مشهد) شهرام عباسی (استاد دانشگاه فردوسی مشهد) علیرضا آزاد (استاد دانشگاه فردوسی مشهد) مهشید گوهری کاخکی (استاد دانشگاه فردوسی مشهد) مهدی کلاهی (استاد دانشگاه فردوسی مشهد) حسن باقری نیا (استاد دانشگاه حکیم سبزواری) از دانشگاه اخراج شدند. دلیل اخراج این استادان، حمایت از دانشجویان در اعتراضات پاییز ۱۴۰۱ بود.
دی ۱۴۰۲، علی شریفی زارچی؛ استاد اخراجی دانشگاه صنعتی شریف، تصویر ایمیل ارسالی دانشگاه برای تعدادی از دانشجویانش را منتشر کرد. مسوولان دانشگاه در این ایمیل برای دانشجویان این استاد اخراجی نوشته بودند: «متاسفانه به نظر میرسد نهادهای بیرون دانشگاه اجازه نمیدهند که دانشکده بتواند از خدمات دکتر شریفی بهرهمند شود. پیشنهاد میکنم استاد دیگری پیدا کنید (لااقل به عنوان استاد راهنمای همکار) چون دانشکده مجبور است اسم ایشان را از استاد راهنمای شما حذف کند.»
دی ۱۴۰۲، علی ربیعی، سخنگوی دولت دوازدهم در جلسه نشست رییسجمهور با سران احزاب و فعالان سیاسی، مساله اخراج استادان را مطرح کرد. به دنبال طرح این مساله، دفتر ریاستجمهوری از ربیعی خواست که نام استادان اخراجی برای نهاد ریاستجمهوری ارسال شود. ربیعی، در جواب این درخواست، نامهای برای رییس قوه مجریه نوشت که نام ۱۵۸ استاد اخراجی و ۶۰ استاد وادار به بازنشستگی اجباری به آن ضمیمه شده بود.
در بخشی از متن این نامه آمده بود: «پیرو تماس دفتر جنابعالی، به پیوست لیست اولیه اسامی اساتیدی که به انحای مختلف از خدمت در دانشگاه محروم شدهاند جهت استحضار ایفاد میگردد، این محرومیتها در قالبهای گوناگون از جملهعدم تبدیل وضعیت، عدم تمدید قرارداد، اخراج مستقیم، بازنشستگی اجباری (با استفاده از تبصره دراختیار وزیر) عدم ارتقا (بهرغم داشتن صلاحیت) و… صورت پذیرفته است.
اعمال این موارد نه به عنوان قاعده کلی، بلکه صرفا درخصوص اساتیدی اعمال شده است که صرفا از موضع علمی و تخصصی، انتقادهای دلسوزانهای مطرح میکردند. بنابراین تعداد زیادی اخراج، تعدادی بازنشسته اجباری، برخی ممنوعالتدریس، برخیعدم تبدیل وضعیت و برخی نیز که سالیان دراز استاد مدعو بودهاند، دیگر دعوت به تدریس نشدهاند.»
اسفند پارسال، بعد از آنکه رییس دانشگاه تهران، اخراج استادان معترض از این دانشگاه را انکار کرد، ابراهیم بایسلامی، استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران و یکی از استادان اخراجی این دانشگاه به خبرآنلاین گفت: «من در بهمن ۱۴۰۱ بعد از ۱۴ سال عضویت در هیات علمی با ابلاغ نامه قطع ارتباط استخدامی از دانشگاه تهران اخراج شدم.
آبان ۱۴۰۱ ما به هیات رییسه دانشگاه فراخوانده شدیم که چرا نامه اعتراضی در دفاع از حقوق دانشجویان را امضا کردهایم؟ ما ۵۷ نفر بودیم و من در جلسه هیات رییسه دانشگاه تهران، آزار و زندانی شدن برخی از دانشجویان و مطالبه حقوق آنها را با ذکر نام دانشجویان یادآوری و درخواست کردم رییس دانشگاه و معاون دانشجویی از دانشجویان دفاع کنند به جای اینکه به مقامات امنیتی علیه دانشجویان گزارش بدهند و خواهان جلوگیری از ورود نیروهای نظامی و امنیتی به محیط آموزشی دانشگاه شدم.
در دو سال اخیر (۱۴۰۱ تا ۱۴۰۲) فعالترین استادان که دارای اندیشه و علم در خصوص پیشرفت و تغییر جامعه بودهاند، به دلایل سیاسی اخراج شدهاند، این افراد یا سخنرانی کردهاند یا بیانیه امضا کردهاند یا در جلسهای اظهارنظر سیاسی و فرهنگی مغایر و مخالف جناح حاکم داشتهاند.
با رویکرد نهادهای امنیتی کنونی، استادانی که درباره مسائل اجتماعی و سیاسی جامعه نظر دارند و همسو با سلیقه مقامات نیستند، افراد خطرناکی محسوب میشوند.» (رییس دانشگاه تهران در واکنش به حرفهای بای سلامی مدعی شد که «دلیل قطع ارتباط استخدامی با ابراهیم بایسلامی، ضعف پرونده علمی این استاد دانشگاه بوده است.»)
پروفسور آذین موحد، عضو هیات علمی و استاد دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران و از استادان اخراج شده این دانشگاه در گفتوگوهایی که مرداد و اسفند پارسال با خبرآنلاین داشت، گفت: «بعد از اتفاقات شهریور ۱۴۰۱ در پرونده سازیهای نادرستی که علیه دانشجویان در کمیته انضباطی تشکیل داده بودند، نه تنها همراه آنان در هنگام تفهیم اتهام پشت در دبیرخانه کمیته انضباطی نشستم، بلکه برای پیشگیری از صدور احکام نادرست علیه آنها با همراهی برخی همکارانم به دفتر رییس حراست مراجعه کردم و حقوق دانشجویان را بازگو کردم و در روز رسیدگی به پروندههایشان به کمیته انضباطی مراجعه کردم تا در ارتباط با وقایع پیش آمده مشاهدات خود را از حقیقت بگویم و به افشاگری علیه نیروهای حراست بپردازم. به دنبال این اتفاقات، از آذر ۱۴۰۱ حقوقم را قطع کردند، خرداد ۱۴۰۲ مرا به کمیته تخلفات انتظامی اساتید دعوت کردند و در کمیسیون تخلفات انتظامی نکاتی مبنی بر حمایت من از دانشجویان در اعتراضات ۱۴۰۱ مطرح کردند.
مرداد ۱۴۰۲ گفتند از تدریس تعلیق شدهام. نامم از سامانه ثبتنام حذف و کلاسهایم به اساتید دیگر واگذار شد و برایم حکم انفصال موقت از خدمت صادر کردند و بنده کماکان ممنوع الکارم و در انفصال موقت به سر میبرم و تا زمانی که حکم نهایی برایم صادر نشود، وضعیت تدریس و بازگشتم به کار مشخص نخواهد بود.»
فروردین امسال، رضا ملکزاده، استاد تمام دانشگاه علوم پزشکی تهران از اخراج یا بازنشستگی اجباری ۴۰ استاد این دانشگاه خبر داد در حالی که خودش هم وادار به بازنشستگی پیش از موعد شده بود. به دنبال انتشار این خبر، رییس دانشگاه علوم پزشکی تهران واقعیت «اخراج» را تکذیب کرد و در واکنش به حرفهای رضا ملکزاده و در توجیه اخراج به شیوه «بازنشستگی اجباری» گفت: «در دو سال و نیم گذشته استاد اخراجی در دانشگاه علوم پزشکی تهران نداشتهایم.
آقای دکتر ملکزاده بالای ۷۰ سال سن دارند و بالای ۴۰ سال است که در دانشگاه علوم پزشکی تهران استاد هستند. اساسا وقتی بالای ۴۰ سال از حضور یک استاد در دانشگاه میگذرد، ماندن آن استاد در دانشگاه نیاز به مجوز دارد. بهرغم اینکه شخصا به عنوان رییس دانشگاه حق بازنشستگی ایشان را داشتم موضوع را به هیات امنای دانشگاه ارجاع دادم تا خدای نکرده مساله تضاد منافع مطرح نشود. نهایتا هیات امنا به این نتیجه رسیدند که ملکزاده در دو سال اخیر فعالیت بایستهای نداشته و رای به بازنشستگی ایشان دادند.
وقتی استادی بازنشسته میشود، جا برای جذب اساتید جوانتر باز میشود و ما از ردیف استخدام آنها برای جذب و استخدام اساتید جوانتر استفاده میکنیم. کار ما قانونی بوده است. در بازنشستگی استادی که قبلا خیلی فعال بوده اما چند سالی است که دیگر کار نمیکند و به بخش خصوصی رفته یا اقداماتی مغایر با اصول دانشگاه یا تضعیف روند اجرایی انجام میدهد، ملاحظاتی مدنظر قرار میگیرد. (بازنشستگی اجباری رضا ملکزاده، با دستور رییس قوه مجریه لغو شد و این استاد دوباره به کلاس درس دانشگاه بازگشت.)
اردیبهشت ۱۴۰۳، کارن ابرینیا؛ دبیر کانون صنفی استادان دانشگاه در گفتوگو با خبرآنلاین و در توضیح واقعیت اخراج استادان دانشگاهها گفت: «سال ۱۴۰۲ برای اساتید انواع و اقسام محدودیتها و محرومیتها ایجاد شد.
این محدودیتها شامل استادانی شد که در واکنش به حوادث سال ۱۴۰۱ بیانیه امضا کردند یا اعلام موضع کردند، مثلا با تبدیل وضعیت آنها از حالت پیمانی به رسمی آزمایشی و بعد وضعیت رسمی موافقت نکردند یا مراحل تغییر وضعیت آنها را متوقف کردند یا برای ترفیع سالانه استادان مشکل ایجاد کردند یا ارتقای برخی استادان از دانشیاری به استادی را متوقف کردند. برخی استادان اخراج شدند و برخی دیگر هم اخراج نشدند اما حقوق آنها قطع شد.
برخی دانشگاهها به استادان گفتند کسانی که درباره حوادث سال ۱۴۰۱ بیانیهای امضا کردهاند اگر میخواهند بهکارشان ادامه بدهند باید توبهنامه امضا کنند و اظهار پشیمانی کنند. انواع محدودیتها شامل حدود ۲۰۰ استاد دانشگاه شده و نزدیک به ۲۵ استاد از دانشگاه اخراج شدند. اختیارات وزارت علوم کاهش پیدا کرده طوری که به نظر میرسد این وزارت کشور است که به دانشگاه دستور میدهد. همین محدودیتهای ایجاد شده و مسائل امنیتی که بر دانشگاهها حاکم شده از طرف وزارت کشور و شورای امنیت کشور است.»
۲۱ خرداد ۱۴۰۳، بعد از پخش میزگرد فرهنگی مسعود پزشکیان در تلویزیون و بعد از آنکه استاد محمد فاضلی – مشاور مسعود پزشکیان و از استادان اخراجی دانشگاه شهید بهشتی در دولت سیزدهم – این میزگرد تلویزیونی را در واکنش به اظهارات کارشناس حاضر در این برنامه ترک کرد، رهام افغانی خراسکانی که او هم از استادان اخراجی همین دانشگاه در دولت سیزدهم است، در صفحه شبکه اجتماعی خود نوشت: «من دکتر فاضلی را درک میکنم؛ باورتان بشود یا نه، موقع صحبت از اخراج اساتید از دانشگاه در ابتدای میزگرد، گلوله گلوله اشک از چشمان من جاری بود. شما نمیدانید با روان ما چه کردند.»
تازهترین احکام اخراج صادر شد
دو استاد دیگر به فهرست طویل استادان اخراجی دانشگاهها اضافه شدهاند. هفته اول تیر امسال، رسول رسولیپور، استاد فلسفه دین دانشگاه خوارزمی که حدود ۵ سال تا بازنشستگی فرصت داشته و سیدحسین سراجزاده، استاد جامعهشناسی دانشگاه خوارزمی، وادار به کنارهگیری از تدریس شدهاند.
استاد سراجزاده که در زمان دریافت حکم بازنشستگی اجباری، حدود دو سال تا بازنشستگی قانونی مهلت داشته، چند روز قبل در صفحه اجتماعی خود نوشته: «یکشنبه ۱۰ تیرماه در حالی که با شماری از همکاران گروه جامعهشناسی دانشگاه خوارزمی مشغول برگزاری مصاحبه داوطلبان دکترای جامعهشناسی بودیم، تلفنم زنگ خورد؛ خانمی خود را از امور اداری دانشگاه معرفی کردند و خواستند برای به جریان افتادن کارهای بازنشستگی همین امروز یک شماره حساب بانک صادرات و اطلاعات و مدارکی دیگر ارسال کنم.
گفتم مگر من بازنشسته شدهام؟! من که قانونا تا دو سال دیگر میتوانم کار کنم؟ هنوز حکم بازنشستگی را هم ندیدهام؛ گروه و شاید دانشکده هم در جریان نیستند. علت بازنشستگی زود هنگام بدون درخواست خودم و گروه چه بوده؟ اگر هم به هر دلیلی تصمیم گرفتهاند یک عضو هیات علمی را بازنشسته (بخوانید اخراج) کنند، آیا نباید از قبل رسما به او و به گروه آموزشی اطلاع بدهند؟»
حکم بازنشستگی اجباری این استاد دانشگاه ۶ تیر امسال و بدون هیچ اعلام و اطلاعرسانی قبلی صادر شده در حالی که سراجزاده در ادامه این متن مینویسد: «تا جایی که میدانم روال و قاعده این است که حکم بازنشستگی اعضای هیات علمی را پایان هر ترم، و در ترم دوم، شهریور ماه میزنند که بعد از یک سال کار از مرخصی سالانه مرداد ماه استفاده کرده باشند و همچنین از قبل به فردی که قرار است بازنشسته شود رسما خبر میدهند تا بتواند برای کار و زندگیاش برنامهریزی کند. اما انگار در این مورد خاص مسوولان دانشگاه شتابزدگی زدگی خاصی دارند.
آیا این شتابزدگی برای اجرای حکم، با برگزاری انتخابات رابطهای دارد یا یک اقتران اتفاقی است؟ این داستان برای آقای دکتر رسول رسولیپور، عضو هیات علمی گروه فلسفه دانشگاه خوارزمی هم دقیقا به همین ترتیب رخ داده است.
رسولیپور فردی است که به شهادت قاطبه همکاران از فضل و کمال علمی و اخلاقی والایی برخوردار است، چند دوره با رای اعضای هیات علمی رییس دانشکده ادبیات بوده، در سطح ملی و بین المللی در رشته خودش (فلسفه دین) شناخته شده است، برای تدریس در سایر دانشگاهها از جمله دانشگاه تهران از او دعوت میشود، دانشجویان از عملکرد آموزشی او فوقالعاده راضی هستند و خلاصه اگر در دانشگاهی معیارهای علمی و اخلاق حرفهای حاکم باشد، وجودش برای رشته خودش و دانشگاه باعث افتخار و آبروست؛ ولی چه میشود کرد که این همه برای مدیران دانشگاه کافی نیست و ایشان را هم زودهنگام بازنشسته کردهاند.»
طبق شنیدههای «اعتماد» سراجزاده از امضاکنندگان بیانیههای حمایت از دانشجویان معترض در پاییز ۱۴۰۱ و دکتر رسولیپور، از منتقدان سیاستهای آموزشی و یک استاد مستقل بوده و طبق همین شنیدهها، حسین مفتخری؛ جانباز جنگ و استاد تمام رشته تاریخ دانشگاه خوارزمی هم که طبق آییننامه تدریس اعضای هیات علمی، حدود ۶ سال تا زمان بازنشستگی مهلت داشته، پارسال و به دلیل امضای بیانیههای حمایت از دانشجویان معترض، وادار به بازنشستگی اجباری شده است.
خلیج فارس:محسن برهانی ، حقوقدان در گفتگویی به موضوع اخراج اساتید و وضعیت دانشگاهها سخن میگوید.
به گزارش«خلیج فارس» به نقل از اعتماد، در ادامه گزیده این گفتگو را میخوانید:
یک ماه پس از روی کار آمدن دولت سیزدهم (یعنی در مهرماه ۱۴۰۰) نشست شورای عالی انقلاب فرهنگی به ریاست رییسجمهور تشکیل شد و مصوبهای را ابلاغ کرد. بر اساس این مصوبه، حتی برای اساتیدی که در تمام مراحل تبدیل وضع از «پیمانی» به «رسمی-آزمایشی» و از «رسمی- آزمایشی» به «رسمی-قطعی»، بودند، هیات جذب دانشگاه دارای این حق میشود که رابطه شغلی استاد با دانشگاه را قطع کند. تا پیش از این مصوبه اگر استادی به مرحله «رسمی-آزمایشی» میرسید، به راحتی امکان قطع رابطه استخدامی ایشان وجود نداشت، اما با مصوبه جدید دولت سیزدهم، بخش زیادی از اساتید که پیش از این مصوبه، امنیت شغلی داشتند و قطع رابطه آنها به راحتی امکانپذیر نبود، با این مصوبه دستشان زیر سنگ دانشگاهها رفت و حتی اساتید با تجربه و کارآمد ممکن بود پس از سالها حضور و تدریس از شغل استادی کنار گذاشته شوند.
مهم است چه کسی رییسجمهور ایران این موضوع اظهرُ مِن الشمس است. رییسجمهور بدون تردید بر وضعیت دانشگاهها و اساتید تاثیر مستقیم دارد. ما با گوشت و پوستمان این واقعیت را درک کردهایم. اینکه چه کسانی در وزارت علوم جزو هیات جذب باشند، چه کسانی در گزینشها باشند و…مهم و متفاوت است. اینکه نگاه دانشگاه به کمیتههای انضباطی چگونه است، مهم است.
لازم است درباره امنیت روانی و تحصیلی دانشجویان هم بحث شود. حتما برای شما و دانشجویان گرامی تعجبآور است که در اوج التهابات ۱۴۰۱، وزیر علوم و وزیر بهداشت دولت سیزدهم، به صورت غیر قانونی، آییننامه انضباطی دانشجویان را که مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی بود به واسطه یک شیوهنامه دور زدند. در واقع شیوهنامهای را در اوایل آذر۱۴۰۱ به امضای وزرای علوم و بهداشت تصویب کردند. بر اساس آن، تخلفات دانشجویان افزایش پیدا کرد و مجازاتها هم سنگینتر شد.
حقوق دانشجویان محدود شد و دست دانشگاهها و اختیار دانشگاهها در برخورد با دانشجویان افزایش پیدا کرد. ببینید چقدر متفاوت است کدام گفتمان و چه فردی رییسجمهور باشد؟ با این شیوه نامه تعلیقها، اخراجها، محرومیتها، تبعیدها و دهها مشکل دیگر برای جوانان کشور و بچههای مردم ایجاد کردند. به صورت گسترده اقدام به بر هم زدن امنیت روانی و تحصیلی دانشجویان کردند.
من نمیدانم رییس دولت سیزدهم آیا از این اقدامات و فشارها علیه استادان، دانشجویان و دانشگاهیان خبر داشتند یا نه؟ اما میشود به ایشان انتقاد کرد که به بد کسانی به حوزه دانشگاه اعتماد کرد و با عینک بد کسانی اتمسفر دانشگاهها را دید. این روند باعث شد جو امنیتی سنگین بر دانشگاههای کشور حاکم شود. با وضعیتی مواجهیم که دانشجویان برای حقوق اولیه خود هم نمیتوانند تجمع داشته باشند و اعتراضی کنند.
در حالی که در شیوهنامه قبلی تجمع و اعتراض حق دانشجو بود. امروز بر اساس شیوهنامه جدید در صورت تجمع، برچسب اخلال در دانشگاه به دانشجو چسبیده میشود. شرمآور اینجاست که در شیوهنامه جدید میگوید اگر دانشجویان گروه مجازی ایجاد کنند و در آن بیش از ۱۰۰نفر عضویت یابند باید مجوز از دانشگاه بگیرند، در غیر این صورت از یک ترم تعلیق تا اخراج دایم و ۵سال محرومیت از ورود به دانشگاه در انتظار دانشجویان است. این شیوه کنترلگری را کجای عالم در خصوص دانشجویانشان اعمال میکنند که دولت سیزدهم در خصوص دانشجویان فهیم ایران اعمال کرده است.
آقایان باید اولا، ذهنیت خود را تغییر داده و باور کنند در فضای آزادی و آزاداندیشی است که باید اصلاح جامعه محقق شود، در غیر این صورت اگر جمع کمسوادی در گوشهای بنشینند و در خصوص مقدرات دانشگاهها تصمیمگیری کنند با هیچ عقل سلیمی سازگار نیست. من هم که در دوره استادی خودم، ۳دوره مختلف ریاستجمهوری را تجربه کردهام، قاطعانه معتقدم نسبت به دانشگاه و دانشجویان حتما فرق میکند که چه کسی رییسجمهور ایران باشد. والسلام…
یک نفر میآید در میزگرد فرهنگی نامزدها به دروغ در چشم مردم، استادان دانشگاه و محمد فاضلی نگاه میکند و میگوید، اخراج استادان قابل توجه نبوده است! برادر من شما باید آمارهایی را اعلام کنید و بگوئید با چند عضو پیمانی قطع رابطه کرده اید. چند عضو پیمانی را بین زمین و آسمان نگه داشتهاید و صدقهوار ۱سال قراردادهای آنها را تمدید میکنید.
خلیج فارس:قاسم رستمپور اظهار کرد: در مدت فعالیت دولت سیزدهم هر ساله شاهد کاهش نرخ بیکاری بودیم. طبق گزارش اخیر مرکز آمار ایران در زمستان ۱۴۰۲ نرخ بیکاری ۸.۶ درصد است، در حالی که در زمستان سال ۱۴۰۱ نرخ بیکاری ۹.۷ درصد بوده و ۱.۱ درصد کاهش را نشان میدهد. خالص افزایش اشتغال هم طبق گزارش مرکز آمار ایران، ۷۵۷ هزار نفر است. در مورد نرخ بیکاری فارغ التحصیلان نیز گزارش زمستان ۱۴۰۲ نرخ بیکاری فارغ التصحیلان را ۱۱.۶ درصد اعلام کرده و در زمستان سال ۱۴۰۱ این عدد ۱۲.۸ درصد بوده و کاهش ۱.۲ درصدی در بیکاری فارغ التحصیلان را شاهد بودیم.
به گزارش«خلیج فارس» به نقل از ایسنا، وی ادامه داد: موضوعی که در بحث نرخ بیکاری فارغ التحصیلان نمود زیادی دارد، نرخ بیکاری فارغ التحصیلان زن است که بالاست. در مورد آقایان نرخ بیکاری با نرخ بیکاری عمومی ۷.۷ درصد مشابهت دارد، ولی در مورد زنان ۲۰.۲ درصد است. البته به موضوع نرخ مشارکت اقتصادی هم باید توجه شود.
رستمپور در یک گفتوگوی رادیویی تصریح کرد: در حال حاضر جمعیت بالای ۱۵ سال در سن کار به دو دسته عمده فعال اقتصادی و غیرفعال اقتصادی تقسیم میشوند که غیر فعال اقتصادی ۵۹ درصد جمعیت کشور هستند و در تقسیمبندی شاغل و بیکار گنجانده نمیشوند، اما آن قسمتی که مایل به فعالیت اقتصادی هستند در مدتی که نمونهگیری انجام شده یا شاغل بودند یا بیکار. این عده در بخش زنان حدود ۲۰ درصد جمعیت بیکار بودند و در بخش آقایان از نوع فارغ التحصیلان ۱۱.۶ درصد است.
از هر ۱۰ نفر بیکار ۴ نفر فارغ التحصیل دانشگاهی
مدیرکل نظارت و هماهنگی طرحهای کارآفرینی و اشتغال وزارت کار در پاسخ به این پرسش که هم اکنون سهم فارغ التصحیلان از بیکاران کشور چقدر است؟ گفت: اگر ۱۰ نفر بیکار در یک مجموعه وجود داشته باشد طبق گزارش مرکز آمار ایران ۴ نفر فارغ التحصیل دانشگاهی هستند. این مساله در بخش زنان شدیدتر است و ۷ نفر فارغ التحصیلان دانشگاهی است. اگر ساده بگوییم ۴۰ درصد جمعیت بیکار کشور فارغ التحصیل دانشگاهی هستند لذا شرایط اشتغال برای فردی که تحصیلات دانشگاهی ندارد، سادهتر است و راحتتر میتوانند به شغل دست پیدا کند.
نرخ بیکاری دانشجویان کارشناسی بالاتر
وی ضمن ارائه آماری از نرخ مشارکت اقتصادی فارغ التحصیلان اظهار کرد: بر اساس گزارش تفصیلی مرکز آمار در سال ۱۴۰۱، نرخ مشارکت اقتصادی فارغ التصحیلان دانشگاهی از ۵۲ به ۵۳ رسیده و ۱ درصد افزایش داشته است. نرخ مشارکت اقتصادی در قشر فارغ التحصیل بالاست به نحوی که در دانشجویان مقطع دکترا ۷۰ درصد است و از هر ۱۰ نفر فارغ التحصیل ۷ نفر تمایل به حضور در بازار کار دارند و نرخ بیکاری فارغ التحصیلان دکترا در سال ۳ درصد است.
به گفته او در دانشجویان کارشناسی ارشد نرخ مشارکت اقتصادی ۶۸.۴ و نرخ بیکاری ۹.۷ درصد است. نرخ مشارکت اقتصادی در دانشجویان کارشناسی ۴۹.۶ درصد و نرخ بیکاری ۱۵.۲ درصد است و به نسبت فارغ التحصیلان دکترا و ارشد، فارغ التحصیلان مقطع کارشناسی نرخ بیکاری بالاتری دارند. نرخ بیکاری دانشجویان کاردانی هم ۱۰ درصد و نرخ مشارکتشان ۵۰ درصد است.
هدفگذاری ایجاد اشتغال در سال ۱۴۰۳؛ یک میلیون و ۶۰ هزار نفر
رستمپور با بیان اینکه بار روانی وجود یک جوان فارغ التحصیل بیکار در خانواده خیلی بیشتر از چند فرد است که تحصیلات دانشگاهی ندارند، تصریح کرد: دولت همه ساله برای ایجاد اشتغال هدفگذاری میکند و این امر بر اساس دادههای مرکز آمار و ورود و خروج بازار کار و جمعیت افرادی که به سن کار نزدیک میشوند صورت میگیرد.
مدیر کل نظارت و هماهنگی طرحهای کارآفرینی و اشتغال وزارت کار متذکر شد: هر سال این هدفگذاری انجام میگیرد و برش تفکیکبندی استانی و شهرستانی و دستگاهی مشخص میشود. این تقسیم بندی سال گذشته یک میلیون و ۸۸ هزار نفر و سال ۱۴۰۱ یک میلیون و ۲۰۰ هزار نفر بود، اما برای سال ۱۴۰۳ هدفگذاری کردیم که یک میلیون و ۶۰ هزار فرصت شغلی جدید به وجود آید و افراد جدیدی از جمعیت بیکار به جمعیت شاغل جابهجا شوند و ۲۵ درصد از فارغ التحصیلان دانشگاهی باشند.
وی درباره آمار خالص اشتغال ایجادی نیز گفت: یکسری از خروجیها، خروجیهای منطقی بازار کار است مثل از کار افتادگی یا تعدیلهای مقطعی یا بازنشستگیها. ما اینها را جزو بحران اقتصادی در نظر نمیگیریم. مثلا اگر مرکز آمار ۷۵۷ هزار شغل خالص اعلام میکند، قاعدتا ایجادش باید بالای ۱ میلیون شغل باشد که خروجیهای بازنشسته و از کارافتاده از آن کسر شود که ۷۵۷ هزار شغل خالص شود.
عدم آشنایی فارغ التحصیلان با فضای روز کسب و کار
رستمپور در پایان خاطرنشان کرد: عمده افرادی که وارد بازار کار میشوند، دارای تحصیلات عالیه نیستند همچنین کسانی که از تسهیلات قرض الحسنه و وامهای اشتغالزایی استفاده میکنند، اکثرا فاقد مدرک تحصیلی هستند که نشان میدهد فارغ التحصیلان دانشگاهی به فضای اقتصادی و کسب و کار روز آشنایی ندارند و از منابع ارزان قیمت اشتغال یا امکان اخذ مجوزها استفاده نمیکنند.