خلیج فارس:تصاویر جالبی که رضا کیانیان «کارگردان و بازیگر»، با تلفن همراهش گرفته و در صفحه اینستاگرامش منتشر کرده است را برای شما منتشر کردهایم.
منبع:برترینها
خلیج فارس:رضا کیانیان، بازیگر سینما با انتشار یک استوری متفاوت تولد ترانه علیدوستی را تبریک گفت.
به گزارش«خلیج فارس» به نقل از برترینها؛ترانه علیدوستی (زادهٔ ۲۲ دی ۱۳۶۲) بازیگر ایرانی است. علیدوستی دریافت کننده جایزهٔ بهترین بازیگر زن از جشنواره فیلم لوکارنو سوئیس و سیمرغ بلورین بهترین بازیگر زن از جشنوارهٔ فیلم فجر است.
خلیج فارس:رضا کیانیان، بازیگر سینما با مجموعه عکسهایی با محوریت کودکان سوری و با تاکید بر عکس دلخراش کودک مهاجر کُرد سوری در صفحه اینستاگرام خود نسبت به سقوط اسد واکنش نشان داد.
به گزارش«خلیج فارس» به نقل از خبرآنلاین؛کیانیان نوشت: «این عکس را به یاد دارید؟ یک کودک کورد مهاجر سوری ، که قایق خانواده و اقوام ، غرق شده بودند . همه ی مهاجران مُرده بودند، و امواج فقط جسد او را برای ثبت در تاریخ ، به سواحل ترکیه آورده بودند.تا یک عکاس آن را ثبت کند. «نیلوفر دمیر»
این عکس جهان را تکان داد. کودک از اهالی سوریه بود. خانواده اش از فقر و فلاکت و سرکوب گریخته بودند. هر معترضی در سوریه ، جای اش در زندان بود.زندان های سوریه از معترضان پر بودند. نه فقط معترض، بلکه کسی که در مسابقات اسب سواری از بشار جلو زده بود! زندان های مخوفی که هیچ کس از آن ها خبر نداشت.
زندان هایی که اطراف اش مین گذاری شده بود و زندانیانی که تاریخ فراموش شان کرده بود، و این روز ها کشف شدند. اما بعد …. جلاد به کجا گریخت؟ «روسیه»! چه کشوری او را پناه داد؟ «روسیه»! آغوش چه کسی برای او باز بود؟«پوتین»!»
خلیج فارس:رضا کیانیان بازیگر سینما در پی حمله رژیم صهیونیستی به ایران در صفحه شخصی خود در اینستاگرام نسبت به این حمله واکنش نشان داد.واکنش رضا کیانیان به حملات رژیم صهیونسیتی: ما از آغاز تاریخ اینجا بودیم، شما کی آمدید؟
به گزارش«خلیج فارس» به نقل از فرارو؛وی با انتشار عکسی از نقشه ایران به رنگ سبز و مقایسه آن با سرزمینهای اشغالی با عنوان «ما از آغاز تاریخ اینجا بودیم، شما کی آمدید؟»، نوشت:
«ما از ابتدای تاریخ این جا بودهایم؛ «ایران بانو» بودیم، بزرگ شدیم، کوچک شدیم، بر ما تاختند، بردند. فرهنگ ما را دزدیدند، اما هر که آمد نتوانست ما را شکل خودش کند. آنها شکل ما شدند، چون ما بودیم، هستیم و خواهیم بود.»
مهرداد خدیر
منتقد مشهور و مورد وثوق سیمای جمهوری اسلامی ایران رویکرد دولت سه ساله گذشته را به باد انتقاد گرفته و درباره نوع مواجهه با هنرمندان در این دوران گفته «حبس، ممنوعالکاری و خانهنشینی بازیگرانِ زنی که مردم دوستشان میداشتند مرا یاد دوران حکومت استالین میاندازد.»
نکتهٔ مهم این است که این سخنان را مسعود فراستی گفته که کمترین طعنهٔ او به یک فیلمساز روشنفکر سبب میشد دل اصولگرایان رادیکال غنج برود و در نقل و ستایش بکوشند و بنویسند و بگویند.
وی در توضیح مثال خود گفته «در دوران حکومت استالین بسیاری از هنرمندان همین وضعیت را پیدا کردند و حتی به سیبری تبعید شدند. در ایران البته این اتفاق نیفتاد اما اینها اگر میماندند معلوم نبود شبیه تبعید به سیبری را راه بیندازند.»
آقای فراستی برای این که منظور خود را روشنتر بیان کرده باشد گفته: «سیاست اقتصادی ما در این سه سال فاجعه بود و سیاست فرهنگی یک قدم جلوتر: اسفبار، دردناک و ضد انسانی.»
وقتی مردم با گوشت و پوست خود وضعیت اقتصادی دوران سه سالهٔ دولت ابراهیم رییسی را درک کردهاند بیشتر میتوانند دریابند که «بدتر از آن در حوزهٔ فرهنگ» یعنی چه.
سخنان مسعود فراستی که مشهورترین و آشناترین چهره سینمایی دستگاه رسمی تبلیغاتی – صدا و سیمایی با بودجه سالانه ۲۴ هزار میلیارد تومان- بوده کل پروپاگاندای مضحک ذیل ادعای «اسب زین شده» و مظلومنماییهای رییس سازمان سینمایی همان دولت را که دعای تحویل سال (حَوّل حالنا) را هم بلد نبود و با حوله/ هوله اشتباه گرفته بود دود کرده و فرستاده هوا!
وقتی وزیر سابق ارشاد در مراسم تودیع خود مدعی تکریم هنرمندان در همین دوران مورد انتقاد آقای فراستی شد تنها منصوبان خود او در تالار رودکی (وحدت) کف زدند و دیگر حاضران شگفتزده در انتظار سخنان معاون اول رییس جمهوری و وزیر جدید ارشاد بودند تا ببینند تا چه حد وارونهٔ او سخن میگویند و خوشبختانه چنین بود و یکی در ضرورت خروج از انزوای ایران به یاری اهل هنر و فرهنگ گفت و دیگری از کمک به هنرمندان و پایان آزار آنان. در حالی که اگر آن ادعاها را پذیرفته بودند نباید از انزوا و آزار میگفتند.
اصل قصه که خود هنرمندان و اهل فرهنگ و هنر باشند ناراضیاند و وزیر پیشین از کاخ جشنواره میگفت که قرار است در بولوار کشاورز ساخته شود حال آن که کاخ واقعی را رضایت اهل هنر فراهم میکند.
تفاوت در این است که در نگاه جماعتی که سه سال بر فرهنگ و هنر سیطره داشتند فرهنگ و هنر همان تبلیغات دینی با خوانش خاص سیاسی است هرچند که مدام آمار فروش بلیت سینمای کمدی و و شبه مبتذل را هم در رد این گزاره ارایه میدادند.
سخنان مسعود فراستی بسیار شجاعانه است و اتفاقا چون در تلویزیون رسمی سالها برنامه داشته اثر گذار است و نسبت او با سینما در تلویزیون مثل عادل فردوسی پور با فوتبال است در همین رسانه رسمی با این تفاوت که برای فردوسیپور بدلها و بدیلهایی تراشیدند و کمابیش هستند اما در عرصه فرهنگ و هنر به دشواری بتوانند یکی مثل فراستی را پیدا کنند که هم شمایل روشنفکری و سینمایی داشته باشد و هم به موضع او اعتماد کنند.
البته جایی خواندم که یکی گفته این آقای فراستی که بعد از آن دوره این حرفها را مطرح کرده آن موقع قبلا کجا بود؟ در پاسخ به این ادعا میتوان گفت: اولا در اواخر دوران همان دولت سه ساله هم از تلویزیون فاصله گرفته و به کنج کافهٔ خود خزیده بود. ثانیا مشهور است که وقتی خروشچف از دوران استالین انتقاد کرد یکی در میان جمع از او پرسید در آن زمان کجا بودی و رهبر جدید اتخاد شوروی متقابلا پرسید: کی بود؟! کسی پاسخ نداد و وقتی دوباره تکرار کرد و باز صدایی برنخاست، گفت: من نیز همان جایی بودم که الآن شما نشستهای! یعنی همانگونه که تو اکنون جرأت نداری و احساس امنیت نمیکنی من هم مانند تو چنین احساسی داشتم و اگر بر تو خردهای وارد نیست بر هم نباید باشد!
مضافا به این که فراموش نکنیم درست است که دولت و وزیر فرهنگ و هنر (ارشاد اسلامی) عوض شده ولی مدیریت صدا و سیمایی که فراستی در آن دربارهٔ سینما میگفت همان است و نمیتوان گفت حالا که وضع عوض شده صدای فراستی درآمده چون اتفاقا در سازمانی که او کارشناس سینمایی آن بوده وضع عوض نشده و کمی که بگذرد باز یک میکروفون میدهند دست گزارشگرانشان تا در کوچه و خیابان سراغ مردم بروند و درباره قیمت مرغ بپرسند. عجالتا منتها چینن اجازهای ندارند و هر روز در نمایشگاه نوشتافزار پرسه میزنند تا این گزاره را القا کنند که دفترچه مدرسه با طرحهای ایرانی خوب است و قیمتها هم بالا نیست. منتها دستور دیگری اگر رسیده بود جور دیگر گزارش تهیه میکردند. (فیلمبرداری میگفت تهیه گزارش از سطح شهر برای صدا و سیما به معضل بدل شده و بلکه مصیبت! چون هر آن ممکن است یک خانم بی روسری عبور کند و سوژه رسانههای آن طرفی شود و قرار گرفتن در مقابل دوربین هم برای مردم مثل سابق جذابیت ندارد تا وادارشان کنیم شالشان را سفتتر کنند. سراغ مردان هم میرویم غالبا سخنی نمیگویند که باب میل مدیران سازمان باشد.)
ویژگی مسعود فراستی تنها این نیست که چهرهای بسیار شناخته شده است و در تلویزیون به نقد میپرداخته بلکه سوابق سیاسی او هم هست و درباره او نمیتوانند بگویند از سیاست سر درنمیآورد و اگر بخواهند زیر سوال ببرند و انگ بزنند آنگاه به خود آنان گفته خواهد شد چه شد که ناگاه یادتان افتاد؟!
نوع رفتار کار به دستان با اهل فرهنگ و هنر و نه تبلیغاتچیهای خودشان محکی برای ارزیابی است و به همین خاطر در کارنامه دولت سه ساله بیش از همه بر نحوه مواجههشان با اهل فرهنگ و علم و هنر تأکید میشود و بی سبب نیست که هر روز یکی در تقبیح آن سخنی میگوید. از اخراج استادان تا امنیتی کردن فضای دانشگاه و تزریق استادانی که بر سر دانش و مهارت آنان اتفاق نظر نیست تا تنگ نظری در عرصهٔ فرهنگ و هنر.
داستان البته منحصر به مسعود فراستی هم نیست. رضا کیانیان هم که مثل فراستی قبل از هنر دستی در سیاست داشته گفته: «تیغ سانسور دولت قبل اجازه ساخت فیلم های اجتماعی را نمیداد و کارگردانان پرافتخار سینمای ایران را گوشه نشین کرده و میخواستند همه را یک شکل کنند».
جالب این است که او هم مثال فراستی را زده منتها بی نام: «با این حال هیچ دولتی نتوانسته هنر را برای همیشه خفه یا یک شکل کند. قدرتمندترین شان شوروی سوسیالیستی با آن مرد سبیلوی گردن کلفت بود. کجایند؟ همه رفتهاند. همه رفتنی هستیم اما هنر هرگز نمیرود.»
هر چند مثال هر دو چهره مشهور سینمای ایران که شاید گاهی یکی به دو هم کرده باشند از دوره استالین است که در ادبیات مارکسیستها «دایی یوسف» هم خوانده میشد اما از زبان مسعود فراستی بیشتر بر کام جماعت رادیکال تلخ نشسته چون در تلویزیونِ همینها صحبت میکرده و نمی توانند یک روز به سید جواد هاشمی بپرند و روز دیگر به فراستی!
منبع: عصرایران
خلیج فارس:بازیگر مطرح سینمای ایران به بهانه روز سینما طی یادداشتی نکاتی را مطرح کرد.
رضا کیانیان در روزنامه اعتماد نوشت: روز ملی سینما گذشت. دلم گرفت و خواستم درد دل کنم.
سینمای ایران حدود ۱۳۰ سال عمر دارد. روزگاری جشنوارههای جهانی، اگر یک فیلم ایرانی نداشتند، حتما چیزی کم داشتند. پرچم سینمای ایران در همه مراکز فرهنگی جهان بالا بود. اولین فیلم ایرانی به نام «حاج آقا آکتور سینما» را هنوز میتوان دید و لذت برد. چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب تا همین چند سال پیش این پرچم افراشته بود. ایران یکی از کشورهایی است که جوایز بینالمللیاش سر به فلک میکشد.
اما چند سالی است به علت تغییر ذائقه وزارت ارشاد، سینمای ایران رونق سابق را ندارد. تیغ سانسور دولت قبل اجازه ساخت فیلمهای اجتماعی را نمیداد. کارگردانهای پرافتخار ایران را گوشهنشین کرده و با دستورهای دولتی سعی داشت ذائقه مردم را تغییر بدهد.
یا کمدی بازاری یا فیلمهای تبلیغی ساخت. کافی است به سردر سینماها نگاه کنید و پلاکاردها را ببینید. تقریبا همه شبیه هم هستند. حتی گاهی میشود اسم این یکی را روی دیگری گذاشت. در همین چند سال اخیر وزارت فرهنگ و «ارشاد» افتخار میکند که فروش فیلمها افزایش داشته. همین کمدیهای سبک را میگوید. من هرگز نمیگویم این فیلمها ساخته نشوند. میگویم همه گونه فیلم باید ساخته شود. همه سلایق لازم است فیلم خودشان را ببینند. وقتی فقط یک سلیقه قدرت را به دست داشته باشد، میتواند سلایق دیگر را به کما ببرد.
اما فراموش میکند همان طور که همه سلایق مالیات میدهند پس حق دارند سینمای نوع خودشان داشته باشند. سلیقه دولت قبل میخواست همه را یک شکل کند. این ماجرا از زمان معجزه هزاره سوم شروع شد. معاونت سینمایی را به سازمان تبدیل کرد. تا همه سینما را در کنترل خود داشته باشد. آن جمله معروف هنوز در گوشم زنگ میزند. «پولش را میدهیم و میگوییم چی بساز!» از همان زمان هر روز سینمای ایران محدود و محدودتر شد. خانه سینما را بستند، اصناف فرمایشی موازی درست کردند تا میان اصناف سینمایی تفرقه بیفکنند و ضعیف شوند. البته چند سال بعد در خانه سینما گشوده شد. اما تا آمد جانی به خود بگیرد، با این وزارت فرهنگ و «ارشاد»ی که بود، در دوباره به همان پاشنه معجزه هزاره سوم چرخید. چند روز پیش، روز ملی سینمای بدون سینما بود؛ وقتی به همه بگویند یک شکل لباس بپوشند، آن لباس دیگر لباس نیست، زندان است. اما آن بر کرسی نشستگان همیشه فراموش میکنند که آنها آب روانند. میآیند و میروند، ولی سینما ریگ ته جوی است. آمده و هرگز نمیرود؛ خواهد ماند.
هیچ دولتی در طول تاریخ نتوانسته هنر را برای همیشه خفه کند یا یک شکل کند. قدرتمندترینش شوروی سوسیالیستی با آن مرد سیبیلوی گردن کلفت بود. کجایند؟ رفتهاند! همه رفتنی هستیم؛ اما هنر هرگز نمیرود. چون با تولد هر کودک دوباره متولد میشود، دوباره خلق میشود، دوباره خلاقیتاش را از سر میگیرد. هنر تا انسان هست، ماندنی است.
حالا وزیر دیگری، وزیر وفاق ملی آمده. ما هم که متعلق به ریگهای ته جوی هستیم و منتظریم ببینیم چه میکند. برای آبروی سینمای پرافتخارمان اهمیتی قائل است یا نه؟ در را به همان پاشنه کاپشنپوش قبلی میچرخاند یا نه؟ یاد جملهای از فیلم «روبان قرمز» افتادم. «امروز، روز مباهله است آقا داوود…» ببینیم وزیر وفاق ملی چه میکند. پس میگویم، «امروز روز مباهله است آقای صالحی!»
خلیج فارس: رضا کیانیان با انتشار تصویر مادرش به روایت داستان متفاوت تولد خودش و برادرش پرداخت.
او مینویسد: “مادرم قرار بوده اسم منو بذاره دانیال! مىدونید چرا اسم من رضاست؟ مادرم بعد از برادرم داوود، ۹ سال بچه دار نمیشده … مىآیند مشهد و نذر می کنند. وقتی برمی گردند تهرون، مادرم حامله و اسم من میشه رضا … داوود هم به این دلیل اسمش داووده که مادرم بعد ازدواج بچه دار نمیشده. چون خیلی زود شوهرش داده بودند. قبل از بلوغ! با پدرم میرن امامزاده داوود و یه بچه میخوان که اسم برادرم میشه داوود.”
منبع:برترین ها
خلیج فارس: رضا کیانیان در اعتراض به حکم زندان شروین حاجیپور یک پست برای مسعود پزشکیان منتشر کرد.
رضا کیانیان با انتشار پستی در اینستاگرام نوشت: جناب آقای پزشکیان، رییس جمهور محترم و منتخب، اگر یادتان باشد، ترانه ی «برای» شروین حاجی پور در ستاد های انتخاباتی شما با صدای بلند پخش می شد! تا نوع نگاه تان را به جوانان و مردم ایران بشناسانید. مردم شما را شناختند و شما را انتخاب کردند.
حالا که در مَسند بالاترین قدرت اجرایی کشور قرار گرفته اید، وام دار این خواننده ی جوان هستید . پس به فکر سرنوشت شروین باشید! یا علی مدد. منتظر واکنش و اقدامات شما هستم.
خلیج فارس: رضا کیانیان در یک گفتگوی تصویری گفت: یکبار داشتم از میدان ولیعصر به سمت سینما بلوار میرفتم. ساعت دو، سه دبیرستان دخترانهای تعطیل شده بود. داشتند میآمدند و تا من را دیدند جیغ زدند.
به گزارش خلیج فارس؛ رضا کیانیان در گفتوگو با اکبر نبوی در مجله تصویری قاف با بیان یک خاطره قدیمی گفت: آدم از وقتی که به سینما وارد شد، دیگر باید خودش تصمیم بگیرد که راهش را چطور انتخاب کند و به خودش مربوط است. من خودم با سریال «آپارتمان» معروف شدم. یکبار داشتم از میدان ولیعصر به سمت سینما بلوار میرفتم. ساعت دو، سه دبیرستان دخترانهای تعطیل شده بود. داشتند میآمدند و تا من را دیدند جیغ زدند.
من خیلی خوشحال شدم. خلاصه به جیغ آنها پاسخهای محبتآمیزی دادم و رفتم. داشتم میرفتم گفتم آقا رضا برایت جیغ زدند، از الان به بعد میخواهی همچنان برایت جیغ بزنند؟
اگر میخواهی همچنان اینطور باشد، از این به بعد باید کاری را ادامه دهی که آنها میخواهند وگرنه برایت جیغ نمیزنند. من به خودم گفتم اگر میخواهی راهی را بروی که برایت جیغ بزنند، خب راه باز است، برو اما اگر میخواهی راه خودت را بروی، باید سختی بکشی.
منبع: برترین ها