امید زاهد | کارشناس پژوهشی بنیاد ایران شناسی شعبه بوشهر
دهه های ۳۰ و ۴۰ نسلی ماندگار از فرهیختگان بوشهری پرورش یافتند که بار بوشهرِ فرهنگی دوره قاجار و پهلوی را تا روزگار کنونی بر دوش کشیدند و ما شاهد از دست دادن و وداع با این نسل فرهیخته هستیم.
از جمله شخصیت های برجسته علمی و فرهنگی استاد ناصر علیخواه (۱۳۱۸ – ۱۴۰۴) را می توان در امتداد همان نسل فرهیخته به شمار آورد.
دو رویداد مهم زندگی علیخواه قطعا دیدار با دو شاعر بزرگ هم استانی – منوچهر آتشی و مفتون بردخونی – بود.
علیخواه، مفتون را در اواخر عمر آن شاعر و آتشی را در آغاز جوانی اش، ملاقات کرد. ترکیبی از تجربه و شور و شوق جوانی در اوج علم و ادب و دانایی، این معجون، زندگی علیخواه را که روستازاده ای پر انگیزه و دانش دوست بود، متحول ساخت.
بدین گونه در آغازین روزهای شروع خدمتش، این دیدارهای ادبی و فرهنگی، تحول عمیقی در ذهن و روح و روان علیخواه بر جای نهاد. سپس دیدار با دیگر استادان علم و ادب بندر بوشهر که مکمل و در راستای همان مسیر فرهنگی ناصر علیخواه بود، به توانمندی و دانش اندوزی او در محیط علمی و ادبی آن دوران طلایی افزود.
علیخواه از کوشش و آموختن و حتی ورزش هم لحظه ای غافل نبود. به طوری که علیخواه جوان جویای نام در قامت عضوی از اعضای تیم کشتی باشگاه نیرومند بوشهر هم خودنمایی می کند!
شرحی کوتاه از زندگی استاد ناصر علیخواه
در اوایل دهه 1380 نخستین بار استاد ناصر علیخواه را در کتابخانه بنیاد ایران شناسی ملاقات کردم. کیف و کتاب هایی در زیر بغل داشت و شمرده شمرده سخن میگفت. همیشه این هشدار را به همراه داشت که شما جوانید و جویای نام و این فرصت ها را دریابید. به قول خیام: افسوس که نامه جوانی طی شد…
این هشدارها در همه دیدارها تکرار میشد و با خنده و شوخی کوتاهی به پایان میرسید. همیشه تا چشمش به من می افتاد میخواند: زاهدا سنگ در این مجلس آرام چرا…
صد افسوس که به مقتضای زمانه در آن ایام در بیابان غفلت قدم می زدم!
حالا که در اندیشه آن روزها غوطه ور می شوم، اندیشه استاد ناصر علیخواه را بهتر درک میکنم. به راستی که دانش دوست و هشیار دل بود و از تشویق جوانان غافل نبود. گوشزد او درباره زمان که فرصت همچون ابر بهاری در گذر است مرا امروزه وا می دارد که بخوانم: استاد عزیز؛ جوانی هم بهاری بود و بگذشت… .
او خود را با افتخار اهل ولات معرفی می کرد. همچون آتشی که او را در روزهای آغاز حضور در مدرسه بوشهر، دلداری می داد و تشویق می کرد، که فرقی با بقیه نداری و گوش به سخنان برخی نده. او نیز مرا (نگارنده) همیشه قوی دل می ساخت و امیدبخش بود که شما اهل ولات هستی و راهت را باید ادامه دهی، باید بنویسی و بخوانی … .
زندگی و زمانه دشوار و سخت و روزگار سپری شده ناصر علیخواه در کودکی با مشاهده از دست دادن پدرش (غلامحسین) سال 1322 با خاطره تلخ سقوط پدرش از نخل عجین بود و خاطره فراموش ناشدنی رفتن به مکتب خانه به همراه مادرش (مدینه) راهی نو و آمدنش از دبستان ادب خورموج به بندر بوشهر تولدی دوباره بود.
در دهه 1330 به قول علیخواه “خیال، بهترین ماشین و رسانه بود که می توانست از هر مرز و دیواری بگذرد”. این جمله او نشان از خیال انگیزی افکار و احساسات او در دنیای فارغ از شتاب دیجیتال عصر امروز دارد.
با ثبت نام در دبیرستان بوذرجمهری در مهر 1334 و دیدارش با معلم آن روزگار منوچهر آتشی، دنیای دیگری بر روی او گشوده و آتشی به بزرگترین شخصیت زندگی علیخواه تبدیل شد.
نامه نگاری های علیخواه و آتشی با خطاب برادر عزیز و دوست از سوی آتشی عمق محبت و عشق دو بزرگوار را نشان می دهد.
نوشتن از فقر در مجله “خوشه” آغاز راه دشوار نوشتن بود و سپس گرفتن اولین ابلاغ در سال 1339 به بردخون و مصادف شدن دیدارش با دومین شخصیت ادبی تاثیرگذار زندگی اش؛ یعنی مفتون بردخونی که روزگار اواخر عمرش را سپری می کرد، علیخواه را وارد مرحله جدیدی نمود.
مفتون به علیخواه معلم جوان یادآور می شود: “اخلاق را فراموش نکن که از نان شب هم واجب تر است”.
با ادامه تحصیل در بندر بوشهر او که سراسر شور و شوق دانایی بود، لحظه ای از احوالات خود غافل نبود. جالب آنکه همکلاسی او در دبستان ادب خورموج یعنی حسین دهدار، موفق شد کتابفروشی مهرداد را در دهه 1340 در بندر بوشهر تاسیس کند.
سبک نگارش او در آثار منتشر شده موید این نکته است که قلم او پیراسته از قلم فرسایی و فضل فروشی بود. کوتاه و مختصر نویسی و اشاره به اصل ماجرا و دوری از تعصب و جانبداری سیاسی از مزایای آثار اوست. قلم او همواره در راه عشق به محیط پیرامون( آدم ها و کتاب ها) صلح، ایران دوستی و ایران شناسی بود.
در این زمینه
https://www.pgnews.ir/?p=274399