کلیم، کوه طور و چیزهای دگر..
کشاندن مردم به پای صندوق رأی وظیفه احزاب است نه حاکمیت. چرا باید کل حاکمیت خود را خرج دعوای سانا، مانا، پانا، جانا و… کند؟ مردم در صورتی به پای صندوق میآیند که احساس کنند رأی آنان معنایی دارد. چرا باید امنیت ملی خرج شماری اندک از آدمیان شود که نیازمند الفبای درس سیاست هستند؟
کشاندن مردم به پای صندوق رأی وظیفه احزاب است نه حاکمیت. چرا باید کل حاکمیت خود را خرج دعوای سانا، مانا، پانا، جانا و… کند؟ مردم در صورتی به پای صندوق میآیند که احساس کنند رأی آنان معنایی دارد. چرا باید امنیت ملی خرج شماری اندک از آدمیان شود که نیازمند الفبای درس سیاست هستند؟
کسانی که در پشت صحنه، گرداننده فضای سیاسی بودهاند و کشور را به جایی رساندهاند که ۱۴ نماینده اول آن در تهران با کمتر از پنج درصد از واجدان شرایط به مجلس بروند، الحق که شایسته جایزه ویژه! سیاسیاند.
اینکه در روزهای پایانی منتهی به روز انتخابات، امکانات رسانهای و تبلیغاتی همه نظام سیاسی را برای بسیج و تهییج مردم به کار ببریم تا مردمان پای صندوق رأی بیایند، نسخهای منسوخ است. شرکت در انتخابات یک فرایند است. یک تاریخچه دارد. یک محتوا دارد. یک معنا دارد. مشارکت پیامد شماری از عوامل است که در طول زمان رخ دادهاند. اقبال به صندوق، در نتیجه تحلیل آدمیان از این امر است که آیا اساسا رأیدادن تأثیر دارد یا خیر؟
اینکه مدتزمان طولانی با تحزب بجنگید و انتظار داشته باشید در آخرین لحظات و آخرین روزهای نزدیک به انتخابات با رویکردی تودهای، مردم را به پای صندوق بکشانید، خیالی واهی است. این، احزاب سیاسیاند که زندگی سیاسی را معنادار میکنند و مبارزه سیاسی، رأیدادن و هویت سیاسی مردمان را به تدریج متجلی میکنند. مسئولیت مشارکت باید با خود مردم باشد؛ و این در صورتی است که فرق و فارقی در سیاست وجود داشته باشد. بالاخره مردم باید بدانند «تفاوت در چیست؟». اینکه پس از کلی دعوا و جدل، ندانم که شانا اسم یک ائتلاف است یا اسم یک خبرگزاری نفتی، یا اینکه بالاخره سر درنیاوریم که بین شانا، امنا، صبحنا، مانا، خانا، پانا و سانا اختلاف بر سر چیست، چگونه میتوان رأی داد؟
نکته و نیاز اصلی، ضرورت دستیابی به نظم سیاسی-فکری در جامعه ایرانی است. یک جامعه سیاسی باید بتواند به هنجارهایی روشن و قابل طبقهبندی بر اساس مطالبات و آمال و آرزوها تقسیمبندی شود. درست همچون کودکی که به تدریج بزرگ میشود و معانی گوناگونی را تجربه میکند و به هویت روشنی میرسد. جامعه ایرانی پس از 40 سال انتخابات پیدرپی، علیالاصول باید به درجاتی از شفافیت خواستها و مطالبات خود نائل میشد و بایستی سنتهای گوناگون سیاسی درون خویش را میشناخت، نه اینکه از پس سالیان، انبوهی از کاندیداهای بینامونشان را نماد زندگی سیاسی و سرزندگی اجتماعی معرفی کند، یا اینکه تنها اقلیتی به نماد جامعه سیاسی ایرانی تبدیل شده باشند که حتی در درون خود نیز به هویت روشنی نرسیده باشند و فاقد نظریه روشنی برای حکمرانی و توسعه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی باشند.
تحزب پایدار (بر وجه پایداربودن تحزب تأکید دارم) و وجود احزاب شناسنامهداری که در گذر زمان به بازسازی و نوسازی فکری خود دست زده باشند و نماد تربیت سیاسی مردمان باشند، میتواند سنتهای سیاسی گوناگون بیافریند و کشور را از سردرگمی سیاسی و بیثباتی درآورد.
دعوت مردم به پای صندوق رأی کار احزاب و سنتهای جدی سیاسی است، نه کار چند پدرخوانده، خواننده، هنرپیشه و ورزشکار. آنگاه که این فرصت از کشور و نظام گرفته شود، منتظر تغییری جدی در اقبال مردم به صندوق رأی نباید بود.
نهتنها این نشده، بلکه سرمایه سیاسی نیز تولید نشده است. پس از 40 سال انتخابات پیدرپی، هیچ هویت روشن سیاسی از درون این انبوه کاندیدا پدیدار نشده است، بلکه همان اقلیت پنجدرصدی هم فاقد تئوری سیاسیاند و فعالیتهای آنان و رقابتهایشان هم در حد دعواهای نازل و روزمره حیدری-نعمتی است.
پس از سالها صرف سرمایه، تبلیغ و بهرهکشی از رسانهها، پروژهها، ارزشها و… یک گروه موفق شده است در مرکز سیاسی کشور فقط با پنج درصد آرا به مجلس راه یابد… بنای سیاسی کشور پیچیده و مردم فرهیختهای همچون ایران را نمیتوان بر چنین بنیانی گذاشت.
امروز جوانان دو وظیفه مهم در انتخابات دارند، اول آنکه برای استقلال ایران عزیز که با خون هزاران شهید و نثار خون عزیزترین و پاکترین جوانان به دست آمده است، مشارکت حداکثری را رقم بزنند که قطعاً همینطور خواهد بود و دوم آنکه به فرد اصلح رأی دهند.
انتخابات دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی و ششمین دوره مجلس خبرگان رهبری روز جمعه یازدهم اسفند امسال همزمان با سراسر کشور برگزار خواهد شد و مردم برای انتخاب نمایندگان خود در مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان رهبری آماده میشوند اما در میان همه کسانی که خود را برای حضور در انتخابات آماده میکنند، رایاولیها حس و حال متفاوتی دارند و برای حضور در پای صندوقهای رای در روز یازدهم اسفند و مشارکت در این رویداد بزرگ سیاسی روزشماری میکنند تا برای نخستین بار در تعیین سرنوشت کشورشان سهیم باشند.
آنان افزون بر مشارکت در این رویداد، نقش جدیدی برای نظارت بر این مشارکت ملی نیز ایفا خواهند کرد و خوشحال از مشارکت در سرنوشت کشور هستند، خواستههایی نیز از نمایندگان آینده دارند.
حضور و اشتیاق ما رای اولیها در پای صندوق های رای از صحنههای جذاب انتخابات است و ما رای اولی ها با آغشته کردن انگشت سبابه خود به رنگ آبی، مشارکت خود در استقلال، آزادگی و سرافرازی ملت ایران را ثبت میکنیم.
انتخاب سیاسی نیز یکی از مقولههایی است که در آینده فرد فرد جامعه و جوانان تاثیرگذاری مستقیمی دارد و البته به اندازه دیگر انتخابهای یک جوان دارای اهمیت است و به نوعی، همه انتخابها را در بر میگیرد و بر آنها اثر میگذارد.
فردی که برای جامعه و بهتر شدن امور تصمیم خواهد گرفت، موضوع مهم و حیاتی و یک مساله اجتماعی است و درجه اهمیت آن به مراتب بیشتر از انتخابهای فردی دیگر است و از این رو، اهمیت این نوع انتخاب باید برای جوانان تبیین و بازگویی شود تا شرکت در انتخابات و انتخاب فرد یا افراد متعهد، در جوانی که برای نخستین بار به پای صندوق رای میرود، حس غرور ایجاد میکند و اگر این انتخاب خدای ناکرده، درست و آگاهانه نباشد، سرخوردگی و یاس به دنبال خواهد داشت.
مهم است که جوان در انتخاب خود دقت کند و فرد اصلحی را برگزیند اما مهم تر از آن، خود انتخابات است که اهمیت آن باید از سوی علما و رسانهها، برای جوانان بازگو شود.
جامعه امروزی با گذشته فرق دارد و شعور سیاسی مردم بالا رفته و کمتر کسی به دنبال منفعت آنی و زودگذر است بنابراین مردمان این جامعه سعی دارند تا با انتخاب افرادی که مدافع حقوق آنها در مراجع تصمیمگیری هستند، آینده بهتری برای خود و آیندگان رقم بزنند.
رایاولیها در هر دوره از انتخابات، شور و شوق بالایی را به جهت نخستین مشارکت سیاسی خود و حضور در تعیین سرنوشت به انتخابات میبخشند و مشارکتی بالایی نیز در این رابطه دارند ولی حضور آنان علاوه بر مشارکت، تاثیرات بسیاری فراتر از ایفای یک تکلیف مهم سیاسی به همراه دارد لذا باید روشنگری و تبیین اهمیت این مشارکت از سوی متولیان و بخشهای مختلف به آنها گوشزد شود پس شرکت در انتخابات، حمایت از آرمانها و مقابله با دشمنان محسوب میشود و امروز در این عرصه حضور پرشور جوانان و رأی اولیها در انتخابات بسیار حائز اهمیت است، همان طور که در هشت سال دفاع مقدس، جمع کثیری از دانشآموزان، دانشجویان در میدانهای نبرد حضور یافتند، در انتخابات ۱۱ اسفند نیز رأی اولیها مشارکت حداکثری خواهند داشت.
نماینده مجلس باید قوی و کارآمد برای مدیریت اجرایی کشور باشد، دارای تفکر معقول و شجاعت در عمل باشد و خستگی ناپذیر و دارای همت بسیار باشد و یک نماینده بایددرد جوانان را بداند، برای آینده جوانان و پاسخ به مطالبات جوانان تلاش کند و زمینههای امیدآفرینی برای جوانان در جامعه را ایجاد کند.
روزنامه سنگلاخ شنبه 2خرداد سال 1332 سال سوم در شماره مسلسل 95 اشعار بسیار زیبایی از شاعری به نام «احمد آل صفر» از بوشهر منتشر کرده است.
این اشعار بسیار پخته و کامل و فنی است که به یقین خبر از شاعری کارکُشته و صاحبنام دارد. یکی از اشعار در مذمت انگلیس با 40 بیت در قالب قصیده و شعر دیگری در جواب شعری از «جمشید امیر بختیار» است که وی در مذمت زن گفته و احمد آل صفر در رد این شعر و در تأیید و منقبت زن، شعری با 22 بیت در قالب مثنوی سروده و در روزنامه سنگلاخ چاپ میکند.
در پایان این مقاله، این اشعار را خواهیم آورد. اشعار آقای آل صفر بسیار پخته و کامل و زیبا و بینقص است که همین محدود اشعار، گواهی به طبع و قریحه خوب و عالی این شاعر ناشناس بوشهری میدهد.
برای شناخت این شاعر باید به خاندان و چگونگی ورود آنها به بوشهر بپردازیم و از وضعیت اجتماعی و سیاسی این خاندان اطلاعاتی کسب نماییم. اطلاعات موجود در استان در مورد این خاندان تقریباً صفر بود و با کنکاش و پرس وجو وگشت و گذار دقیق و فراوان، به سختی توانستیم به فرزند احمد آل صفر، دکتر محمدجعفر آل صفر، ارتباط یابیم. ایشان انسانی بسیار خوشزبان، مؤدب، مبادی آداب و دوستدار رفتارهای پدرشان هستند.
ارتباط ما با ایشان به صورت تلفنی ایجاد شد و توانستیم با چند ارتباط تلفنی و مجازی اطلاعاتی از این خاندان و مرحوم احمد آل صفر به دست بیاوریم. قبل از این که وارد بحث و شناسایی این خاندان شویم، لازم میدانیم که از حوصله و عنایت دکتر «محمدجعفرآل صفر» تنها پسر احمد آل صفر که اطلاعاتی ارزشمند را در اختیار نگارنده قرار دادند، تشکر و سپاسگزاری نماییم.
***
خاندان آل صفر از خاندان معروف و صاحبنام و ثروتمند و خیّر بوشهر هستند. نیاکان این خاندان از اعیان مشهور بوشهر بودند که به گفتۀ فارسنامه ناصری، «سلسله این خاندان از اعیان مشهور بوشهر است. سلسله حاجي محمد علی صفر، جد اعلای آنها از شهر همدان به بوشهر آمده توطن نموده، مشغول معاملات تجارتی گردید و حاجی محمد علی از درستکاری و راستگویی و امانتداری در تجارت عربستان و ایران و هندوستان مشهور آفاق اکابر گردید و سالها در بندر «مخا» و «حديده» و «جده» و «بمبای» رایت تجارت افراشته تا اقصی بلاد چین و فرنگستان معاملات کلی مینمود و در حدود سال ۱۲۵۰ و اند وفات یافت و او را چهار نفر پسر است».
خانواده آل صفر از بحرین وارد همدان شده و همراه با خانواده آلشریف به بوشهر سفر میکنند و در بوشهر ساکن میشوند. مدت زیادی از عمر این خانواده در بوشهر سپری شده است که بیشتر به شغلهای تجاری و بازرگانی مشغول بودند. در جریانهای سیاسی و اجتماعی نیز فعال بودهاند. این خانواده سالهای بعد از بوشهر به خوزستان و بغداد و کاظمین و بحرین حرکت کردند و تعداد زیادی از آنها در آنجا سکنا گزیدند.
احمد آل صفر سال 1299 شمسی در بغداد به دنیا آمد. نام پدرش حاج محمود و نام مادرش بتول است. وی در خانوادهای کم جمعیت به دنیا آمد. خواهری نداشت. فقط یک برادر به نام عبدالامیر داشت که ایشان نیز از دنیا رفته است. روزنامه سنگلاخ نوشته است که «احمد آل صفر پشت چهارم حاجی محمدجعفر میباشد»(سنگلاخ، شنبه 2خرداد 1332).
به نظر میرسد که این سخن درست و مستند نباشد، زیرا حاجی عبدالنبی آل صفر که برادر بزرگتر حاجی محمد جعفر آل صفر است، سال 1299 از دنیا رفته است. خود احمدآل صفر نیز سال 1299 شمسی به دنیا آمده است. یعنی سال تولد و وفات حاجی عبدالنبی آل صفر و احمدآل صفر همزمان است. این درحالی است که محمدجعفر از حاجی عبدالنبی کوچکتر است. خب. با یک حساب ساده میتوان تخمین زد که احمد آل صفر نمیتوان پشت چهارم حاجی محمد جعفر آل صفر باشد.
حتی اگر سال وفات حاجی عبدالنبی آل صفر را قمری در نظر بگیریم باز این اتفاق نمیافتد. مگر این که منظور مجله سنگلاخ از واژۀ «پشت» فرزند و پسر باشد، یعنی منظور سنگلاخ این باشد که احمد آل صفر فرزند چهارم حاجی محمد جعفر آل صفر باشد که این نیز درست نیست، زیراکه احمد آل صفر فرزند حاج محمود است. به نظر میرسد در گزارش روزنامه سنگلاخ اشتباهی رخ داده است.
عموی احمد آل صفر در کاظمین تاجر پارچه بوده و در آن جا نام و نشانی از خود بر جای گذاشته است. تحصیلات نهایی خود را در آنجا گذرانده است. در آنجا به زبان عربی و انگلیسی مسلط شده است. احمد آل صفر به خاطر تمایلی که به تحصیل داشته و امکان ادامه تحصیل در بوشهر برایش فراهم نبوده به کاظمین و بغداد نزد عموی خود رفته و در آنجا به زبان عربی و انگلیسی مسلط شده است. این عمو، در سیاسی شدن احمد صفر و آموزش و مطلع کردن وی به امور فرهنگی و علمی و سیاسی بسیار مؤثر بود.
این افراد با برگهای به نام «تذکره» که در حقیقت کارکرد گذرنامه امروز داشته است، به عراق و ایران رفت و آمد میکردند و در تجارت پارچه بسیار موفق بودند، منتهی در جریان جنگ ایران و اعراب، در عراق اموال خاندان آل صفر را توقیف کرده و همه ایرانیها را روانه ایران میکنند و آنها باز به سمت اهواز و بوشهر برمیگردند. احمدآل صفر نیز در این جریان از عراق اخراج میشود و همراه با عمو و دیگر اعضا خانواده به اهواز برمیگردند.
احمد آل صفر در اهواز با دختری اصفهانیتبار به نام بتول ازدواج میکند. خانواده این دختر برای شغل و تجارت به اهواز رفته بودند و آنجا زندگی میکردند. این اصفهانی در گذشته در اهواز به شغل طلافروشی مشغول بودهاند. در اهواز ازدواج احمد آل صفر با همسرش شکل میگیرد. احمد آل صفر بعد از این ازدواج در اهواز مستقر میشود و بعد از این که ایران اشغال میشود، از آنجاکه وی به زبان عربی و انگلیسی مسلط بوده، در هجده سالگی مترجم امریکاییها میشود.
وی بهخاطر آشنایی با زبان عربی، چهارده سال مدیر برنامه عربی رادیویی اهواز میشود که تمام اخبار جنگ سرد میان ایران و جمال عبدالناصر را ترجمه و گزارش میکرده است. این گزارش را هم به صورت عربی و هم به صورت انگلیسی گزارش و ترجمه میکرد و در اختیار دولت و ملت قرار میداد.
توان بالای ایشان در زبان عربی و انگلیسی و بهرۀ هوشی بالای وی باعث میشده که در این کار کاملاً موفق عمل کند و به چهرهای مشخص و معلوم در این زمینه برسد. این رویکرد علمی و دانشی را در بغداد به دست آورده بود. افزون بر حضور وی در رادیو عربی اهواز که تقریباً یک اجبار حکومتی بوده، وی کارمند رسمی شرکت نفت اهواز نیز به شمار میرفته و آن جا نیز مشغول بوده است.
درحال حاضر بسیاری از عموزادههای احمد آل صفر در بغداد استاد دانشگاه هستند که بسیاری از آنها از دنیا رفتهاند. خانواده آل صفر با خانواده آل شریف از بستگان دور هم هستند که تعدادی از هر دو خانواده در بحرین ساکن هستند.
احمد آل صفر در اهواز و بوشهر به شدت سیاسی میشود و تقریباً به عنوان یک چهره سیاسی شناخته شده در جامعه مطرح میشود. وی از طرفداران سرسخت دکتر مصدق و نهضت ملی بود و زمانی با شاه سرسازگاری داشت که شاه با جبهه ملی و دکتر مصدق سرسازگاری داشت، در غیر این صورت با شاه کشور ناسازگار بود. حضور وی در اهواز و در رادیوی اهواز حول سالهای 1327تا 1329 اتفاق افتاده است.
وی بعد از کودتای 28 مرداد در خرمشهر پرچم انگلیس را از سر در اداره نفت اهواز پایین میکشد و آتش میزند و بهخاطر این رفتار تا دوسال متواری بود.
وی اشعار زیادی در مورد دفاع از دکتر مصدق و مذمت انگلیس و وطنگرایی و نهضت ملی سروده که متأسفانه بسیاری از آنها توسط بازماندگان وی از بین رفته است. همراه با اشعار وی، صندوقی پر از کتابهای نفیس نیز در این میان از بین میرود.
تمام نطقهای هویدا را ایشان به عربی و انگلیسی ترجمه میکرد و گزارش میداد و به دست هویدا میداد. وی مترجم شاه نیز بوده و اولین سفری که شاه به مصر به دیدار انورسادات میرود، همین احمد آل صفر و نورالدین شاهرودی برای ترجمه همراه با شاه میروند و ایشان در آنجا سخنان شاه و انورسادات را خیلی فوری به عربی و انگلیسی ترجمه میکرد و به هر دوی آنها گزارش میداد. افزون بر آن خیلی فوری نیز سخنان این دو را به انگلیسی و عربی در رسانههای آن زمان مانند دستگاه تلکس گزارش میکرد. برای اولین بار این نوع ترجمه باعث تعجب همگان در دنیا میشود. البته وی از این که میان شاه و انورسادات قرار گیرد، خودداری میکند و به انتخاب خود پشت تلکس قرار میگیرد.
وی تمامی مقاطع تحصیلی خود را در بغداد گرفته و اکنون قاب عکس دیپلم وی که بسیار هم بزرگ و به اندازه 1در1 متر است، نزد فرزند وی موجود است.
احمدآل صفر سال 1358 در تهران به خاطر مریضی از دنیا رفتند. همسر ایشان هنوز در قید حیاتاند، ولی توانایی مصاحبه و گفت و گو و یارای یادآوری جریانها را ندارند. وی دارای پنج فرزند است. یک پسر به نام محمدجعفر و چهار دختر به نامهای فریده، فرزانه، فریبا و نسرین است. نسرین در امریکا، و مابقی همگی در ایران-تهران زندگی میکنند. محمد جعفر آل صفر که نام اجداد وی بر ایشان گذاشته شده است، اکنون در تهران با بیش از پنجاه سال ترجمه متخصص زنان و زایمان میباشد که تمامی نوشتهها و گزارشهای این متن را مدیون ایشان هستم.
سدیدالسلطنه در مجله کاوه شماره 9 فروردین 1291 شمسی مقالهای با عنوان«سیدجمالالدین در بوشهر» نوشته است و در آنجا اشاره میکند که سیدجمالالدین در نخستین سفر خود به بوشهر به منزل یکی از خاندان آل صفر به نام «حاجی عبدالنبی آل صفر» میرود و در آنجا اقامت میکند و در همانجا مردم و خواص را به حضور میپذیرفته است. اینکه چرا سید جمالالدین به منزل ایشان میرود از سه جهت قابل بررسی است:
1-خاندان آل صفر از همدان به بوشهر آمدهاند و موطن نخست آنها بعد از بحرین در ایران همدان بوده و سیدجمال اسدآبادی نیز همدانی است. احتمال زیاد دارد که یا از قبل این خانواده را در همدان میشناخته یا اینکه از کسی در همدان توصیه گرفته که به منزل این خاندان در بوشهر برود.
2- خاندان آل صفر، خاندانی سیاسی بوده و با سیاست و علم و فنون و چمِ و خِم آن آشنا بوده و با این مؤلفه یقیناً سیدجمال را میشناخته و اسباب رفتن سیدجمال را به منزل خود فراهم کرده است.
3- خاندان آل صفر افزون بر اینکه از تجار صاحب نام و متموّل بوشهر بودهاند، خاندانی خیّر و مهماننواز و مردمدار نیز بودهاند و براساس همین اتفاق، رفتن سید جمال به منزل این خاندان امری طبیعی و معلوم و پرتکرار است.
سدیدالسلطنه در مجله کاوه چنین گزارش داده است:«در سنه 1272 بود که از همدان به شیراز و بوشهر آمده و به هند رفتند. توصیهای چند از همدان بر حاجی عبدالنبی آل صفر از تجار بوشهر داشته و بر مومیالیه وارده شده، خانهای که در آن سال جایگاه سید بود و هنوز در حالت انهدام در محله کوتی برقرار است. خانوادۀ آل صفر که هنوز بقایای آنها در بوشهر باشند.
سید فرمودند اجداد آنها از همدان به بوشهر مهاجرت کردهاند». در همان مقاله سدید مینویسد که سید جمالالدین اسدآبادی کتابخانه بزرگی داشته که آن را به بوشهر انتقال میدهد و در منزل حاجی عبدالنبی آل صفر به امانت گذاشته بود.«سید کتابخانه خود را در سنه 1296 در چند گاوصندوق به بوشهر فرستادند و از آنجا پیدا میشود که قصد توطّن در وطن مألوف خود داشتهاند. کتابخانه در خانۀ مرحوم حاجی عبدالنبی متوفی سنه 1300 امانت بوده تا در سنه 1303 بعد از ورود خودخواسته و عدلبندی شده و با خود به داخل ایران بردند».
از متن فوق معلوم است که سیدجمال اسدآبادی از بزرگان سیاسی یا تجاری همدان پیامی به حاجی عبدالنبی آل صفر آورده است. سدید معلوم نکرده که این پیام از نوع سیاسی ، تجاری یا شخصی است؟.
پس یکی از بهترین دلیلهای ماندن سید جمال در منزل آل صفریها همین ارتباطی که میان بزرگان همدان با بوشهر برقرار بوده و سیدجمالالدین حامل یکی از این پیامها بوده است. به نظر میرسد اگر پژوهشی توسط تاریخدانانِ بوشهر در رابطه با ارتباط همدانیهای قدیم و بوشهر صورت گیرد، به شناخت تاریخ بوشهر و چگونگی و میزان ارتباط با این سرزمین کمک خواهد کرد.
نکته دیگری که از این یاداداشت برداشت میشود، محل اسکان خاندن آل صفر است. سدید اشاره میکند که سید در محله کوتی در منزل آل صفر ساکن میشود، خانهای که در محله کوتی بوده و اکنون [زمان سدیدالسلطنه] در حال انهدام بوده است.
نکته سوم از این یادداشت این است که خاندان آل صفر که با جد اعلای خود محمدعلی صفر پیش از سال 1250 در بوشهر مشغول تجارت بودهاند این تجارت در این خاندان تا دهۀ هفتاد و هشتاد نیز ادامه داشته است.
این حاجی عبدالنبی آل صفر همان فرزند حاجی محمد علی صفر است که از همدان وارد بوشهر شده است. نویسندۀ کتاب فارسنامه ناصری نیز در زمان حضورش در بوشهر در منزل همین حاجی عبدالنبی مهمان بوده که از وی و خصایل حمیدهاش بسیار تعریف نموده است. حاجی عبدالنبی سال 1299 در بوشهر از دنیا رفته است، یعنی همان سالی که احمدآل صفر به دنیا آمده است. وی برادر محمد جعفر آل صفر است که این محمد جعفر آل صفر از اجداد احمدآل صفر است.
چگونگی شناخت و آشنایی نگارنده با احمدآل صفر با توجه به اشعاری بود که وی در مجله سنگلاخ منتشر کرده بود. شعر احمدآل صفر با توجه به همین اشعاری که تاکنون در دست داریم، پخته و شاخص است. احترام به ایران و وطن و نوعدوستی و بالاتر از آن، احترام به مقام شامخ زن از ویژگیهای اشعار باقیمانده از وی است. زن که در آن دوره، نادیده و حقیر و کوچک و بیقدر گرفته میشد، در میان فکر و شعر احمد آل صفر جایگاه ویژهای داشت.
وی در شعر خود طرفدار ایران است. یک وطنگرای کامل بود. حمله به انگلیس و تفکرات پلید وی در شعر وی نمایان است. شعری 40 بیتی در مذمت انگلیس میسراید و در مجله سنگلاخ منتشر میکند. و نیز در جواب کسی که شعری در مذمت زن در همان مجله منتشر کرده، شعری در شخصیت و ارزش زن چاپ میکند که در نوع خود و در دوره خود این شعر کمنظیر است.
شعر وی روان و ساده و صمیمی است و با همین اندک باقیماندههایی از شعر وی معلوم است که به فرم و ساختار شعر آشنایی کامل داشته و به زیبایی عروض را میدانسته و از جست و خیز قافیه و وزن و دیگر زحافات عروضی شعر به سادگی و با مهارت کامل عبور کرده است. قصیده طولانی که با ردیف«آمد همی» در مذمت انگلیس سروده، گویای توانایی وی در تولید زبان و مفهوم است که در این شعر به خوبی نشان داده است. یقیناً در تعیین این نوع ردیف به شعر زیبای با «کاروان حله» از رودکی نیز که با ردیف«آید همی» توجه داشته است و این خود گویای شناخت وی از ادبیات کهن کلاسیک ماست. وی در ارسال این اشعار به مجله سنگلاخ خود را از بوشهر معرفی میکرده و از این بابت معلوم است که در دهه سی در بوشهر ساکن بوده است.
تاریخ را میدانست و آن را خوانده بود. به اخبار و جریانهای روز دنیا آشنا بود، زیراکه در تعریف از ایران و دسیسیههای انگلیس به خوبی تاریخ را مطرح کرده و اشارههای ارزشمندی به گذشته این دو کشور داشته است. با انگلیس به شدت سرناسازگاری داشت.
با توجه به اشعار به جامانده از وی، معلوم است که ایشان شعر اجتماعی را میشناخته و از ارزش شعر برای ارسال تمایلات سیاسی و اجتماعی آگاه بوده است. شعر را محملی برای ایفای نقدهای اجتماعی و رویکردهای مردمداری خود نموده است. در شعر، روانی و سادگی را برای درک همگان از اشعار خود پیریزی کرده و در این مسیر موفق بوده و اشعاری ساده و روان و همهفهم ارائه داده است.
ادب و متانت و نزاکت در اشعار وی نشانگر رفتار اجتماعی و نزاکت ذاتی وی است. در رد و نقد شعر جمشید امیربختیار، بسیار با نزاکت و ادب برخورد کرده، به وی توهین نمیکند و ایشان را از رفتار ناشایستش در مورد زن آگاه کرده است.
وی رابطه بسیار صمیمی و مستقیمی با دکتر مصدق داشته است. در عکسی که در منزل دکتر مصدق از وی جامانده با آیتالله غروی همراه بوده و نشستی صمیمی وی با دکتر مصدق در آن عکس دیده میشود. ارتباط وی با مصدق و شناخت وی با تاریخ ایران، وی را تبدیل به یک وطنگرای ارزشمند و انگلیس ستیز دو آتیشه کرده است. رابطه وی با شاه با قول فرزند ایشان، منوط به رابطه شاه با مصدق بوده است. اگر شاه با دکتر مصدق سرناسازگاری داشت، وی نیز همین رفتار را با شاه داشت.
بعد از دکتر مصدق، گفته شده که وی و همسرش مورد آزار و اذیت شاهدوستان اهواز و بوشهر و تهران قرار گرفتهاند و در مکانهای عمومی به خاطر علاقه به دکتر مصدق و پیروی و هواداری از وی همواره مورد توهین و آزار و اذیت گروهی قرار میگرفتهاند. گفته شده که وی رابطه خوبی با خاندان پهلوی نداشته و همواره آنان را مورد نقد قرار میداده است و همین جریان نیز افزون بر جریانهای دیگر باعث شده که وی به سمت و سوی دکتر مصدق کشانده شود.
وی را میتوان از انگلیسستیزهای دورۀ معاصر معرفی کرد. کسی که در دورهای که انگلیس بر این مملکت چمپاته زده است، به نبرد انگلیس و تفکرات ناپاکش میرود. از زمرۀ افرادی است که ختم ماجرا میدانسته و پیه آن را به تن خود مالیده بود و در آخر همان شد که شد. بعد از کودتا وی و خانواده وی به شدت مورد آزار و اذیت عمال پهلوی و شاهدوستان قرار میگیرند، تا جاییکه خانواده و همسر ایشان نیز از این رفتار مستثنی نبودند.
شعری از وی در مذمت انگلیس است که با این ابیات شروع میشود:
آفتاب انگلستان در زوال آمد همی
امپراطوری عظمی در خیال آمد همی
هند رفت و مصر رفت و کرمۀ سودان برفت
نوبت آزادی اکنون بر صحال آمد همی
بود آقایی وی وابستۀ نفت عجم
نفت جم ملی شد و عهد وصال آمد همی
ملت محروم ایران از حقوقش بهرهمند
در ره آزادیش با صد جلال آمد همی
متأسفانه شاعری به نام جمشید امیر بختیار از بوشهر، شعری در مذمت زن در روزنامه سنگلاخ چاپ میکند که احمد آل صفر در همان زمان به او جواب داده است. شعر جمشید امیر بختیار با این ابیات شروع میشود:
ز کید جنس زن کس در امان نیست
بلایی بدتر از زن در جهان نیست
زنان زانصاف و وجدان بینصیبند
زنان افسونگر و مردم فریبند
به چشم و روی زن شرم و حیا نیست
جنایات زنان را انتها نیست
شعر احمد آل صفر در جواب این شعر سخیف، با این ابیات شروع میشد:
مقامی را که زن دارد به دنیا
کجا آید به شعر و نثر زیبا
زنان را در جهان باشد مقامی
مقام شامخ و بااحترامی
زنان دارای انصانند و وجدان
زنان از شوهران گیرند فرمان
به چشم و روی زنها شرم باشد
به شُوی و زندگی دلگرم باشند
زنانِ متقی و خویشتندار
ببینی در جهان بیحد و بسیار
ماجرای کلاهبرداری کوروش کمپانی ، تبلیغات سلبریتی ها و انتشار خبرهای تبلیغاتی گسترده در رسانه ها، بحث و جدل های ادامه داری دارد.
بر پایه آمار غیررسمی، کلاهبرداری کوروش کمپانی حدود 2 هزار میلیارد تومان و تعداد مالباختگان حدود ۱۰۰ هزار نفر براورد می شود. شرکتی که با وعده پیش فروش گوشی موبایل آیفون حدود 20 تا 30 میلیون تومان زیرقیمت، پول مشتریان را دریافت می کرد و بعد از مدتی فعالیت و تحویل گوشی، مالکان آن با پول، فراری شدند.
هر روز که از این ماجرا می گذرد ابعاد عجیب و غریب تری از آن مشخص می شود و شگفتی بیشتری را سبب می شود.
در ماجرای کلاهبرداری کوروش کمپانی، بعد از کلاهبرداران، تقصیر اول و بزرگ برای نهادهای دولتی و نظارتی است. عبور سالم و بی دردسر کلاهبرداران کوروش کمپانی از نهادهای متعدد اجرایی و نظارتی، موضوعی تعجب برانگیز است. باور کردنی نیست همه این نهادها وسازمان ها متوجه مقدمات کلاهبرداری بزرگ نشده باشند با اینکه شیوه مورد استفاده در کلاهبرداری، روش نخ نما و تکراری در جهان است.
این چندمین زنگ خطری است که درباره شکست نهادهای دولتی و ناظر دربرابر کلاهبرداری به صدا درمی آید. اینکه چگونه ممکن است نهادهای ناظر و اجرایی، به سراغ این شرکت نرفته باشند و به فعالیت های مشکوک آن ورود نکرده باشند. مگر اینکه پاسخ را احتمالا باید در لایه هایی از فساد مالی – اداری و ناکارآمدی سازمانی جستجو کرد.
این سوال مطرح می شود وقتی یک شرکت تنها با انگیزه کلاهبرداری اقتصادی، این چنین می تواند با موفقیت از انبوه سازمان های دولتی و نظارتی عبور کند اگر انگیزه سوء استفاده سیاسی – امنیتی در کار باشد در این صورت حجم آسیب پذیری سازمان های دولتی و نظارتی به چه میزان خواهد بود؟
در نتیجه، سهم بزرگ تقصیر در وقوع کلاهبرداری کوروش کمپانی بر عهده نهادهای دولتی و نظارتی است.
شاید یکی از دلایل ناکامی این سازمان ها در تشخیص و پیگیری و جلوگیری از کلاهبرداری، تمرکز آنها بر مسائل حاشیه ای و فرعی و شبه مسئله باشد. مسائلی که در چند سال اخیر، جای خود را به مسائل اصلی داده اند و دغدغه و توجه مسوولین را به سمت خود جلب کرده اند. به نظر می رسد این سازمان ها در اولویت بندی دچار اشتباه شده اند. جای تعجب است که با وجود گذشت روزها از این ماجرا، سازمان های دولتی و نظارتی به صورت حداقلی و کمترین واکنش و توضیح را داشته اند.
یکی از بخش های مورد توجه در این ماجرا، حجم تبلیغاتی است که سلبریتی ها و چهره های مشهور برای ” کوروش کمپانی” داشتند.
سوال اینجاست ایا این چهره های معروف و مشهور که افراد محبوب و موجه هم در میان آنها دیده می شود در برابر این کلاهبرداری مسوولیت دارند؟ پاسخ مثبت است. آنها نقش و مسوولیت غیرمستقیم و غیرآگاهانه دارند چرا که برای فعالیتی تبلیغات انجام دادند که مشکوک به کلاهبرداری بود.
تبلیغات چهره ها، بسیاری از شهروندان دارای تردید را تشویق کرد به پیش خرید و پرداخت پول اقدام کنند. به آنها اطمینان داد از تردید عبور کنند. همانگونه که سکوت نهادهای اجرایی و نظارتی دربرابر پیش فروش جنجالی و مشکوک آیفون، به این فعالیت، مشروعیت ضمنی داد.
آنها تبلیغات اطمینان بخش در برابر شک و تردیدها به فعالیت کوروش کمپانی داشتند. تبلیغات آنها، علیه شک و تردیدها بود بدون اینکه خودشان درباره این شک و تردیدها بررسی مستقل و جداگانه و حرفه ای داشته باشند.
اینکه اصولگراها از وقوع این شرایط برای سلبریتی ها، خوشحال و شادمان اند؛ اینکه نهادهای مسوول در برابر فعالیت های کوروش کمپانی به وظیفه قانونی خود عمل نکرده اند؛ نافی مسوولیت چهره ها در تبلیغات نادرست برای این مجموعه نیست. تبلیغاتی که به صورت ناآگاهانه، مسیر کلاهبرداری را صاف کرد. چهره ها بدون اینکه خودشان بدانند، جاده صاف کن کلاهبرداری بزرگ شدند.
حداقل مزیت این ماجرا این است که در حوادث آینده، چهره های معروف درباره تبلیغات، جانب احتیاط را در پیش بگیرند و به صرف وجود مجوز و دریافت پول، چشم خود را بر چارچوب های حرفه ای تبلیغات و مسوولیت پذیری خود نبندند.
تابستان گذشته بیش از هر زمان دیگر نشان داد زیرساختهای آب و برق در شهرستان جم با مشکلات اساسي مواجه است.در اوج گرمای تابستان ، جم تنها شهرستان کشور بود که قطعی برق داشت و لوازم خانگی مردم آسيب دید و سبب گلايه مندی آنها شد.
سالانه حدود ۳ هزار اشتراک جديد برق واگذار می شود این درحالیست با وضعیت فعلي، پست های برق جم پاسخگو نيست.
راهکار برای حل این مشکل اساسي اجرای پست برق جديد است که هزینه ای حدود ۶۰۰ میلیارد تومان نیاز است.
در صورتی که احداث پست برق جديد جم به بوته فراموشي سپرده شود قطعا تابستان آینده و تابستانهای بعدی ، تنها ایستگاه برق جم پاسخگو نخواهد بود و مردم با مشکلات عدیده ای مواجه می شوند.
کارشناسان برق شهرستان می توانند راهکار های دیگری نيز ارائه کنند تا بتوان از تابستان گرم به سلامت عبور کرد.
دومین مشکل اساسی جم خالي شدن سفره های زیرزمینی و کمبود شديد آب شرب است.
در سال جاري میزان بارش شهرستان نيز ناامید کننده بوده است و مزید بر علت شده که سفره ها خالی تر شوند.
با وجود بارش های خوب سالهای قبل، بیش از ۹۵ درصد خانوارهاي جم در تابستان با کمبود آب و يا نوبت بندي مواجه شدند.
راهکار فوری افزایش ظرفیت آب شیرین کن های سيراف به جم است.
هم اکنون روزانه حدود ۱۰ هزار مترمکعب آب به جم میرسد که بیشتر آن سهم شهرکهای جم است.
در صورتی که پیگیری براي افزایش آب شیرین کن ها تا ۲۵ هزار مترمکعب به فراموشی سپرده شود بدون شک وضعیت بحرانی آب جم، مشکلات زیادی نيز در پی خواهد داشت.
راهکار دیگر براي آب جم که در تابستان به صورت موقت می توان روي آن حساب کرد روزانه حداقل ۲۰ تانکر آب خریداری شده از آب تصفیه کن های شهرهاي ساحلی به مخازن شهرها و روستاهای جم افزوده شود اعتبارات شورای راهبردی پتروشیمی ها و مسئولیت های اجتماعی شرکتها می تواند در اين زمينه راهگشا باشد.
مسؤولان شهرستان و استان بايد از تمام ظرفیت ها استفاده کنند و این دو مشکل اساسی که به دليل هجوم کارکنان صنعت نفت، گاز و پتروشیمی در شهرستان ایجاد شده رفع کنند.
در نيمه دوم سال که مصرف آب و برق کمتر می شود گلایه ها و مطالبات مردم در این زمینه کمتر شده است. اميدواريم مسؤولان استان و شهرستان فراموش نکنند که این دو مشکل در سالهای آینده زمینه ساز بحرانها و مشکلات امنیتی و اجتماعی خواهد شد؛ پس تا دیر نشده بايد پیگیری کنند.
این روزها خیلی ها باید پاسخگوی مردم باشند، اما به نظر میرسد ۴ نماینده ای که ۴ سال به وکالت از مردم استان بوشهر بر کرسی های خانه ملت تکیه زدند، بیشتر باید به این پرسش ها پاسخ دهند (البته استاندار، نماینده مردم در مجلس خبرگان و نماینده مقام معظم رهبری در استان، هم باید پاسخگو باشند)
۱- چرا در برابر خبر «آغاز عملیات ساخت بیمارستان بزرگ ۲۰۰ تختخوابی وزارت نفت در شیراز» سکوت نموده اید؟
۲- موضع صریح شما در خصوص انتخاب محل احداث بیمارستان وزارت نفت در شیراز و عدم اجرای آن در جم، کنگان، دیر یا عسلویه چیست؟
۳- پاسخ شما و وزرای نفت و بهداشت و همچنین سازمان تأمین اجتماعی برای تأمین سلامت و درمان جمعیت یک میلیون و ۲۰۰ هزار نفری استان بوشهر و ۳۵۰ هزار نفری ۴ شهرستان جنوبی و ۱۲۰ هزار نفر از کارگران و کارکنان صنایع نفت، گاز و پتروشیمی در جنوب استان چیست؟
۴- کدام منطق، عدالت و اصول اخلاقی اجازه می دهد که محل استقرار ۲۹ مجتمع پتروشیمی و ۱۳ واحد پالایشگاهی در این استان و آلایندگی های زیست محیطی و بیماریهای مرگبار ناشی از آن، برای افراد ساکن و شاغل در اینجا باشد ولی در اوج شگفتی و بی انصافی درآمدهای چند هزار میلیاردی حاصله در شیراز، تهران، اصفهان و سایر نقاط کشور برای ایجاد امکانات رفاهی و احداث بیمارستان هزینه شود و آشکارا حق مردم مظلوم این استان پایمال گردد؟
۵- چرا وقتی که ۷۸ درصد جمعیت استان بوشهر، تحت پوشش بیمه تأمین اجتماعی و دارای رتبه اول کشور در این زمینه هست و درآمد سالانه ۱۵ هزار میلیارد تومانی سازمان تأمین اجتماعی از همین استان است، عسلویه بیمارستان ۳۲ تختخوابی دارد، آنگاه وزارت نفت بیمارستان بزرگ ۲۰۰ تختخوابی و تأمین اجتماعی بیمارستان فوق مدرن ۳۰۰ تختخوابی را در شیراز احداث می نمایند؟
۶- پرسش های بی شمار، قصه های پر غصه، ناگفتههای بسیار و رنج های فراوان…
حسن مرادی
1. مطابق ماده ۶ قانون تأسیس و نحوه اداره کتابخانههای عمومی کشور، شهرداری ها مکلفند همه ساله حداقل نیم درصد از درآمدهای خود را به منظور اداره امور کتابخانه ها در اختیار انجمن های کتابخانه های عمومی شهر مربوطه قرار دهند اما متاسفانه شهرداری های اهرم و دلوار تاکنون نسبت به پرداخت سهم سال 1401 کتابخانه ها اقدام نکرده اند.
2. این سوالات مطرح می شود که اولا به چه دلیلی این حق قانونی مردم و نهاد کتابخانه ها تا به امروز توسط این دو شهرداری پرداخت نشده است؟
مورد دوم اینکه اگر متولیان مدیریت شهری که بخش فرهنگی جز وظایف آنهاست اگر دغدغه فرهنگ این شهرها را نداشته باشند، چه کسی باید به داد جوانان و فرهنگیان شهر برسد؟
3. سال 1402 هم در حال اتمام است و شهرداری ها اهرم و دلوار هنوز از ادای حق قانونی مردم در سال گذشته سرباز می زنند و معلوم نیست این عدم توجه به فرهنگ عمومی شهر چه توجیهی دارد.
4. مطابق قانون، در صورت امتناع هر یک از شهرداری ها از پرداخت نیم درصد (۵%) مذکور، وزارت امور اقتصادی و دارایی (خزانهداری کل کشور) مکلف است مبالغ مربوطه را از سر جمع اعتبارات مربوط به درآمد شهرداریها و یا درآمد موضوع مواد ۳۸ و ۳۹ قانون مالیات بر ارزش افزوده از سهم همان شهر کسر و نسبت به پرداخت آن در وجه کتابخانه های عمومی همان شهر اقدام نماید.
امیدواریم قبل از این اتفاق، شهرداری های اهرم و دلوار ضمن عذرخواهی از مردم به واسطه قصور صورت گرفته، نسبت به پرداخت این حق به کتابخانه های این دو شهر اقدام نمایند.
در غیر این صورت، مطابق قانون برداشت انجام خواهد گرفت و نمره مردودی در کارنامه این شهرداری ها در موضوع فرهنگ عمومی در بین مردم ثبت خواهد شد.
هربار که جهش ارزی رخ میدهد تن و بدنمان میلرزد. الحق هم که باید حق داد به این نوع واکنش. هرچند مسئولان، چنین امری را قبول ندارند اما جزء به جزء زندگیمان به دلار گره خورده است.
با بالا رفتن قیمت آن، در حقیقت فشار خونمان بالا میرود. زیرا رشد قیمت دلار معنی بدی دارد. چرا که برابر است با فشار بیشتر معیشتی و گرانی مضاعف. همین الان که این وجیزه قلمی میشود یحتمل بنگاههای تولیدی و خدماتی چرتکه به دست گرفتهاند تا قیمتهای جدید را ثبت و روی کالاهای خود بزنند. آری؛ اینجا ایران است: قیمت دلار که پایین میآید میگویند قیمتها چسبندگی دارند و پایین نمیآیند اما قیمت دلار که بالا میرود قیمتها نیز لیز میخورند و به سمت بالا پرتاب میشوند.
بنده همین دیروز اولین نشانهها را دیدم. نمیخواهم در مورد خودرو و خانه صحبت کنم که دیگر این اقلام برای قشر خاصی از جامعه است بلکه مراد لوازم و خدمات مصرفی یومیه هر شهروند معمولی است. تاکسی که سوار شدم راننده چند هزار تومانی بالاتر گرفت؛ با علم به اینکه میدانستم براساس قیمت مصوب کرایه نگرفته اما اعتراضی هم نکردم. زیرا میدانستم جواب راننده چیست و ضمنا آنقدر ریال بیارزش شده که این چند هزار تومان، نه من را گدا میکند و نه آن راننده را پادشاه.
جالب آنکه وقتی تاکسی اینترنتی هم گرفتم همین بساط بود. چراغ خاموش قیمتها بالاتر رفته بود. مثلا برای مسیری که تا قبل از جهش دلار ۷۰ الی ۷۵ هزار تومان بود این بار مبلغ حدودا ۱۰۰ هزار تومان را باید پرداخت میکردم.
در مورد مواد غذایی هم که دیگر داستان روشن است. وقتی که دلار قیمت ثابتی داشت انواع مواد خوراکی و غذایی با چراغ سبز مسئولان هر هفته مقداری بر قیمت شان افزوده میشد تا اعتراض کمتری رخ دهد. مثلا لبنیاتیها هر هفته حدودا ۵ درصد بر روی قیمت محصولات خود میافزودند تا کم کم به قیمتی برسد که حاشیه سودشان تضمین شود.
حالا هم که دلار در بازار غیر رسمی تقریبا به حدود۵۹ هزار تومان رسیده کم کم فعالیت رسانهای بنگاههای تولیدی و خدماتی شروع شده و اعتراض پشت اعتراض که در حال ورشکستگی هستند و در نهایت هم با مجوز دولت درصد چشمگیری بر روی قیمتهای خود گذاشته تا به تولید و خدمات ادامه دهند. در این میان هم مثل همیشه این مردم هستند که نقره داغ میشوند.
البته که این قصه تکراری است. در همه دولتها هم رخ داده. همیشه، عدهای آمدهاند وعده بهبود معیشت دادند، چند صباحی قیمتها را ثابت نگه داشته، منتی سر مردم گذاشته، فنر در رفته، رشد قیمتها شروع شده و در نهایت هم متهم دشمن شده و آقایان رفتهاند که مشکل را حل کنند که حل هم نشده تا سریال افزایش قیمت بعدی!
این بار قبل از اینکه شروع کنم به نوشتن تیتر را بر پیشانی کاغذ نوشتم: «فقط خدا میداند…» واقعا فقط خدا میداند اینبار نیز قرار است چقدر بر روی قیمتها بیاید. فکر کنم فقط خود خدا باید به مردم این دیار رحم کند.
*مدیرمسئول روزنامه آفتاب یزد
حسن محدث زاده
انقلاب مردمی ایران که بذر و ریشه آن از سال ۴۲ کاشته شد، در سال ۵۷ با فروپاشی رسمی و عیان رژیم پهلوی، رسمیت یافت و حیات خویش را آغاز کرد.
مقبولیت و مشروعیت انقلاب و جنبش فکری، عقیدتی و سیاسی به ثمر نشسته در زمستان ۵۷ در بین مردم آن چنان بود که آخرین نخستوزیر حکومت پهلوی که به ظاهر زمامداری کشور را در دست داشت، علیرغم تهدیدهای نخستین و بلوفهای اولین، جرات و جسارت بستن فرودگاه مهرآباد را در ۱۲ بهمن نکرد تا مردی پای به وطن گذارد که مردم او را فراتر از یک مرجع دینی و زعیم مذهبی، “امام” خطاب میکردند.
حمایت گسترده و پرشور و غیرقابل کتمان مردم از رهبر جنبش و آرمانهای انقلاب که در قالب تظاهراتهای خیابانی ظهور و بروز داشت، نشانه مقبولیتی جریانی بود که بر اساس خواسته مردم برای تحقق استقلال، آزادی ، جمهوریت و حاکمیت اسلام شکل گرفته بود.
از سویی دیگر انتخاب و اطلاق استفاده از عنوان مقدس و ویژه “امام” برای آیتالله خمینی، برهانی بر مشروعیت فقیهی بود که به پناهگاه و ملجا مردم تبدیل شده بود.
گرچه هیچ کس نمیتوانست بر مردمی بودن انقلاب، خطی و خدشهای وارد سازد و آن را کودتای نظامیان ناراضی و یا شورش گروهکهای تجزیه طلب بخواند، اما حکومت نوپا برای اثبات دارا بودن سرمایه و پشتوانه مردمی، در کمتر از ۲ ماه انتخاباتی را برپا کرد تا مردم حتی برای تعیین قالب کلی حکومت، رای دهند و سرنوشت خود را از سر بنویسند.
از فروردین ۵۸ که مردم برای بار نخست، انتخاباتی واقعی را تجربه کردند و جمهوری اسلامي را برگزیدند تاکنون ۳۸ انتخابات در عهد جمهوری اسلامی با عناوین رفراندوم تعیین حکومت، انتخابات مجلس مؤسسان قانون اساسی، ۲ رفراندوم تصویب و بازنگری قانون اساسی، ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی، مجلس خبرگان رهبری و شوراهای شهر و روستا برپا شده است و اسفندماه سال جاری نیز، شاهد سی و نهمین انتخابات در حیات ۴۵ ساله انقلاب خواهیم بود که بیتردید و تشکیک، برگ افتخاری است برای نظامی که مخالفانش آن را دیکتاتوری نعلین میخوانند هر چند نمیگویند چگونه میتوان دیکتاتوری را با این تعدد و تکثر انتخاباتی تجمیع کرد!
انقلاب انتخاباتی در پسا بهمن ۵۷ را میتوان از مهمترین رهاوردها و دستاوردهای حرکت مردمی دانست که نمایشهای انتخاباتی را دوران رژیم رفته، لمس و درک کرده بودند. به همین دلیل، امپراتوری رسانهای از همان ابتدای حیات انقلاب تا کنون، بر تضعیف این دستاورد مهم که نماد اراده مردم بوده و هست، متمرکز شدهاند. خط جریان تزویر و تشکیک با تمام توان و ظرفیت، کوشیده است مردم سالاری دینی ایرانی را به شکلی تحریف شده، تعریف کند تا با القای نمایشی بودن رویدادهای انتخاباتی، صندوقهای رای را در منظر باور عمومی از اعتبار بیندازد.
توپخانه رسانهای و مجازی دشمن با دستور کار کاهش مشارکت در انتخابات پیشرو، ماههاست که فعالیت خود را تشدید کرده و امیدوار است که حضور مردم در اسفندماه حتی از انتخابات ۱۴۰۰ که کمترین نرخ مشارکت رقم خورده بود نیز کمتر شود. به این دلیل بر هر ایرانی وطن دوستی که دل در این آب و خاک و دیده بر اعتلای رایت میهن بر قلل افتخار دارد، فرض است که در رویداد سیاسی اجتماعی انتخابات مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری، مشتاقانه و آگاهانه حضور یابند حتی آنهایی که از حال این روزهای این وطن، غم به دل دارند و کسانی که مهر جمهوری اسلامی را در دل خشکاندهاند باید به وظیفه ملی خود عمل کرده و از حق قانونی خود نگذرند و با شرکت در انتخابات، انقلابی را بر علیه لشکر کینهتوزان و عنادورزان شکل دهند.
به یاد داشته باشیم که اگر سرمایه مردم در بورس انتخابات به سرخی بگراید، مصائب و دغدغههای اقتصادی امروز نیز، سرختر میشود. هیچ معبر و منفذ موثرتر و سالمتر از صندوق رای برای اصلاح شرایط نداریم. اگر به جای خیابان انتخابات، سر از خیابان دیگری در بیاوریم، راه را گم خواهیم کرد. گم کردنی توام با خسران و شکستی عظیم. خلص و تمت.